هرچند آدم برای خردمند نشون دادن خودش هم که شده باید در ظاهر کم حرف بزنه اما این را چون داغ داغه مینویسم. یک رفیق 40ساله دارم یعنی عمر رفاقتمون خیلیه. امشب زنگ زدم خونشون، درحین صحبت، مامانش گفت خب اقدس الملوک جان چطوری؟گفتم خوبم، مرسی، سلام میرسونمهیچی بعدش درافق محو شدم. 

تقلب های عمه:))

من یکی از متقلب کارترین دانشجوها درطول تاریخماینکار را هرگز برای نمره نکردم و صرفا بخاطر هیجان و چالشش بوده که انجام دادم.

پیش دانشگاهی که بودم هندسه تحلیلی را با 9افتادمعجیب رفیقم بود که همیشه نمره هایش روی 17،18بودو اون با 8اون درس را افتاده بود.برای امتحان دوم، اون مثل چی خونده بود و من اصلا نخونده بودم. تا جایی که سرامتحان کتاب را باز کردم و همه را از روی کتاب نوشتم و تازه برای اون روی برگه چرکنویس مینوشتم و بهش میدادمالبته که با تمام اینها بهم 10 داد معلممجالبش این بودکه من و رفیقم فکر میکردیم اون دیده میشه اما من نه!!! که قضیه کاملا برعکس بود و من بعدامتحان فهمیدم

........... 

تو دوره دانشجویی، جلوی استاد و با لبخند جواب تمام سوالات تستی را به همه بچه ها رسوندم و استاد با خنده من را از جلسه انداخت بیرون

................. 

تو دوره کرونا، استاد برای اینکه ما تقلب نکنیم، ترتیب سوالاتمون را بهم ریخت و امتحان واتسا.پی گرفت و هرسوال دقیق 6دقیقه وقت داد و اگر تو اون تایم جواب را نمیفرستادی نمرش را از دست داده بودی. من بقدری خونده بودم که حتی میدونستم جواب سوال کدوم صفحه از کتابه، اما صرفا برای به چالش بردن خودم واثبات اینکه استاد اشتباه کرد که این مسخره بازی را در پی گرفت، جواب تمام سوالات را از روی کتاب نوشتم و چون یک سوال را خودش بهم گفت غلط نوشتم، با اینکه تا قبل از تمام شدن تایم جواب دادم، نمره را بهم نداد و من 17/5که بالاترین نمره بود را ازش گرفتم. 

......................... 

استاد سخت گیری داشتم که اگر جملات را منطبق با جملات خودش در کتابش نمی نوشتیم، نمره نمیداد اون سوال را. اما تا 20بار هم که میخواستی امتحان میگرفت تا نمره باب میلت را بدست بیاری. 

باراول من بخاطر اشتباه خودم، نیمی از کتاب را نخونده بودم و خودم خواستم برگه را حتی تصحیح نکنه و بار دوم علیرغم اینکه بخشهای هردوجلد کتاب را مشخص کرده بود. من هردوجلد را کامل خواندم تا باز چیزی جا نمونه و رفتم برای امتحان. شانس من داشت برای مراسمی میرفت و ما را سپرد به مسئول دفترش که اونهم رفت بیرون و گفت راحت باشید. نتیجه که امتحان کاملا مشورتی برگذارشد، نمره اصلا برایم مهم نبود اما لذتی که از امتحانش بردم کاملا دلچسب بودواقعا نمره تو دنیای مدرک امروز بی اهمیت ترین چیزه. چون شما بخاطر مهارتهاتون خواسته میشید، وگرنه مدرک را که میتوانیداصلا بریدبخرید. بقول یکی از دوستانم که میگفت دری به تخته ای خورده و پسرعمویش که تا کلاس پنجم خونده، پولدار شده بعد رفته برای خودش مدرک دکتر.ی خریده و برای خانومش که سیکل داره، ارشد گرفته. برای همین میگم مدرک صرفا یک تکه کاغذه، اصل آموختن مهارتهاست. خب من ادعایی برای مهارت ندارم، اما چالش های تقلب کردن را بسیار دوست دارم، حتی اگر بقولی کتاب را خورده باشم، از تقلب نمیگذرم. 

خرید خونه

خونه خریدن یکی از اون چیزهاست که آدم باید خیلی تو اینکار حواس جمع باشه. چندسال پیش، برادرم یک خانه که وام داشت معامله کرد. هرچند به صاحبخانه گفت که وام را تسویه کن، من وامت را نمیخوام و سندشش دانگ میخوام. مبلغ تسویه را برادرم نداشت بده، قرار شد که خونه را برادرم رهن بده به همون مبلغ بده صاحبخانه و...

همون موقع صاحبخانه، خانه را گفت خودم سه ماه رهن میکنم و وام را هم تسویه میکنم و بعد بیا بنام میزنم و پنجاه تومن هم موند برای اینکارها غیر اون مبلغ. حالا حدودا پنجسالی میگذره، خونه را نداده، وام تسویه شده.

 داد.گاه حدود چهارسالی هست که هربار حکم جدیدی میده و طولانی شده. بعد مدتها آقا زنگ زده که چون حالا قیمت خونه رفته بالا و حدودا پنج برابر شده تو اون منطقه، تو باید فلان مقدار، معادل دوبرابر مبلغی که قبلا داده بوده بهم بدی تا بلند بشم. اگر هم ندی پولت را بهت میدم و خونم را به قیمت روز میفروشم!!!! دلیل اینهمه طولانی شدن دادگاه این است که صاحبخانه  وکیل است وبرادرش هم صاحب نفو.ذ و...

روایت بعدی خواهرم بود که با راهنمایی و معرفی با.نک مس.کن بیست سال قبل یک آپارتمان پنجاه متری خرید که هنوز بعد گذر اینهمه سال بهش سند ندادن و تازه یکی مدعی پیدا شده کل زمین برای اون بوده و...

اون یکی خواهرم با وام و فروش هرچی داشتن یک خونه خریده از همکارش که بساز و بنداز است و مثلا ساختمان را خانوادگی ساخته و بقیه ساکنانش خودش و خواهربرادراش هستن و این یک واحد را چون پول کم آورده و اونها نداشتن که بخرن فروخته بخواهرم. علاوه برمشکل سند، خونه ای که هنوز تویش نرفتن، هرروز یکجایش عیب و ایراد پیدا میکنه و کاشف به عمل اومده که همشون دارن میفروشن واحدهاشون را!!!! خلاصه که خونه خریدن علاوه برحواس جمع، شانس خوب هم میخواد. قبل خرید دقت کنید از کی میخرید، آدم حسابیه یا نه؟؟؟ حلال و حروم دیگه یکواژه بی معناست. باید بگردی بببینی آدم حسابیه یا یک هفت خطه با ظاهرآدم حسابی. وگرنه بقول جناب حافظ:" گرمسلمانی از این است که حافظ دارد/ وای اگر از پس امروز بود فردایی" 

عمه اقدس بیگناه:))

آخرهفته که اومدم، فسقلی محل سگم هم نداد. درحالیکه کلی همیشه تحویلم میگرفت دریغ از یک سلام خشک و خالیبعد که برای دندونم موندم تا بروم سراغ دکترخودم، امروز آقای پستچی اومد دم در اونم سلام کردم، تشکر کردم، شما بگو دریغ از یک نگاه!!! جواب که بماند. حالا همیشه من و آقای پستچی کلی سلام و احوالپرسی داشتیم، کلی میپرسید چرا تو و بقیه خریدهای اینترنتی میکنید، دختر برو بیرون از مغازه خرید کن. یا دوستم که برای تولدم همیشه هدیه ام را از غربت پست میکرد، میگفت این کیه برایت چیز میفرسته؟ امروز اصلا هیچی به هیچی. البته چندماهی بود من ندیده بودمش و مامان چیزی بود میگرفتن. چون همه خواهربرادرها هرچی میخرن آدرس خونه مامان را میدن. بمامانم میگم جدیدا از چشم همه افتادم، دیگه هیشکی محل من نمیدهخوبه شعار امروز زن است. پس چرا مال من برعکس شدهعایا شما میدانید؟ 

عمه جان بی دندون

بی هیچ دلیلی وسط خوردن برگه های محبوبم، نصف دندونم اومد پایین!!! رفتم دکتر، گفت تا بتونم، برایت یکجوری وصله پینه نگه میدارم وگرنه میری ایمپلنت. گفتم دکتر باتوجه به وضعیت لثه هام نمیتوانم. گفت هیچی، نشد نگه داریم، یک روکش میزاریم که موقع خنده معلوم نشه بی دندونی، وگرنه خوردن باهاش را فراموش کن.

امروز رفتم و تا دکتر دست کرد تو دهنم، اون یکی نصفش هم اومد کف دستشگفت بریم ببینیم چکار میشه کرد؟ خلاصه که سعی کردم متمدن باشم و دست دکتر را از تو دهنم نکشم بیرون، چون از بس این کله من را کج و راست کرد، دیگه گردنم، گردن نمیشدآخرفرستادم، قالب گیری. دکترقالب گیر یک دکتر تپل و خوش خلق بود. چون این خمیر را میکرد تو دهن من و منم مشغول عق زدن و اون بنده خدام دستش به دکمه صندلی هی ببره بالا بیاره پایین که من بتوانم نفس بکشم و عق نزنم و هی میگفت طوری نیست، من حواسم هستبخواهرم میگم من اگر جایش بودم، دستم را شل میکردم و میزدم تو دهن مریض، یک دقیقه صاف بشینه کار تموم بشه دیگه

آخر که کار تموم شد گفت برو دهنت را بشور حتما. منم همون موقع دیدم یک آقایی اومد از سرویس بیرون و چسبیده به درش و با اضطراب بمن نگاه میکنه و یک اپسیلون تکون نمیخوره، گفتم حتما وضع خیلی خرابه اونجا، اومدم بیخیال بشم و سرم را زیربندازم و برم که دکترپشت سرم گفت خانم همونجا که اون آقا ایستاده برید دهنتون را بشورید. دیگه تعلل من را و اون اقاهه که هنوز جلوی سرویس را دید، اشاره کرد اون بره منم برم اونجا. چشمتون روز بد نبینه،گلاب بروتون، سرویس که هواکش نداشت، اون بنده خدا هم ظاهرا بیرون روی داشت، در را باز نکرده من داشتم عق میزدم و زودی خداحافظی کرده و نکرده خودم را انداختم بیرون و فقط نفس عمیق میکشیدم انقدر که حالم بد بوددیگه گفتم بگم دوستانی که تو لابراتوار دندونسازی هستید یا دندونپزشکی، لطفا روی توالتتون یک چیزی بزارید که استفاده نشه و یا یکجایی برای شستن دهن باقی بزارید جدای از فضای سرویس. بخدا مریض آدمه، گناه داره