گندهایی که در ازل زدم!!!

امروز دوستم گفت جدیدا یک کتاب را شروع کرده بمطالعه که اونجا میگه ما در ازل تصمیم میگیریم وقتی بدنیا میاییم چه رنگ پوستی داشته باشیم، کجا زندگی کنیم؟ خانوادمون کیا باشن و چقدر باشن و کار وتحصیل و...

روم به دیفال، ببخشید میگم اما این عین حرفیه که وقتی اون با آب و تاب از کتابی که خونده بود برام تعریف میکرد بهش گفتم. منهای قسمت خانواده که خدا را شکر انتخاب خوبی داشتم بقیش را... آخه اینم انتخاب بود من کردم؟ 

پ. ن:اسم کتاب را نمیدونم. حتی ازش نپرسیدم، چون حتی فکر به اینکه واقعا من تو ازل این گند را زدم، روانم را بهم میریزه

پ. ن2: من تو یکی از سن هایی هستم که دچار بحران میشن و تا حدی افسردگی میگیرن، بخصوص اگر مثل من پیش زمینه های خرگاز گرفتگیشون بالا باشه، اگر یکهو نیستم و... بدونید مال همونه. احساس شکست گاهی انقدر عمیقه که چیزهایی که قبلا مسکن بودند، دیگه مسکن نمیشن. من الان تو اون برهه هستم. 

نظرات 6 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1403 ساعت 21:33

مثلا اونی که کارگره داره با بدبختی زندگی میکنه قبلش میدونسته واقعا چه احمق هایی بودیم

دقیقا همین را گفته بود

فریبا پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1403 ساعت 16:36

خوب تو خانواده آت رو انتخاب کردی و شاید خانواده آت یا اجدادت این موقعیت جغرافی رو انتخاب کردند.
معما رو حل کن.

حالا موقعیت جغرافیایی را حل کنم ننه، بقیش را چرا خراب کردم؟

سلام پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1403 ساعت 08:05

هر وقت احساس دلتنگی و افسردگی کردی
برو داخل محل هایی که صنایع دستی می فروشند
یا گل و گیاه پرورش می دهند
سریع حال آدم را خوش می کند

گل و گیاهه خوب بود، من عاشق بوی گلهام.

سمیرا پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1403 ساعت 02:18

عمه جون از ازل گُل بودی ممنونم که عمه ما شدی

فدات بشم ننهبمن محبت داری دخترقشنگم

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 6 اردیبهشت 1403 ساعت 00:17 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام عمه جونم‌. خوبی؟
کتاب مزخرفی بوده.
عمه همیشه شاد باش، امیدم به شماست

سلام عزیزدلم
قربونت برم، تو خوبی؟
واقعا کتاب بیخودی بوده
قربونت برم، متاسفانه مجبورم امیدت را ناامید کنم

الیشاع چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 ساعت 23:47 http://daily-elisha.blogfa.com/

یادمه یه سخنرانی گوش کردم که می‌گفت بعضی آدم‌ها از اینکه تصور کنن زندگیِ کنونی‌شون انتخاب خودشون بوده، احساس قدرت می‌کنن. در واقع اینطور حس می‌کنن که حتما خِیری در این شرایط نهفته‌ست و باید بهترین تلاششون رو انجام بدن با استفاده از امکانات موجود.

البته که هیچ چیزی بی‌دلیل نیست، اما من شخصا باور ندارم که این زندگی انتخاب خودم بوده ولی خوب اگه کسی این باور رو داره و بهش انرژی مثبت و خوبی برای ادامه زندگی میده، خیلی هم عالی.

+ پی نوشت 2 رو درک میکنم عمه خانم. امیدوارم همیشه سلامت باشین و لبخند شادی روی چهره‌تون باشه

بنوعی این تفکر باعث میشه تا بتونیم یکم خودمان را گول بزنیم، هرچند به هیچوجهی باورش ندارم و با عقلم جور نیست.
زنده باشی عمه جان، ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد