عذرخواهی از دوستانی که بابت پستی که نوشته بودم از من ناراحت شدند.

اگر چه پاسخ دوستان را داده بودم اما تصمیم گرفتم درنهایت پست قبل را پاک کنم. چون ظاهرا نوشته من باعث شد که دوستان ناراحت بشن. به همین دلیل پاسخ دوستان را چون پست را حذف کردم، اینجا مینویسم:

ما وبلاگ نویس ها که ظاهرا تعدادمون هم رو به کاهش است، صفحمون کاملا شخصی است و موظف نیستیم همه سلیقه ها را راضی نگه داریم، همونطور که دیگران موظف نیستن که نوشته های ما را اگر نمیپسندن بخوانن. من اگراسم بردم در پست قبل ازبین وبلاگهایی بود که خواندم و خواستم ذکر منبعی کرده باشم. وگرنه نیت اصلا آزرده خاطر کردن دوستان نبود و نیست. بنده بخاطر ذکرمنبع عذرخواهی میکنم. امید که شاد و سلامت باشید. 

از سری ماجراهای من و فسقلی

بچه که بودیم، مامانها با موثرترین نقش ممکن میگفتن سلام کردی؟! حالا که بزرگ شدیم، نوبت فسقلی هاست.

صبح از خواب بیدار شده بهش میگم سلام عزیزم، برگشته میگه باید بگی صبح بخیر!!!!

جوراب جدید برایش خریدن، داشتم با ذوق کودکانه میگفتم چه قشنگه و... مثل یک آدم بزرگسال میگه به جای این همه حرف، بگو مبارکت باشه. 

بخواهرم گفتم هیچوقت نوبت من نمیشه بگم این حرفها را، همیشه نوبت دیگرانه

از کرامات پیر ما این بود، شیره میخورد، میگفت شیرین بود!!!

دیروز منشی دکتر زنگ زد اصرار که هشت و نیم شب خودت را برسون! واقعا نمیشد بروم. گفت فردا اول وقت مطب باش. رفتم و گفتم آخیش تموم شد. اما زهی خیال باطلرفته بودم سایز بزنن و بگن برو بعدا بیا

عمه اقدس استرسی

شاید حرفم به مذاق خیلی ها بخصوص والدین خوش نیاد. البته حق هم دارن، باتوجه به فشارها و شرایط و اینکه بتوانی حداقلهای رفاه زندگی را فراهم کنی، حق داری از بچت بخواهی با خوندن و موفقیت خستگی این زحمت را از تنت دربیاره. اما هیچوقت فکر کردید مقایسه ها، عصبانیتها موقع نمره کم آوردن فرزندتون چه فشاری بهش میاره وباعث چه استرسی میشه؟  راحتش را بگم. من تو خانواده ای بزرگ شدم که همیشه یکی بود که ما باهاش مقایسه بشیم. پسر یا دخترفلانی بود که درسخون بود، بهترین دانشگاه، بهترین رشته و...

نتیجه همش الان یک من استرسیه. حتی اگرشما بیایید بمن بگید امتحان دارید، من استرس شما را هم میکشم!!!! آخرین فرزند همسایمون امشب برای همیشه پرواز کرد به دنبال آرزوهایش و پدرو مادرش هم فرداشب میرن کشورثالث برای گرفتن ویزا برای دیدار با بچه هاشون در شیطان بزرگ.

از طرفی گفتن دارن کارهاشون برای رفتن را انجام میدن، چون دیگه دلیلی برای موندن ندارن. این خبر بدی نیست، اما برای من بی هیچ دلیل منطقی استرس زیادی به همراه آورد. همون امتحان واتسا.پی که بهتون گفتم، بعد امتحان من بشدت خون دماغ شدم، چون استرس من را عملا بیچاره کرد. مهم نیست چه اتفاقی بیفته، هراتفاق کوچکی بمن استرس میده. بارها سعی کردم درمانش کنم و بر آن غلبه کنم، اما شکست خوردم. این همه به کودکی و نوجوانی من برمیگرده، ترس از اینکه به اندازه کافی رضایت والدینم را بدست نیارم، از دست دادنهای بسیار و... من امروز را ساخته. برخلاف اینکه اینجا که زیاد حرف میزنم، من توی دنیای واقعی، خیلی اهل حرف زدن نیست. ناشناخته موندن را دوست داره و هرگز از موردتوجه قرار گرفتن خوشش نمیاد. از آدمهایی هم که زیاد حرف میزنن خوشم نمیاد و نمیتونم باهاشون ارتباط بگیرم، اما بشدت عاشق نوشتن و خواندنم. تاجایی  که اس ام اس های من بیشتر از مکالماتمه. خلاصه که خواستم بگم اگر والد هستید حواستون باشه حس خود کم بینی واسترس به فرزندانتون ندین. بجایش نقطه قوت او را پیدا کنید و کمکش کنید تو همون پیشرفت کنه و بجایی برسه. 

هیچی حق مطلب را ادا نمیکنه!!!

اگر دنبال ادب و تربیت هستید شرمندتونم

امشب رفتم دکتر، برای مرحله نهایی، منشی دکتر فرمودن ده تومن را شماره حساب میدم با اپلیکیشن بزن به حساب دکتر!!! خب من که اصلا کاری به فرار مالیا.تی دکتر ندارم. بحث سرمبلغ بود. امشب به دوستم که پیام داد و چون مشکل من را داره و اون سر کشوراست، میخواست بدونه چقدر تفاوت مبلغ بین این سر و اون سر هست ، میگم بیا مدرکهامون را بریزیم تو سطل زباله و بریم از نو بخوانیم. والا ما بقدر ریالم درنمیاریم. بهش میگم مدرک من بالشخصه بدرد بالای هود میخوره، چربی آشپزخونه بگیره، کم کم انقدر وایتکس بهش بزنم محو بشه، برگشته میگه دویست تومن داری بدی مدرکت را آزاد کنی؟؟؟ گفتم نه!!! پس میرم خواهش کنم که حداقل کپیش را بدن، بزنم بالا سر کاسه توالت که فقط بدرد همونجا میخوره. اینم واکنش رفیق منه که برام در پاسخ این را فرستاده