عمه مظلوم و خسته!

رفتم دانشگاه در به در دنبال ساختمان اداری!!! از یکی آدرس پرسیدم گفت برو فلان جا، ساختمان u شکل من شنیدم ساختمان یوشع!!! هیچی دیگه شاخهایم دراومده در به در به دنبال ساختمان گشتم تا فهمیدم یو شکل گفته

............... 

مقنعه پیدا کردم و سر کردم رفتم دانشگاه، تا اومدم به آقاهه بگم... مقنعه سرخورد و رفت تو گردنم و موضوع فراموش شد

..................... 

لطفا وقتی کارمند هستید و ساعت هشت میایید سرکار، دنبال صبحانه و ناهار و شام نرید، اون بدبختی که بدنبال کارهایش از این ساختمون به اون ساختمون آویزون است. بقدر کافی بدبختی داره که نخواد تو ساختمونهای قدیمی با پله های فراوان، فاصله هایی مثل از ابتدای ولیعصر تا وسطش هی سعی صفا و مروه بره. یکبار به جای فکر به شکمتون، وقتی راهنمایی میخواد بگید ببین راهش این، این، اینه و اون بدونه دنبال چی مثل آونگ از اینطرف به اونطرف آویزونهاز هشت صبح آویزونم، چون حضرت آقا هربار یک چیزی یادش رفته بمن بگهدلم میخاد خفش کنم

............... 

الان که مینوشتم دو تا دانشجو جلوی منن، شاگرد اولشون درسش را شده هشت، اون شده دوازده. رفیقش بهش میگه بخودت افتخار کن، تو یک مغز متفکریوالا از این رفقا نداشتم هیچ، نمره خوبم میگرفتم در نظر ننه جانم عالی نبود 

آخرین خبر!!!

دوستان خداشاهده فعلا قصد نوشتن نداشتم، اما تا خبر را دیدم گفتم بشما هم بگم عقب نمونید

طا.لبان از افغانستا.ن خارج شد و به مجلس ایرا.ن رسید. حتما میگین چطوری؟ جونم براتون بگه نوشته دختران و زنان مطلقه بدون اجازه سرپرستشون اجازه خروج از کشور را ندارنوالا کم کم اجازه رفتن به مدرسه را هم ندارن. اصا زن را چه به تحصیلبشینه تو خونه قالیش را ببافه، تو این گرونی کمک دست شوورش یا پدرش یا سرپرستش باشه. بیخودی هم تو خیابون راه نیفته با این نامرحما حرف بزنه و هروکر کنه

شاید بخندین، اما واقعا طرز فکر بعضی ها همینه!!! نمونش یکی از نزدیکان خودمن!!! من پشت کنکوری بودم، یکبار اومد منزل ما، ایشون آقا  و دارای تحصیلات بالای آکادمیک هستند و با عتاب بمادرم گفت چه معنی داره اقدس الملوک درس بخونه و بخاد بره دانشگاه؟؟؟ بفرستش کلاس قالیبافی، آرایشگری چیزی که پسفردا خواستی شوهرش بدی یک هنر داشته باشه کمک خرج همسرش بشهنه که بگم این هنرها بده یا کسی که بلده یا انجامش میده بده، نه خداییش هنرهای ارزشمندی هستند و هرکسی انجام میده نشان از توانایی و هنر بالاش داره. حرف من اینست، طالبا. ن اگر اونجا قدرت بدست گرفته، اینجا هم در پستوی خانه های هرکدوم از ماها تفکرش هست و هم... البته که فقط اسم و عنوان متفاوته و ظاهر ما کمی امروزی تر!!!

داریم قهقرا را رد میکنیم.

عمه نگو خرابکار:))

یعنی من بار بعد خواستم موعظه کنم، شما با مشت و لگد نزارینهیچی دیگه اومدم کارت مترو را شارژ کنم، یعنی آبروی هرچی باسواده بردم، کارت را گذاشتم هرجایی غیر ازونجا که بایدآخرش پشت سری گفت کجا بزارم، من که از خجالتم فرار کردماما خب شما حرف خط اولم را یادتون بمونه

عمه خانم به وقت موعظه: ))

حرفی که میخوام بزنم، فکریست که اغلب ما و حتی گاهی خودمن هم انجامش میدیم و میدم. 

اینکه اصرار داریم رک باشیم، خطای بقیه را بقول خودمان مثل یک سیلی بزنیم تو صورتشون و براه راست بیاریمشون!!( حقیقت این هست  که الان عصر ارتباطات است و حتی شبیه ده سال قبل هم نیست که شما کسی را بخواهید موعظه کنید یا چیزی یادشون بدین. همه ما هم نه، اکثر ما به نت و فضای مجازی دسترسی داریم و برای آموختن بسیاری چیزها یک سرچ کوتاه کافیه. اگر کسی نمیخواد تغییر کنه، یا بخاطر سنش هست که رفته بالا و انتظار تغییر را نمیشه داشت، چون اونطور بزرگ شده یا محصول شرایط اون آدمه.

مثلا من بعنوان یک وبلاگ. نویس در حدابتدایی، فقط برش هایی از زندگیم را برای شما به نمایش میزارم که میخوام. این تمام زندگی من نیست. برو آوردن خطاهای من زدن سیلی حقیقت به صورتم نیست و بیدار کردن من!!! فی الواقع سیاه کردن حس من نسبت به نوشتن و اشتراک گذاشتن خیلی چیزها با شماست. حتی پدر و مادر هم ازین قاعده مستثنی نیستن، اینکه ما خطاهاشون در تصمیم گیری که شاید اندیشه ما باشه که اون خطاس را به چشمشون بیاریم، هنر نیست. ما نه با تربیت اونها بزرگ شدیم و نه با دنیایی که اونها توش زندگی کردن و نه حتی با روحیه و اندیشه اونها زندگی کردیم. بیایید آدمها را با تفاوتهاشون قبول کنیم. بیخودی سعی نکنیم بقیه را براهی بیاریم که به نظر ما درست و بهترینه. اگر تحمل اون آدم و اون شرایط را نداریم، راحتترین کار فاصله گرفتن خودمون از اون آدم وشرایطه. ما نمیتوانیم دیگران را تغییر بدیم، حتی عزیزترین آدمهای زندگیمون را، اما مطمئنا خودمان را میتونیم تغییر بدیم. هرجامعه و خانواده ای محصول من و ماست. اگر از خودمان تغییر را شروع کنیم و اصلاح کنیم، میتونیم  امید داشته باشیم، شکل وسیعتری هم درست  میشه، وگرنه رو دور باطلیم.

ایده نوشتن این متن از یک مکالمه ناراحت کننده دیروزه که طرفم اصرار داشت وقتی سیلی حقیقت را به صورت کسی بکوبی و خطاهاش را بیاری جلوی چشماش و به اعصابش فشاربیاری، اون هم به راه راست میاد و اصلاح میشه. اندیشه ای که من بشدت باهاش مخالفم. 

عمه اقدس الملوک بدون عنوان!!!

کارت مترو شارژ نداشت، هرکاری کردم هم شارژ نشد، من و یکسری مثل من آویزون دستگاه بودیم که کارت مترو را شارژ کنیم که خبر رسید متصدی باجه فروش گفته همه چیز قطعه رد بشید و برید!!! آقا ما رفتیم بریم، اما نمیشد رد شد!! و چنین بود که ما در عملیاتی محیرالعقول، دنبال خانمه که کارت زده بود رد شدیمهرچند با عذاب وجدانمن رد شدم که مسئول فروش احضار شدگفتم اگر پس فردا برای دوهزار و پونصد تومن پول ناقابل بلیت بی عمه شدین، بدونید از کجا بوده. 

......................... 

من بقدری از لفظ حاج خانم بدم میاد که گوینده اش میتونه مطمئن بشه بعدش یک پشت دستی خوردهلطفا رعایت کنید!!! لفظ خانم ،چقدر سخته که به آدم حاج خانم می چسبونید