عاشقانه عمه خانم

زیباترین جمله عاشقانه ای که تو زندگیم شنیدم، وقتی بود که بهش گفتم  چقدر دوستم داری؟ گفت تا چشمات دوست دارم. 

از سری ماجراهای من و فسقلی

بهش میگم کمرم درد میکنه نمیتوانم بلندت کنم، میگه منم کمر پام درد میکنه، لطفا بلندم کن

ولتنانگتون مبارک!!!

من دلم امسال ولنتاین میخواستبه حمدلله هم که هیچ کسی را ندارم، خواسته هام را برآورده کنهیعنی تف به شانس من

دوستان هرکی کادو گرفته، من به کادوش کار ندارم. فقط آدرس میدم شکلاتهایش را بفرسته برای منتقسیمم هم عادلانسفقط چیزه اگر شکلاتها تلخ نبود، خودتون تلخ 90 درصد به بالا بخرید، با عشق بهم تقدیم کنید. ممنونم

تو نیکی میکن و در دجله انداز/که ایزد در بیابانت دهد باز

میدونم  که اینروزها شاید خیلی از ماها مشکلات اقتصادی خودمان را داشته باشیم،، یا بقولی هشتمون گرو نه باشه. اما ماجرایی که مهربانوی عزیزاینبار نوشت بی نهایت دردناک بود. اگر در توانتون بود ولو ده هزار تومن کمک کنید. ممنونم. 

https://baranbahari52.blogsky.com

نقد عمه!

نمیدونم تو نظر دیگران چه شخصیتی به نظر میام!!! من از دانشجویان حاصل دوره مجازی هستم. سال قبل یک استاد نپذیرفت مجازی را و ما چندروزی رفتیم دانشگاه و برای امتحان هم حضوری رفتیم. اکثر گروه ما آقایون بودن و چون اهل همون شهر یا نزدیک با فاصله یکساعته بودن، مساله اسکان نداشتند، استاد پیشنهاد داد تا در ساختمونی که دفترشان بود بعد از کلاس بمونیم من و خانمی که مثل من به هرصورت مسافر بود.  باتوجه به مختصات ساختمون عملا برای من امکان موندن نبود، چون نه متکایی بود و نه پتویی!!! با یک نگهبان آقا باید ازغروب میموندیم تا روز بعد. به لطایف الحیل من جایی رزرو کردم و راضی بموندن تو اون اتاق وساختمان نشدم. بعدها متوجه شدم آقایونی که اهل همون شهر بودندپیش از سفر ما، به اون خانم پیشنهاد داده بودن و حتی خانمهاشون زنگ زده بودن و دعوت کرده بودند که اون چند روز مهمان منزلشون بشه.

اینبار هم که بدنبال کارهام مجبور به سفر شدم، نه به میل که به خواست بقیه که انقدر خودرای نباش و از بقیه خواهش کن، از یکی از آقایون خواهش کردم، وقتی دنبال کارهاشون به دانشگاه میروند، زحمت بکشن و برای من هم انجام بدن. اول قبول کرد و زمانی طولانی گذشت و خبری نشد و تماس گرفتم که ببینم چه شد که اگر نیت نداره، بارسفرببندم که پاسخ نداد. پیامکم را هم بی پاسخ گذاشت و من هم عصبانی که چرا من را مجبور به خواهش کردید که حالا سنگ روی یخ بشم. دندم نرم خودم میروم دنبال کارهایم...رفتم. دانشگاه هم همه میگفتن چرا اومدی؟ از کسانی که اینجان خواهش میکردی. من طلبی نداشتم از کسی، سعی کردم بدون خراب کردن وجهه کسی و با این صحبت که همه اینروزها گرفتارن و نمیشه بارش را آدم روی دوش کسی بزاره، بحث را ببندم که میگفتن نه و... آخر سر در لفافه گفتم خواهش کردم اما نشد که بشه!!!

امروز اون آقا حدود یازده صبح با علم به اینکه کارم تموم شده زنگ زد، صرفا جهت تعارف!!! حرصم دراومد اما باز هم تشکر کردم و زود مکالمه را پایان دادم، من اگر نخواهم کاری را برای کسی انجام بدهم صریح میگویم و تو بیم و امید نگهش نمیدارم. برای همین بهم این مساله سخت گذشت، چون میتوانست یک کلمه بمن بگه فرصت ندارم و تمام. از ادا و اطفار خیلی بدم میاد و طرف از چشمم برای همیشه می افته. 

همه را گفتم تا این را بگم، هر آدمی از اونجایی که خودش در نظر خودش یا بهترین عالم است یا بدترین عالم، چندان منتقد مناسبی برای شخصیت خودش نمیتوانه باشه. جریان را گفتم تا با توجه به تمام اونچه که شما از من میدونید و اینهایی که گفتم شما بگید من در نظر بقیه چه شخصیتی دارم؟؟؟