با اوستا دیشب یکعالمه دعوا کردیم و ایشان معتقدند بنده زیادی خونسردم. بعد آبجی کوچیکه و شویش چون بنده درحال حاضر تنهام و پیشم بودند و روحیه داغون را دیدن، بنده های خدا کلی بردن گردش و بستنی و... تا رسید به امشب!

در تمام عمرم بخاطر ندارم با کسی درگیر شده باشم، امشب که آبجی کوچیکه اول شب فشارش 9 بود و با ریختن یک گالن اب قند و نمک و... رسوندم بودمش به 12 یکهو فشارش رسید به 8 و ضربان قلب شد 67!!!! شوهرش هم نبود. من ترسیده زنگ زدم ننم اون سردنیا که چه کنم؟ نتیجش شد شوهرش سراسیمه رسید و اومدیم اورژانس!!!! شما بگو یک دکتر که جواب بده. همش هم خدماتی که اومد و داد زد فارسی میگم همراه بره تو حیاط. خب منبا اون خواهر با اون فشار خراب کجا رهایش میکردم؟؟؟ آخر رسیدیم به داد زدن و یکی من بگم یکی اون بگه و در نهایت خواهرم بستری شد و بنده را راه ندادن و انداختن تو حیاط. هرچند که خواهرم اصرار داشت برو خونه و بخواب. من گفتم نه و فعلا مصرانه نشستم و موندم. بقول خواهرم اینهمه بلا نمیشد تو روز باشه که آدم یکی درست حسابی ببینه و کمتر دلش بلرزه. با عرض معذرت از همه بچه های پزشکی، ما از دکترهای نیمه شب و بخصوص اورژانس خاطره خوشی نداریم. دیگه هرکی خوندین دعا کنید بخیر بگذره. از اونطرف توقعات اوستا را نمیدونم چطور برآورده کنم تا دوباره کار به دعوا نکشه. خدا بخیر بگذرونه. فعلا دعا کنید. 


سلام کردی؟

همه می نالند که مامانم هنوز بعد ۶۰سال جایی میریم میگه سلام کردی؟ و....

خواستم از همین تریبون بگم  که فسقلی خونمون جا ننمون این وظیفه را گرفته و تا از در میایی هنوز نگفته سلام که ببینی کی جواب میده؟ میگه اقدس سلام کردی؟

فعلا روی مود غر زدن و پاک کردنم، اما شما معرفتتون را خرج من بی معرفت کنید و بزارید غر بزنم دلم خالی بشه. 

هفته پیش  برای دهمین بار پروپزالم رد شد!!!! زنگ زدم مشاورم و راهنما و گفتم اینها که نوشته اصلاح کن را معنی کنید من نمیفهمم. اون دوتا هم گفتن ما هم نمیفهمیمم، پروپزال تو کاملا درست و علمیه، زنگ بزن معاون آموزشی و بگو چه خبره؟ زنگ زدم، گفت خانم من فرصت تلفنی حرف زدن ندارم و... ای. تا پیام بده. اونجا پیام دادم و گفتم این بی صاحاب مونده مشکلات را بگو چیه؟ 4روز طول کشید هی آنلاین شد و جواب نداد. بعد 4روز نوشته با راهنمات حرف برن. سعی میکنم تو عصبانیتم جواب ندم چون بعدش که قل قل عصبانیتم میخوابه، معمولا پشیمونم از جوابهام. اما براش نوشتم با همون حرف زدم، کی وقتت خالیه من زنگت بزنم؟ حقیقت این هست که تو خوندن آدمها بقدری ضعیفم که خدا میدونه و به همون نسبت برخوردهام اشتباه معنا میشه. حالا این پیام را به این آدم که نه دیدمش و نه میشناسم و صرفا دوبار تلفنی باهاش حرف زدم فرستادم و میترسم باز اشتباه برداشت کنه. مامانم که معتقدن پشت تلفن زیادی محکم حرف میزنم و امری صحبت میکنم. خودم که معتقدم شل حرف میزنم و قاطع نیستم. استادمم که کلا گفت بدشانس تر از تو دانشجو نداشتم. ته این قصه به کجا میرسه خدا میدونه. 


ممنونم بابت دعوت و محبتتون رضوان بانو 

امروز دوتا ایمیل میخواستم بزنم و یکسری عکس را ایمیل کنم. از ساعت 6تا هفت و نیم با نت خونه جلو نرفت. نت همراه را وصل کردم به لب تابم، باورتون نمیشه که الان که نه و ده دقیقه است، من هنوز به صفحه زل زدم و منتظرم. ااا الان غر زدم رد شدعاقا سر جد مرده و زندت پای مبارکت را از روی نت بردار. بخدا کار دارم، اینهمه ساعت نمیتونم با اضطراب زل بزنم. 

برای پری عزیزم

پری قشنگم ممنونم بابت همه توضیحاتی که در خصوصی دادیخدا صد در دنیا و هزار در آخرت بهت پاداش بده عمه جان