آدم بودن

آیا شما از اون دسته آدمها هستید که میگین هدف، وسیله را توجیه میکنه؟

یک استاد دارم درآستانه شصت و چندسالگی، بی نهایت باسواد و صاحب کتابها و مقالات بسیار، تو شاخه خودش، تو رشنه ما واقعا تکه، اما بلحاظ اخلاق دوازده صفحه قبل از صفر.

ما هرجلسه باید برطبق موضوعی که مشخص میکرد هفته بعد مقاله ارائه میدادیم و خودمون باید مینوشتیم و... خب مقاله هفتگی که حاصل مطالعات خودت باشه و با یک آدمی طرفی که تمام مقالات مربوط به اون موضوع را خونده و عملا کمک از نت نمیتونی بگیری، واقعا کار طاقت فرسایی هست و عملا کل درس و بحثت تعطیله و این را دو دستی چسبیدی و خب هراستادی توقعات خودش را داره و میگه نمیتوتی تو این جایگاه نباش...

من  حدودیکماه پیش مقاله ای نوشتم که فرصت سرچ نیافتم و نگو مشابهش یکی دو موردی تو نت بود، موقع ارائه از ب بسم الله چنان نعره ای سر من زد که بنده چهارستون بدنم لرزید و چنان اشکم ریخت که خدا میدونه، اونچه که لایق خودش بود بار من کرد، منم از اواسطش کلا میوت کردم و تا آخرکلاس لام تا کام حرف نزدم و اصلا چون میوت بود نشنیدم چی گفت و نگفت!!!!

بعدکلاس،دوستان جهت دلجویی اومدن و گفتن مهم نیست و بداخلاق و فلانه، فقط خوندم و یکی دوجایی تشکر کردم از ابرازلطفشون، اما من بقدری بلحاظ روحی بهم ریختم که تو خلوت خودم بارها و بارها گریه کردم، میشد دارم با خانواده واتساپی حرف میزنم اما بی هوا گریه میکردم، طوریکه عملا همه نگرانم شده بودن، دست خودم نبود. من شرایط بد را پشت سرگذاشتم، توبیخ تو محل کار و تشویق و پشت چشم نازک شده و... اما تا به امروز به کسی اجازه نداده بودم تو جمع سرمن فریاد بکشه و توهین کنه و این دیگه ورای حدتحملم بود. هرچی با خودم بالا پایین کردم، دیدم تحمل ندارم و حال روحیم هرروز بدتر از دیروز میشه و چون خانوادم درگیر معضل خیانت هستند، من نمیتونم جایی حال خودم را مطرح کنم، در یک اقدام انقلابی ترمم را حذف کردم. اگرچه باز همین درس را با همین دیوانه باید بگذرونم، اما الان حال روحی من بمراتب بهتره و اصلا از تصمیمی که گرفتم ناراضی نیستم. 

من نمیدونم دوستانی که میخونن این نوشته ها را چه جایگاه اجتماعی دارن یا چند نفرهستن، اما کلی مینویسم، شاید برای یک نفرخوب بود. 

شما اگر در بالاترین مقام هم قرار داشته باشید، اگر اخلاق نداشته باشید، مفت هم گرونید، حتی اگر به لحاظ سطح سواد، در دنیا بالاترین باشید، درصورتی که اخلاق نداشته باشید، شما هیچی نیستید.شرط اول قدم ان است که آدم باشی. قبل از طی کردن هرپله خوبه آدم، آدم بودن را یاد بگیره. هرآدمی تو هرجایگاهی که هست، شخصیت داره، با له کردن غرور و شخصیت بقیه بشما مدال افتخار نمیدن، فقط نشون میدین که شما نمونه یک آدم پست و بی ارزشید، همین. که دیگران ارزوی مرگتون را دارن و قطعا با شنیدن خبر مرگتون کسی دلتنگ نبودنتون نمیشه. آدم بودن سخته اما بیایید تمرین کنیم. دل شکستن را همه خواسته و ناخواسته بلدن. 


اعتماد!!!

همیشه از وقتی یادمه، به هرکسی اعتماد کردم، چنان ضربه ای خوردم که تا ابد یادم بمونه اعتماد نکنم، اما خب حافظه خرم ضعیفهامروز هم وسط دیرشدنام به صدای خانومه تو مترو اعتماد کردم و یک ایستگاه زود پیاده شدم... 

..............

دیگه به بلیط قطارم نمیشه اعتماد کرد، بخاطر کرونا چون صندلی ها تک سرنشین هستن، من مخصوص خواهران و... سخت نمیگیرم، هرچی گیرم بیاد میخرم، الان فهمیدم اشتباه کردمیعنی واقعا من شانس داشتم اسمم جای عمه باید شمس الله خانم بود، چون بنده دقیقا وسط نصف سالن سبیل کلفت نشستم، کاش فقط همین بود، بجای تک سرنشین، یکی بغل دستم نشسته خوش ابعادسبیل کلفتداش مشدیهیچی دیگه اینم یک تجربه که اعتماد نکنم، خاک تو گور هرچی اعتماده، یکسره هم بدبختی وول میخوره