نقد عمه!

نمیدونم تو نظر دیگران چه شخصیتی به نظر میام!!! من از دانشجویان حاصل دوره مجازی هستم. سال قبل یک استاد نپذیرفت مجازی را و ما چندروزی رفتیم دانشگاه و برای امتحان هم حضوری رفتیم. اکثر گروه ما آقایون بودن و چون اهل همون شهر یا نزدیک با فاصله یکساعته بودن، مساله اسکان نداشتند، استاد پیشنهاد داد تا در ساختمونی که دفترشان بود بعد از کلاس بمونیم من و خانمی که مثل من به هرصورت مسافر بود.  باتوجه به مختصات ساختمون عملا برای من امکان موندن نبود، چون نه متکایی بود و نه پتویی!!! با یک نگهبان آقا باید ازغروب میموندیم تا روز بعد. به لطایف الحیل من جایی رزرو کردم و راضی بموندن تو اون اتاق وساختمان نشدم. بعدها متوجه شدم آقایونی که اهل همون شهر بودندپیش از سفر ما، به اون خانم پیشنهاد داده بودن و حتی خانمهاشون زنگ زده بودن و دعوت کرده بودند که اون چند روز مهمان منزلشون بشه.

اینبار هم که بدنبال کارهام مجبور به سفر شدم، نه به میل که به خواست بقیه که انقدر خودرای نباش و از بقیه خواهش کن، از یکی از آقایون خواهش کردم، وقتی دنبال کارهاشون به دانشگاه میروند، زحمت بکشن و برای من هم انجام بدن. اول قبول کرد و زمانی طولانی گذشت و خبری نشد و تماس گرفتم که ببینم چه شد که اگر نیت نداره، بارسفرببندم که پاسخ نداد. پیامکم را هم بی پاسخ گذاشت و من هم عصبانی که چرا من را مجبور به خواهش کردید که حالا سنگ روی یخ بشم. دندم نرم خودم میروم دنبال کارهایم...رفتم. دانشگاه هم همه میگفتن چرا اومدی؟ از کسانی که اینجان خواهش میکردی. من طلبی نداشتم از کسی، سعی کردم بدون خراب کردن وجهه کسی و با این صحبت که همه اینروزها گرفتارن و نمیشه بارش را آدم روی دوش کسی بزاره، بحث را ببندم که میگفتن نه و... آخر سر در لفافه گفتم خواهش کردم اما نشد که بشه!!!

امروز اون آقا حدود یازده صبح با علم به اینکه کارم تموم شده زنگ زد، صرفا جهت تعارف!!! حرصم دراومد اما باز هم تشکر کردم و زود مکالمه را پایان دادم، من اگر نخواهم کاری را برای کسی انجام بدهم صریح میگویم و تو بیم و امید نگهش نمیدارم. برای همین بهم این مساله سخت گذشت، چون میتوانست یک کلمه بمن بگه فرصت ندارم و تمام. از ادا و اطفار خیلی بدم میاد و طرف از چشمم برای همیشه می افته. 

همه را گفتم تا این را بگم، هر آدمی از اونجایی که خودش در نظر خودش یا بهترین عالم است یا بدترین عالم، چندان منتقد مناسبی برای شخصیت خودش نمیتوانه باشه. جریان را گفتم تا با توجه به تمام اونچه که شما از من میدونید و اینهایی که گفتم شما بگید من در نظر بقیه چه شخصیتی دارم؟؟؟ 

نظرات 30 + ارسال نظر
لویی یکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت 13:18 https://louismaud.blogsky.com/

سلام
اون همکلاسی رو باید از سردر دانشگاه آویزون کرد تا عبرت سایرین بشه
چنین موقعیتی(انتظار و بلاتکلیفی) رو بارها تجربه کردم و برام آزاردهنده ست

در مورد سوال پایانی، امروز با وبلاگ شما آشنا شدم، چند پست رو خوندم ببینم عمه چیست و کیست! اما نتیجه‌ای حاصل نشد از خلال همین چند پست، شوخ طبعی و انرژی مثبت ویژگی‌هایی بود که به چشم می‌اومد.

سلام
نه بابا، جدیدا همه همین شکلی شدن

نظرلطفته

محمد رها سه‌شنبه 25 بهمن 1401 ساعت 15:40 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه این روزا کی وقت و هزینه داره برا دیدن و گفت و شنود هزاران کیلومتر بیاد یکی دیگه رو ببینه. اگر خواستی منو ببینی نگاه کن ببین مارمولک چطوری رو دیوار یا سقف راه میره. اونو ببینی انگار منو دیدی
البته مثل پروانه لطیفم و زودی میفتم تو تار عنکبوت و خاک اگر از دیوار بریزه عینهو بارون تمام گرد و خاکا رو جمع میکنم.
و کلهم عمه جان تو آیینه که نگاه کنی برادرزادتو می بینی...

دور از جانت عمه جان، زنده باشیباید همایش وبلاگ نویسان بزاریم، بعد هرکی تونست بیاد، ناهارشم بیاره که خرج اضافی نشه
البته خب چون ما هرکدوم برای یک نقطه از کشوریم، میشه با اسکایپ یا گوگل میت این همایش مجازی را راه انداخت. فقط نیاز داره به یک ادمین که گروه را بسازه و آدرس بزاره تا همه تو روز مشخص و ساعت مشخصی وصل بشن
عمه جان من ریش و سبیل ندارم خو

فال سه‌شنبه 25 بهمن 1401 ساعت 05:15

والا ما که عمه رو از نزدیک ندیدیم و به خودمون اجازه نمیدیم درمورد شخصیت هیچ #حاج خانمی# نظر بدیم

دیدن یه آدمی که چندسال طرز فکرشو خوندی به نظرم میتونه جالب باشه.‌‌.. اینکه ما طرفو چی فرض کردیم و طرف چی بوده! مثل باز کردن لپ لپ ه
فکر کن طرف یه سبک نگارش طناز و جوک طور داشته باشه، بعد از نزدیک ببینی یه آدم درونگرای کم حرف و سرسنگینه.
یا اینکه همیشه از هنر و لطافت و این سوسولبازیا مینویسه بعد قیافه شو ببینی، خوف کنی.
کلا فکر میکنم نوشته های ما با ظاهرمون خیلی مطابقت ندارن. سعی میکنم هیچ آدمی رو با نوشته هاش قضاوت نکنم. چون رفتار و ظاهر آدما خیلی بیشتر از طرز فکرشون روم اثر داره. حتی شخصیت آدما رو به جای عقایدشون از تن صدا، بوی عطر، مدل راه رفتن، سبک خندیدن و لباس پوشیدنشون، قضاوت میکنم.
البته اگر عقیده طرف جوری باشه که بهم آسیب بزنه قطعا فرار رو بر قرار ترجیح میدم.

ولی برام جالبه که عمه در عین شورشی بودنش، درونگراست! و همزمان به نظر دیگران خیلی اهمیت میده و اعتقادات مذهبی داره! که دوست نداره به دیگران نشونش بده.
یه عمه ای که از دیده شدن نمیترسه ولی از بد دیده شدن فوبیا داره! اونقدرا آرایش نمیکنه و ابروهای زمان قاجاری داره از قد بلند و هیکل رعناش که دیگه چیزی نمیگیم عمه دکتر مکتر زیاد میره و حسابی مواظب خودشه. یه جاهایی هم اونقدر اعتماد به نفس داره که زورگو میشه
خلاصه اینکه خداروشکر از هم دوریم و به سبب خلبازیایی که شرف و آبروی عمه رو در معرض خطر قرار میده، از عمه دو سه دست کتک مفصل نخوردیم!

انقدر با کامنتت خندیدم که خدا میدونهمنم دوست دارم بچه های وبلاگی را ببینم، فکر میکنم دیدار جالبی بشه
من اولش ظاهر آدمها روم اثر میزاره، بعد رفتار و عقایدشون هست که برام مهمه، اگر آزاردهنده بشه که...
شناختت از من خیلی جالب بود برامدرست نوشتی عزیزم من بشدت آدم درونگرایی هستم، انقدر که اینجا نیشم بازه و حرف میزنم تو دنیای واقعی اینطور نیست. بیشتر دوست دارم گوش بدم و آدمها را بفهمم و بشناسم تا اینکه حرف بزنم
درمورد آخرشم خدا را شکر نداره، من دوس داشتم نزدیک بودی میدیمت،بعدم من اصا اهل خشونتم؟؟؟؟

محمد رها دوشنبه 24 بهمن 1401 ساعت 16:58 http://Ikhnatoon.blogfa.com

وقتی میگی شیر زن یاد مرحومه مغفوره "ژاندارک" می افتم. یک لحظه تصور کردم الان عمه در لباس یک شوالیه در حال تاختن به سمت برادرزاده می باشد.
ولی طبق آخرین اعترافات عمه جان با شلوار کردی سیاه و زیر پیراهنی سفید و ریش بلند و سبیل از بناگوش در رفته با یک کاسه تخمه و بالش زیر بغل در کناری لم داده، مشغول تماشای نبرد گلادیاتورها (سردار شکیبا از ایالت شمالی روم با محمد رها از سرزمین بردگان افریقا) می باشن.

والا عمه جان این اعترافات خودته هااین عروسها اگر پشت سر خواهرشوهر این حرفها را نزنن که برادرزاده تکرار نمیکنه

شکیبا یکشنبه 23 بهمن 1401 ساعت 20:43

ببخشید عمه جان منم جواب محمد رها رو بدم
آقا این همه شعارمیدیم که آخرسر شما بیای بگه عمه خانم از مردای روزگاره،؟؟بگو شیر زنه.من رگ غیرتم خیییییلی غیرتیه
ببخشید عمه جان شما یه لحظه چشماتو ببند،اینجا بزن بزن شده

راحت باشید عزیزممنم با یک کاسه تخمه دارم نگاه میکنم عمه جان

فاطمه یکشنبه 23 بهمن 1401 ساعت 04:29 http://fatemeee79.blogfa.com

دقیقا منم همین مشکل رو دارم
و مشکل خیلی بزرگیه..
هیچوقت از کسی توقع نداری و همه براشون عجیبه که ازشون توقع نداری. اما اگه کارت بهشون بیفته باید بری التماس کنی که برات کاری کنن

محمد رها شنبه 22 بهمن 1401 ساعت 22:07 http://Ikhnatoon.blogfa.com

با اجازه عمه جواب برفی رو بدم!
برفی جان با رعایت نکات ذیل از جنس زن حذر کن:
۱. فحش عمه و دوست داشتن خاله از دعوای عروس با خواهرشوهر شروع شده و هیچ دلیل یا پایه دیگه ای نداره...
۲. اگر دیدی باجناقها طاقت دیدن همدیگه رو ندارن دلیلش محدودیت در وجود مادرزن میتونه باشه و در پس پرده خواهرها نمیخوان روابط خونی که دارن بهم بریزه مردهاشونو میندازن به جون همدیگه. ضمنا بچه ها بهانه خوبی برای دید و بازدید خواهرها می باشند. (اینم از دلایل دوست داشتن خاله)
۳. ابزار جنگی زنها از قدیم زبانشون بوده و اگر این ابزار نتونست سر طرف رو ببره! سنگین ترین و کمر خُردکن ترین سلاحی که از ابتدای پیدایش تونستن استفاده کنن گریه است.
۴. زمانی که جنگ تن به تن بین دو زن (با رابطه غیرخونی) علی الخصوص بر سر تصاحب یک مرد رخ بده، هیچ مردی چه محرم و چه نامحرم اجازه ورود به دعوا رو نداره چه لفظی یا غیرلفظی! همچنین هیچگونه ترفندی اعم از واسطه گری برای آشتی وجود نداره. علی الظاهر زنها با هم آشتی میکنن ولی در واقع کارد و پنیرن!!!

از دید خودم عمه خانوم (صاحب وبلاگ) جزو مردهای روزگار حساب شده و از کلیه اتهامات فوق بری می باشد.
سخن آخر: عمه مظلومم چوب فلک آماده است، هر وقت وقت داشتی بیا این برادرزاده سراپا تقصیر رو بزن!

عمه جان فقط یک نکته، از قدیم گفتن ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل... تازه خواهرها ترجیح میدن صلح باشه که راحتتر رفت و آمد کنند
مغسی عمه جان
چشمممم

سید محسن شنبه 22 بهمن 1401 ساعت 21:25 http://telon4blogfa.com

هنر یگانه ائی در جهان وجود دارد -------- گوش دادن

بله، سپاس

آدم برفی شنبه 22 بهمن 1401 ساعت 19:15

برفی از عمه جان سوالی داره!

چرا اکثرا خاله رو بیشتر از عمه دوست دارند

چون محبت بچه ها بمادر بیشتره و مادرها هم طبیعتن سمت خونواده خودشون میرن. نکته بعدی این است که پدرها کلا این قضیه براشون مهم نیست

آدم برفی شنبه 22 بهمن 1401 ساعت 19:12

برفی معتقده که:

هرکه نان از قِبَلِ خویش خُورَد
منّت حاتم طایی نَبَرَد!!

بهترین اعتقاد

آدم برفی شنبه 22 بهمن 1401 ساعت 19:07

برفی از عمه یه سوال داره!
چرا وقتی می خوان یکی رو مسخره کنن میگن "قربون عمه ات بری"؟!
چرا مثلا نمی گن قربون خالت بری؟! یا قربون عمو یا دایی؟ آخه واس چی عمه؟!

از بس که عمه مظلومه

مونا جمعه 21 بهمن 1401 ساعت 19:20

من مطالبت رو میخونم ولی معمولا نظر نمیدم. الان که خودت پرسیدی میگم به نظر من آدم ساده و بی ریایی هستی ولی خودت رو خیلی کم می بینی.

فقط یک سوال، چرا فکر میکنی کم میبینم؟

محمد رها جمعه 21 بهمن 1401 ساعت 16:20 http://Ikhnatoon.blogfa.com

اونا رو با بومرنگ فرستادم و در زمان بازگشت خورده به روحم نقص عضو شده. گویا از کمر به پایین دیگه کار نمیکنه. و بدتر از همه تو قانون دیه برا روح تعیین نشده. عمه تو که با خدایان و شیاطین ارتباط تنگاتنگ داری احیانا روح اوراقی جایی سراغ نداری؟ اگر زانو یا لنگ و یا پر و پاچه بعلاوه جاهای +۱۸ دیدی بفرست بیاد فعلا با تف کاری بچسبونمش!!! ظاهرا تا به خودم جنبیدم یکی از اجنه ها نصف پایین روحمو کش رفته عجب دنیایی شده ها!!!
عصر یخبندان جدید خبر ندارم اگه اومده خبری بده

نه عمه جان گفتن از روح هرکی کندن برگشت ندارهعمه جان مطمئنی از عنفوان جوانی پک کامل داشتی؟
باااشه اگر یافتم خبرت میکنم

محمد رها جمعه 21 بهمن 1401 ساعت 14:06 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه فهمیدی من کیم؟ تو کی هستی؟ اینجا کجاست؟
یکی از xtbfها (جاسوس درپیت بدرد نخور) گزارش داده دست آناهید که تو کاسه مشترکتون بوده آغشته به خون شده. زیر آبگوشت نذریا چی مخفی میکنین شماها!
الان نمیشه از ژانر ترسناک بزنیم بیرون و بچسبیم به کانال کودکان یا عصر یخبندان نگاه کنیم. بقیه بازی رو بزاریم برا وقتیکه تهیه کننده فیلم پولمونو داد.

عصر یخبندان را خیلی دوس دارم، قسمت جدید اومده؟؟؟
چون تو گفتی از قسمتهای دهشتناک میترسی میگذرم ازشون
عمه جان چون قول دادم تو وبت ریپلای نزنم اومدم بگم اون چیزهای مطهری که فرستادی صاف خورد به روحت، چون من فقط درهمین یک زمینه روحم را به برادرزادم گره زدم عمه جانگفتم خدایی نکرده نگران سردرگمیش نباشی

محمد رها جمعه 21 بهمن 1401 ساعت 11:50 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه یک کم توضیح بده چجوری میشه الهه خشم و ناباروری با الهه عشق و باروری دوست باشه؟!؟ (شکلک شاخ در آوردن).
الان از رو مود انسانیت و برادرزاده بودن رفتم رو مود کاهنان بدجنس و تشنه قربانی کردن شایدم رفته باشم رو نقش عضو ارشد یک باند مخفی همه کاره
ببین عمه اگر تا ۱۰ دقیقه دیگه مدارک رو نگذاری زیر همون آجر، دوستت آناهید رو سلاخی میکنن و عکساشو میفرستن به گوشیت.
پیام رو چند دقیقه پیش "چین چون چان چن" (معاون رییسمون) فرستاد و گفت از مادر زاده نشده کسی بخواد ماها رو دست بندازه!
الان دوباره برگشتم رو مود برادرزاده.
عمه در ساعات اداری اینقده خوبم که گذاشتنم عضو کمیته سلامت اداری.
سلامت اداری رو میدونی چیه؟ توضیح بدم یک کارگروه درون سازمانی که بایستی جلوی فسادهای مالی رو بگیره با شناختن گلوگاه های سیستم و گزارش دهی کارمندان متخلف همراه با مستندات!
خلاصش اینکه عمه جان ماها بایست آفتابه دزدها رو تحویل سازمانهای نظارت و بازرسی بدیم و درصورت خیلی خوب بودن اضافه کاری تشویقی بدن بهمون!!!

عمه جان من در عجبم که تو چطور کارمندی هستی که نمیدونی نمایش عام با دست های زیرپرده چقدر متفاوتهمن و آناهید دستمون تو یک کاسه است
من مصکلی ندارم عمه جان، برای موندن سر قدرت آناهید که هیچ، تو را هم قربانی میکنم
ایشالاااااا که عمه از همونجا مدیرعامل بشی

محمد رها جمعه 21 بهمن 1401 ساعت 09:28 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه خودم جزو زیرمیزی بگیرام تازه ملت رومیزی هم بدن دستشونو کوتاه نمیکنم. زندگی خیلی خرج داره عمه!
دوستیتم با آناهید قطع کن. ظاهرا در کنار آب و مسائل مرتبط با خشکسالی و سدهای بدون آب و سفره زیرزمینی بکارهای دیگه هم مشغوله. میگن الهه عشق و باروری هم هست. قرار نیست تو این بل بشو مملکت چندتا میز رو اشغال کنه.
عمه ظاهرا خدایان مستندات خیلی قوی دارن ابطالشون خرج داره. اینکه زن هستی، ۱۸ ساله و مجرد. اگر بخوای شرایط رو باطل کنی لازمه کپی برابر اصل کارت ملی، برابر اصل صفحه دوم شناسنامه یا اصل مشاوره پزشکی برای تغییر جنسیت رو بفرستی به آدرس معبد مرکزی یا نخواستی ادرست لو بره بزارشون زیر آجر سومی ردیف دهمی از ضلع غربی مقبره سلطانیه!
اگرم سخته ۵ تومن بده خودم حلش میکنم

عمه جان بعضی ها 40تا 40تا شغل دارن، تو به آناهید چکار داری؟؟؟ :پوزخندخب مچت را گرفتم، چون ما میخواستیم کارمند زیرمیزی بگیر را پیدا کنیممن خودم از خدایانم، الهه خشم و ناباروری

محمد رها پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 23:16 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه جان خدایان قربانی رو انتخاب کردن و هم اکنون خشم و غضب فراوانی دارن ازینکه قربانی تسلیم نمیشه. هرچی اصرار کردم که منو بجاش ببرین. خدایان گفتن شرایط رو احراز نکردی. زن، ۱۸ ساله و مجرد باشه!
راستی در دستور طبخ گوجه یا رب گوجه فراموش شد. به جهت بخشش خدایان و قبول شدن نذر رب فراوان با خودت بیار. الانم در انجام مراسم تاخیر افتاده بجنب!

عمه جان من با آناهید خدای آب دوستم، گفت تو رفتی زیرمیزی دادی، بدو بدو که اول و آخر انتخاب خودت بودی

محمد رها پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 20:43 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه جان اگر به دست خودم افتاده بودی بجای نقد، پوست کنده، شقه شقه میشدی، پس از جداسازی استخوانها، قطعه قطعه شدن و پخته شدن بعنوان خورشت نذری در بین مستمندان این مملکت توزیع میشدی. سایر روشهای فراوری مثل تولید سوسیس یا طبخ کباب مقرون به صرفه نیست. (اینقدر نگو پول چیز بدیه)
برطبق قوانین (من دراوردی) اینجانب قطعات گوشت عمه بایستی با مواد قابل رویت نظیر سیب زمینی، لپه، پیاز و سایر افزودنیهای مجاز در دیگ بزرگی طبخ شوند و اولین قاشق آن را به اولین فردی که گرسنه بوده بایستی خوراند.
افزودنیهای مجاز نمک و فلفل و زردچوبه و لیمو عمانی و روغن دنبه می باشد. مقدار هر کدام را سرآشپز محمدرها تعیین میکند که بستگی به تلخی یا شیرینی گوشت قربانی و چاقی یا لاغری ایشان دارد.
عمه جان قبل از اونکه برای مراسم قربانی رنگ امیزی شده و تقدیم به خدایان بشی وصیت خاصی نداری؟

چرا عمه جان، من وصیت میکنم قبل من تو را تقدیم خدایان معبد آمون کنند، چون زائران بیشتری داره، گوشتت برا آبگوشت خوبه عمه جان، دنبه هم فکر کنم فراوون داری، آبگوشت چرب و خوبی میشه

شکیبا پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 17:54 http://Zendegi2021.blogfa.com

قبلا نظرم رونوشته بودم ولی گویا کبوترای پیام بر ،هم مثل مسئولین فقط با زیر میزی کار میکننمنم از اون آدمام که حتی اگه بخوام زیرمیزی بدم خجالت میکشم ودست وپام روگم میکنم ،و نمیدونم چطور بگم اصلا ،برای همین،دوباره مینویسم ،راستش منکه عضو جدید خوانندگانتونم،پس زیاد نمیشناسمتون ،ولی اندکی پیشتراز شما خواننده وبلاگ ،الیشاع ومحمد رها و جان دو شدم ،و چون ایشون ها رو تایید میکنم ،پس درنتیجه طبق قانون ریاضی "اگر وتنها اگر"شما نیز دوست گرامی ما شدی و تایید ،اما جز به جز نمیتونم بگم ،فعلا کلی انسان خوبی هستی ،تا بعد ببینم صحبت از عمل دماغ و مادرشوهر بد جنس واینا میکنی تا نظر جزئی بدم.
چرا ازش نپرسیدی برای چی کارت روانجام نداد؟؟بهش حالی میکردی ،این رفتار حتی بی احترامی به خودشه،ای بابا حالا چه تحفه ای هست با این اخلاق،که نگران بود نصفشم بکنی ببری؟؟

دست شما درد نکنه
والا هم رویم نشد، هم اینکه وقتی میشه راحت بعضی ها را حذف کرد، حذف بهترین گزینه است، سوال را بیخیال

منجوق پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 10:15 http://manjoogh.blogfa.com

به نظر من که اون آقا یابو برش داشته و خیالات واهی کرده. خیلی هم الاغ تشریف دارد. دلش هم بخواهد که کار شما را انجام بدهد. دیگه بعد از این محل سگ هم برایش نگذار.
در مورد اینکه اون خانم ادعا کرده که سایر همکلاسی ها بهش زنگ زده اند که شب را انجا بماند خیلی باور نکن ایشون ناراحت بوده که تو گذاشتی رفتی یک کلاغ چهل کلاغ کرده

چشم
نه بابا، جلوی خودم همشون مطرح کردن که آره چرا ما زنگ زدیم و... تو گفتی نه؟؟ البته که خانم از من ناراحت شد، اما خداییش موندن اونجا عاقلانه نبودبخصوص که با وجوداینکه پیشنهاد خوداستادبود بعد متلکهای فراوان انداخت و آخرگفت بار خودتان را به دوش بقیه نندازید.

محمد رها پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 10:04 http://Ikhnatoon.blogfa.com

و اما مرحله بعد اینجا ایرانست...:
عمه جان سریعا از توی شن و ماسه ها فرار کن. حس میکنم چند نفر از آن دوردورها با پاکت سیمان و بیل و شلنگ آب و فرغون به منظور درست کردن ملاط آمده اند تا مجسمه ات را بعنوان اسوه استقلال، اقتدار، خویشتنداری و سایر صفات انحصاری بریزند. البته قالب ندارند از خودت کمک میگیرند.
و اما سوال آخر وقتی در نظر مخاطبان فضای مجازی (منجمله اینجانب) شخصیتی دارای صفات ذیل هستی چرا درد و بلاهات رو میاری در وبلاگت و اسمش رو میگذاری نقد عمه؟ البته خیلی خیلی خوبه ازین نظر روح عمو هستی در جسم عمه!
و صفات کودک درونت عبارتند از: همیشه شاد + غالبا شیطون + ندرتا معصوم + گاها همبازی فسقلی + بیشتر مواقع رک +...
(سه نقطه آخری رو خودت پرکن و بعلاوه ها رو ادامه بده تا هرجایی که دل و زبان و مغز میکشه، گشنمه هوس کله پاچه کردم)
اینم از رای دیوان عالی! دادگاه تعطیل شد و پرونده شکایت و نقد منجر به قضاوت احتمالا میره به بایگانی.
چند وقتیه سری نمیزنی فک کنم از دستم دلخور شدی. البته کما فی السابق در پستهای کلاسی حق شیطنت و بهم ریختن رو نداری مگر به میزان مورد نیاز. دیدی تو دستور آشپزی، طرف میگه نمک و فلفل به میزان لازم.
حالا مجازات با تخفیفت چی بود؟


کجاش درد و بلا بودمن گفتم عمه را نقد کنید
من احساس کردم فرشته هستم، فقط بالام را چیدن با این نگاهت عمه جان
ما معتقدیم تا کله پاچه هوس کردی باید بخوری، دلیلش هم...بزن تو رگ عمه جان سریعتر
حیف پولی که ریختم برای دادگاه
گفتم من تو کلاس درس نمیزارم بقیه درس گوش بدم، نیام
هعیییی عمه جان از ریختن فلفل در دهان بگیر تا کتک با دمپایی ابری، چی دوس داری؟

محمد رها پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 02:09 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه جان ببخشید در این مرحله به صراحت نقد میکنم. بنظرم اولا انتخابت اشتباه بود و روی آقا زیادی حساب باز کرده بودی، البته تقصیری هم نداشتی آدمها در مقام عمل که بیفتن زوایای پنهان شخصیتشون رو میشه و در ثانی اگر قدری جدی تر باهاش وارد شده بودی در قبال درخواستت احساس مسئولیت میکرد، جواب پیامک و تلفن رو میداد و آخرسر پیش خودش نمیگفت: حالا که طوری نشده خودش اومده کارهاش رو کرده، منم زنگی بزنم بلکم از دلش دربیاد.
در پرانتز پیش خودت فکر نکنی رای صادره عوض شد. بلکه تو دادگاه تجدیدنظر مدارک و شواهد دیگری اوردی. حالا اگر نمیخوای بزنی و بکشی و قاضی رو تهدید کنی بریم برا مرحله بعدی در دیوان عالی کشور!
اینجا ایرانست و...

عمه جان حقیقتش من معتقدم تا میتوانی دستهایت را به زانوی خودت بگیری و بلند بشی، نباید دستت را بسمت بقیه دراز کنی. این دوره حتی شده دستت را تو شن و ماسه فرو کنی و بلند بشی باید اینکار را بکنی. این اشتباه هم از پی حرف گوش کردن احمقانه خودم شد. بالاخره آدمها با خطاهاشون هست که درس میگیرن و بزرگ میشن
خب مرحله بعد چی هس حالا؟

الیشاع چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 23:07 http://daily-elisha.blogfa.com/

من شناخت کافی ندارم عمه عزیز.
اما می‌تونم بگم روحیه شوخ‌طبعی خیلی خوبی دارین، راحت حرفتون رو می‌زنین و این باعث میشه دیگران هم با شما احساس راحتی کنن (فکر می‌کنم من خودم در این مورد آخری زیاد موفق نیستم )
و اینکه به دنبال شاد بودن هستین که خیلی هم عالیه. و اینکه بی‌ریا هستین و خودمونی.
البته گاهی که از ایموجی‌ها توی پیامهاتون استفاده نمی‌کنین، احساس میکنم موضوع براتون جالب نیست. چون لحن پیامها با کلمات به تنهایی منتقل نمیشه.
موفق باشید همیشه

ممنونم از حسن نظرتون نسبت بخودم
گاهی فراموشم میشه ایموجی بزارم، اما شما در 90درصد موارد ته پیام یک دو ردیف دندون را در نظر بگیرید که از شرق به غربش معلومه

آرش چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 19:43 https://apblog.ir/

نظر به اینکه الیشاع و لیمو زودتر از من مجموعه‌ای از نظر من رو گفتن، دیگه اضافه چیزی نمی‌نویسم جز اینکه کاش برای کمک کردن یا نکردن به دیگر صریح باشیم که خودش کلی مشکل رو حل می‌کنه...

موافقم
اما نه شما و نه دوستانی که نام بردید در مورد نظرتون درباره خودم هیچی نگفتیدا

سلام چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 09:55

با درود
من به عنوان یک فرد متاهل که دارای همسری هستم که در زمان جوانی ام چهار چشمی مواظب ام بود که یک دفعه ربایش نشوم با آقای محمد رها موافق ام
مخصوصا اون بندش که فرموده اند
چرا بین این همه آدم به من پیشنهاد داده است
خود شما هم که اشاره کرده ای ایشان مجرد هم بوده اند

درود فراوان بشما

لیمو چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 09:50 https://lemonn.blogsky.com/

اینطور آدمها که با خودشون هم تعارف دارن رو درک نمیکنم. نمیتونی و نمیخوای بگو نه. چاقو بیخ گلوت نیست که تعارف الکی میکنی مرررد :||

والا بخدا، یک نه بگو آدم تکلیف خودش را لااقل بدونه

محمد رها چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 08:15 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه جان چوب تر بدرد این ماجرا نمیخوره تنبیهات باید در سطحی بالاتر صورت بگیره بدلیل اصرار بیش از حد شخص شخیص عمه جُکسترَپ نبسته اُوس گویان اومدم وسط میدان مبارزه...
از منظر مردانه خودم ورود کنم به ماجرا! ببین عمه عزیز زمانی که می بینی یک مرد متاهل کار یا کارهایی رو برای یک خانم مجرد انجام میده چندتا فاکتور و پیش فاکتور و پلن باید برای خودش جور کنه و ابتدا پاسخ به چند سوال بدهد:
۱. آن خانم چرا بین این همه آدم از من خواسته که کارش را انجام بدهم؟
۲. اگر یک نفر از همان کارمندهای خاله زنک در وسط پیگیری کارها سوال پرسید نسبت بنده با خانم فلان چیست چه پاسخی بدهم؟ شاید بشود بگویم از اقوام هستند و بروم زیر بمباران سوالات بعدی!!!
۳. اصلا چرا بنده نیت داشتم آن کار را بکنم ولی پای عملش رسید نکردم چه کنم که حالا از دل خانم فلان دربیاورم؟
۴. همسر بنده چقدر میتواند در این میان مثبت اندیش باشد که بنده را مورد ضرب و جرح قرار نداده که صرفا بگوید همسر عزیز (و نگوید مردک لندهور فلان) شما کاری را برای بنده یا اقوام بنده که از راه دور و دراز آمده اند نکردید آنوقت برای خانم فلان می کنید؟
۵. سوال آخر را بنده بعنوان وکیل متهم ( همان آقای هم دانشگاهی) از شخص شاکی (خانم عمه اقدس) بپرسم. اگر قرار باشد یک خانم شهرستانی شب در منزل شما (با فرض متاهل بودن جنابعالی) اتراق نماید و این خانم همکلاسی شوهر شما باشد چرا باید تلفنی دعوتش کنید شب به منزل شما بیاید؟ شوهر شما شب را کجا خواهد بود؟
اصلا ولش کنید شاید فرضیات، جریان شکایت و دادستانی و رای صادره اشتباه باشد و بنده قضاوت سرتاپا اشتباهی داشتم. عمه جان بنده آماده هرگونه مجازات بدار آویخته شدن از پا می باشم!

عمه جان من بدلیل نسبت فامیلی خواستم تخفیف در مجازات بهت بدم
در مورد سوالات باید بگم ایشون هیچ مدرکی قرار نبود بده، قرار بود درکنار نامه خ دش که میبره امضا، برای بنده را هم بده امضا که یک کار روتین دانشجویی است، یعنی یک نفر وکیل چندتایی که نمیتوانن بیان میشه و امضاها را میگیره و هیچکسی نمیپرسه که نسبتت چیه؟؟
خب اولا ما هر دو مجرد بودیم و کل کلاس خبر داشتن، بعد هم وقتی پای شوهربیاد وسط، هیچکسی دعوت نمیکنه و حتی امکان موندن تو اون ساختمون هم نبود، چون شوهر که می آید باید جا را نیز رزرو نماید عمه جان
درکل عمه جان اعدام از پا را قبول ندارم، روشهای بهتری علی ایهاالحال وجود دارد

الیشاع چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 00:13 http://daily-elisha.blogfa.com/

منم این صراحت و رک بودن طرف مقابل رو ترجیح میدم و اصلا خوشم نمیاد کسی با امید واهی وقتم رو تلف کنه. به نظرم این ماجرا تقصیر شما نیست عمه عزیز. شخصیت و رفتار دیگران رو نمیشه کنترل کرد. فقط میتونیم تصمیم بگیریم که زین پس با اون افراد بر اساس نوع رفتارشون تا چه حد ارتباط داشته باشیم.

با صراحت تکلیف طرف مقابلمون را روشن میکنیم تا اگر میخواهد در جستجوی آدم دیگری باشد
ممنونم

جان دو سه‌شنبه 18 بهمن 1401 ساعت 23:18 https://johndoe.blogsky.com/

من منظورتون رو نگرفتم، یعنی میگویید که بقیه (اینجا اون افراد دانشگاه و اون آقا) چه نگاهی به شما دارن که اجازه چنین کاری رو به خودشون میدن؟ یا نگاه من مخاطب.

احتمالا خویشتن داری شما و گذر ساده شما در مقابل وقایع باعث شده بقیه مخصوصا اون آقا فکر کنند که شما کاری نمی کنید (یعنی واکنشی نشون نمی دید) و یه جورایی شما رو در موضع ضعف ببینند ...

اما از نظر من مخاطب وبلاگ: نگاه و عمل منطقی، خویشتن دار،پرانرژی،مستقل و مسئولیت پذیر (البته یه رفتار سردی در مقابل بقیه احساس می‌کنم دارید که شاید بشه گوشه گیر ترجمه‌اش کرد )

+ کنار از چشم افتادن، یه کنایه هم به اون احمق بی مسئولیت می‌زدید

منظور من دقیقا از نگاه تو مخاطب بود عزیزم، اما نظرت برایم خیلی جالب بود. البته حمل بر خودستایی است که من تعریفت از خودم را خیلی پسندیدماما درست میگی، من نسبتا آدم گوشه گیری هستم و این ظاهرم را درمقابل دیگران سرد نشون میده

محمد رها سه‌شنبه 18 بهمن 1401 ساعت 22:50 http://Ikhnatoon.blogfa.com

بدلیل رابطه تنگاتنگ خونی نمیتونم نقدت کنم عمه جان. با حفظ سمت و بعنوان شهید مدافع حرم عمه، میدان را به دیگر مردان بلاگفا و بلاگ اسکای و مردمان ساکن در سایر ممالک بلاگستان میسپارم.
و اما من باب یاداوری چندتا ضرب المثل بگم.
"کاری که چشم میکنه ابرو نمیکنه" + " بوسه به پیغام نمیشه" ===> دست بگیر به زانوان پرتوان خودت و کارت رو به دیگران نسپار!

عمه جان تو بوگو، تهش چوب تر میخوری
حالا چرا مردان؟؟؟ خانمها نمیتوانند بگن؟؟
والا منم همین نیت را داشتم اما دیگران اصرار داشتن کمک بگیرم و میگفتن دختر اتول خان نیستی که کمک نمیگیری و....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد