هر گردی، گردو نیست!!

تو مترو ایستاده بودم، خانمی که روبروی من نشسته بود گفت عزیزم چندماهه بارداری؟؟ من نتوانستم نخندم، خندیدم و گفتم باردار نیستم. بنده خدا کلی پوکرفیس شد

برای یک مشکل زنانه با خواهرم رفتیم دکتر، بعد خب نود درصد خانمها درمطب باردار بودن، ما بزور صندلی پیدا کردیم نشستیم، یک خانمه آمد کنار خواهرم ایستاد، منم کله ام تو گوشی بود، یکمرتبه دیدم خواهرم بسرعت بلند شد و گفت شما باردارید خوب نیست بایستید، بفرمایید بشینید، خانمه سرخ شد و گفت من باردار نیستم خانم و بعد غیب شد، بخواهرم گفتم گند زدی که... 

خلاصه که هر گردی گردو نیست

زخمها

یکسری زخمها هیچوقت خوب نمیشن، همیشه اثرشون باقی میمونه. این تصور منه و شاید شما موافقم نباشید، اما من فکر میکنم زخمهای روحی اکثرا زخمهایی هستند که هرگز درمان نمیشن. لایه میبندن تا خونریزی نکنن، البته نه همشون، اما خب... اما خیلیهاشون همیشه باز میمونند و درمان نمیشن.

من به اعتقادات شما احترام میگذارم، خودم هم زمانی معتقد بودم با یک مشاور ویک روان درمان خوب میشه زخم را خوب کرد، حالا جایش ممکنه بمونه اما خودش را خوب کرد. اما بواسطه شغلم وقتی نزدیک شدم به چندتا مشاور خیلی معروف، حداقل تو شهرخودم و محیطی مثل تهر. ان تمام آن امید و انگیزه را از دست دادم. حالا اعتماد ندارمو معتقدم هرکسی فقط خودش میتوانه خودش را درمان بکنه. این زخمها قرار نیست خوب بشن، انقدر زیاد میشن که بوی تعفنش همه جا را برمیداره. کاش راهی برای نجات بود. 

الهی حالتون خوب باشه همیشه.

تو اینستا دور میزدم که بصورت اتفاقی پیج یکی از اساتید بزرگ رشته خودم را دیدم. معمول نیست که اساتیدی مثل ایشان که استاد تمام هستن، چیزی از زندگی و خودشان بزارن، اما ایشان آن تابورا شکسته بودند . اماااا آنچه که برام جالب آمد، یک بی توجهی خاص ایشان به بادمجان دورقاب چینهای همیشگی بود، دوم سادگی صفحشون بود، اینکه اکثرکتابهایی که نوشتن پشتش داستانی بود، عکسهایی از ابتدای صفحه که باتولد همسرشان آغاز شده بود و تماما عشق بود و عشق.

شما میتوانید ادای عشاق را دربیارید و پنج شش صفحه شعر از هرکسی دوست دارید بنویسید، که صدالبته مصنوعی بودنش خودش را فریاد میزنه، اما آن کسی که واقعا عاشق و قدردان باشه، با دوخط حسش را القا میکنه. البته نکته چالب توجه نظر کسی بود که زیرتمام این پستها آیدی خانمی بود که نوشته بود عشق را باید درپستوی خانه پنهان کرد تا دیگران نبینند و افسردگی نگیرند که حاصل دنیای مجازی امروز دیدن این عشق ها و گرفتن افسردگیه!!! من تمام فعالیتم دراینستا، لایک کردن هست و هراز واهی نظر. حوصله نداشتم، وگرن برای آن خانم مینوشتم، آدم اگر حسودنباشه باید با دیدن این عشقها لذت ببره و از خدا بخواد نصیب دلش کنه. چرا افسرده بشه؟؟ یعنی اگر درپارکی یا جای عمومی شاهدحال خوب دونفردرکنارهم باشیم، باید افسرده باشیم، چون ما نداریم؟؟ این تفکرات مزخرف از کجا میاد؟؟؟

درهرصورت خواستم حال خوبم را با شما به اشتراک بزارم. صفحه ای بدور از ریا و بازیگری و پرازحال خوب. من عاشق اینطورصفحاتم. 

سوال است دیگر!

میدانم سوالم درست نیست، اما خب خیلی از شما سالهاست که من را میشناسید و محبت دارید و خواننده نوشته های من. یک سوال دارم. آیا به نظر شما رفتار من مردانه است؟ 

عمه جان و

چرا باید یکی که از هرچرنده و پرنده و جانوری میترسه، جایی زندگی کنه که سه چهارمشون سگ دارن!!!! واقعا چرا؟

آقا من حتی به یک جوجه نمیتوانم دست برنم. بعد هربار که تو خیابون خودمان میرم بیرون یا یکی سگ به بغل از کنارم رد میشه یا یک زنجیر به طول دومتردستشه و سگش جلوتر از خودش داره میره!!! خب اگر ببینم مشکلی نیست. درد سراین هست که من نمیبینم تا زمانی که از کنارم رد میشن و من فقط سعی میکنم متمدن باشم و جیغ نزنم!!!

چند روز پیش شانس آوردم سگه را دیدم، صاحبش معلوم نبود کجاست، از این سگ کوچک های تزئینی به دنبال یک گربه خپل، منم که گرمازده، داشتم تند تند میرفتم برم خانه که یکمرتبه سگه را تو پیاده رو دیدم، آنچنان از جا پریدم و وحشت زده رفتم تو خیابان که آقایی که تو ماشین همون کنار نشسته بود قهقهه میزد. البته که خیلی بی تربیت بود، چون ترس آدمها خنده نداره، اما خب فقط شانس آوردم، اگر نمیدیدم و آن دوتا نزدیکم میشدن، همونجا سنگ کوپ میکردم. دیروز هم یک خانمی با زنجیر 2متری با سگش که از این مدل ژرمن شپردها هست تو خیابان بود، آقا من نمیدانم سگش تو خاک باغچه دنبال چی بود که پوزه اش را به خاک میمالید و خانم نگاه میکرد، اما هرچی که بود، آن را هم شانسی دیدم، اما قبل دیدن یک آقای بیشعور جهت حرکتش را طوری انتخاب کرد که من جهت تصادف نکردن مجبور بودم برم سمت باغچه و سگه را دیدم. تنها شانسی که آوردم خانمی که صاحبش بود کنارش ایستاده بود و سگش کاری بمن نداشت. وگرنه حتی اگر یک پارس میکرد من احتمالا باید بخاطر آبروریزی زودتر از موعد میرفتم دنبال جای جدید و از آن محل میرفتم

خلاصه که هرنوع حیوان خانگی که دارید بخودتان مربوطه، اما تروخدا موقع بیرون آوردن مراقب باشید و حساب کنیدشاید اونی که از کنارشما رد میشه فوبیا حیوانات داره و شاید دست برقضا عمه خانم که من باشم، باشه. دلتون میاد من سکته کنم؟؟؟ نه دلتون میاد؟؟؟