من قطب الاقطابم:))

جدیدا به درجه ای از عرفان رسیدم که وقتی مغزم خسته میشه، بی توجه بزمان و مکان ده دقیقه به خواب میروم. امروز رفتم کتابخونه، بعد از چندساعت غور در کتابها، یکمرتبه به خواب ده دقیقه ای رفتم. اونم در حالیکه  روی کتاب بحالت قوز افتاده بودم. روز قبلش هم این اتفاق افتاد و با افتادن کتاب از دستم روی میز، چون تکیه داده بودم و کتاب تو هوا توی دستم بود، اتفاق افتاد. کم کم دارم قطب الاقطاب میشم. بسوی من بشتابید. 

پ. ن: رضوان بانوی عزیزم ممنونم از محبت شما و دوستانی که فرمودید. عزیزدل بودید، عزیزترشدید.از راهنماییتون هم ممنونم. بروی چشم، حتما پیگیری میکنم. 


شب از من روی خوش از تو

من هیچوقت بیشتر از ده دقیقه تمرکز روی یک مساله ندارم.خیلی سعی کردم این مشکل فنی را حل کنم اما لاینحل است. برای همین از تمامی جلسات و کلاسهای آنلاین و آفلاین متنفرم.چون از یکجایی به بعد اصلا نمیفهمم آدم روبروم چی میگه و جسمم هست و روحم جای دیگست. امتحانهای آنلاینم هم فقط استرسم من را بند میکرد وگرنه...

کلا اگر بیش از ده دقیقه جایی بند بشم کسانی که من را میشناسن نگران میشن که ببینند دارم چه گندی میزنم.   

در راستای دیدن صفحات بچه های ویلاگ نویس در تلگرام خوردم به صفحه دختری که در مسیر مهاجرته .کم سن و سال و موفق.خب حسودیم که شد دروغ نمیگم اصلا آدم مقدسی نیستماما بهش افتخار هم کردم که داره در مسیر خواسته هاش قدم برمیداره و منفعل ننشسته به امید تغییری در زندگیش.بعد یاد اینستا افتادم .من تا مدتها تو صفحه ام دنبال دختری همینطور کم سن و سال بودم که داستانهایی از موفقیتش و مهاجرتش میگفت.اینکه از ۱۷سالگی کار کرده در شغل های مختلف و درنهایت الان مدیر پروژه تو شرکت ایلا.ن ما.سک بود در آمریکا. دیگه اگر بگم از اینهمه موفقیت حسودیم نشد عین چی دروغ گفتماما بخودمم هرچی سزاوارم بود گفتم که از دنیا خیلی عقبم و اونطور که شایسته است هرگزتلاش نکردم و حاشیه های زندگیم همیشه زیاد بوده.گذشت تا رسیدم به چندتا پیج افشا.گری و فهمیدم همه حرفهای دخترک درواقع رویاهایی هست که کسی میتونه ببافه خبری از اونهمه موفقیت نبود.مهاجرتش حقیقت بود اما بقیش نه. یک فروشنده بود تو همونجا که ادعای مدیر پروژه بودن داشت و...خیلی حالم گرفته شد. اما یک چیزی را واضح فهمیدم. آدمها تو دنیای اینستا یک پکیج خوشگل از رویاهای بقیه میسازن و تحویلت میدن. اینطوری بقیه که نرسیدن یا دنبال یکی هستن که الگو بکنن میرن دنبالش و حالا یا خودشان را بالا می کشن یا اینکه زندگی فعلیشون را نابود میکنند.البته که با همین کارشون اون را میبرن بالا و کمک میکنند طرف بیزحمت به پول خوبی برسه و حتی کلاهبرداریهای میلیونی بکنه . اما خوبی وبلاگ اینه که چون درآمدی برایت نداره خودتی.بخواهی رویاهاتم بنویسی به کسی ضرر نمیرسونی .برای همین وبلاگ و وبلاگ نویسی را دوست دارم.بچه های وبلاگ نویس اگر موفقیتی بدست بیارن بهشون افتخار میکنم.چون میدونم شو نیست و اون آدمی که اون را بدست آورده از پی زحمتی بدست آورده. یک حقیقت پشتشه.امیدوارم به همه آرزوهاتون که بصلاحتون هست و تهش برای شما خیر و خوشی داره برسید.

عمه جوگیر معتاد چایی

رفتم کانال مردم را دیدم که روزی هرچقدر پست دلشون میخواد میزارن اونم دو خطی. دیگه از دست رفتمخلاصش اومدم بگم یک جوری معتاد چایی هستم که یک قوری چایی برای مهمون دم کردم تا مهمون بیاد تا قطره آخرش را خوردمبعد مجبور شدم دوباره کتری را آب کنم و بزارم برای چایی

پ.ن: به مضرات چایی زیاد آگاهم اما خب من معتادمچاییم تلخ میخورم مگراینکه یکی عاشقم باشه و برام شکلات ۹۰درصد به بالا آورده باشه که...( تو پرانتز بگم اگر بکوقت من را دیدین و خواستین ناپرهیزی کنید ِ مارک آید.ین ابدا نخرید که حتی ۹۰درصدش با شکلات معمولیش فرق ندارهاولا مارک مر.داس بعد گیر نیومد فر.مند را مجبورم بخورم. خارجی هم خریدین که خدا خیرتون بده و بمالتون برکت بده

فسقلی در خارح از کشور

بابای فسقلی برای یک ماموریت رفته یک جایی از جنوب. مامان فسقلی هم مرخصی گرفته و اونها هم رفتند. چند روز پیش با آبجی بزرگه زنگ زدیم حالشون را بپرسیم.فسقلی گوشی را گرفته با خاله بزرگه حرف بزنه میگه خاله جون من الان خارج از کشورم ِ وقتی برگشتم بیا ببینمت منم بهش گفتم خب کی میایی پیشم؟ میگه فعلا تصمیم گرفتم اقامتم را طولانی کنم.

پ.ن : اگر ویرگول نمیبینید و جایش نقطه میزارم چون اصلا  نرفتم دنبال اصلاح و اینجا من ویرگول بزارم میشه او روی کلمه.

پ.ن۲: آبجی کوچیکه خدا را شکر خیلی بهتره اما با توجه به تعطیلات دکتر متخصص حسابی نیافتیم. دکترخودش هم تا هفته آینده نیست و رفته تعطیلات! ممنون از محبت تک تکتون. بوس به همتون

ارامش کالای نایاب

بخاطر آرامش مامان استرسیم، گفتم خوب شده رفتیم خونه. بعد کانهو دروغگویی ماهر دارم داستان میسازم برای ننمفقط این دماغ من نگرانم عین پینوکیو آخر دراز بشه سر از اون سر شهر دربیارهننم هم از اونجا غلطهای دروغ من را میگیره، منم ماله میکشمبعد دروغ بعدی.

مادران عزیز با استرستون فقط بچتون را تبدیل به دروغگوی ماهری می کنید، لطفا یکمی کنترل روی خودتان داشته باشید تا راست بشنوید. باتشکر