دلیل تجرد عمه اقدس الملوک

علت مجردی عمه دیشب در واگن توسط دو خانم میانسال معلوم شدبشما هم میگویم که بدونید و در آرامش باشیدنداشتن یک شغل رسمی و یا حتی پردرآمد

تا الان تو هرقطاری که سوار شدم که یکی از مادران محترم پسری داشتند که دکترای. مهندسی داشتند تا می شنیدند که بنده شغلی ندارم، چهره ها در هم میشد و...

اما دیگه دیشب خانمه چون تصورش بود که من زبانشان را بلد نیستم، که خب بلد نیستم اما تا 40درصد مطالب را میفهمم. به آن یکی خانمه که داشتن با دخترخانم دکترش میرفتن دیدن داماد و خانواده داماد میگفت بیخود نیست کسی نگرفتتش، خانه داره، الان دیگه حداقل میرن یک کلاس خیاطی و 4تا لباس میدوزن و درآمد دارن، این فقط بلده بگه دانشجویم

تازه بساط شامش را تا آمد پهن کنه من پریدم مناره و هیچ لقمه ای را از هر دوتا خانمها قبول نکردم، چون اصولا بدون توجه به قضیه بهداشت و... برایم سخته این جنس پذیرش ها، میدونم اینطوری تفلن به نظر میام، اما خب تو مرام من نیست. حتی وقتی بعد کرونا رفتم دانشگاه و یکی از آقایون همکلاسی صبحانه مفصلی تدارک دید و آورد، من همراه نشدم، چون حقیقتا نمیتوانم بخورم. 

داشتم می گفتم، صبح خانمه انگار هنوز حرصش از من خالی نشده بود که گفت دیشب نذاشتی من یک لقمه راحت بخورم، رفتی گشنه و تشنه خوابیدی. من لبخند زدم و گفتم عادت بشام ندارم. گفت والا تو که چاقی، فقط برای ما ادا درآوردیمن را میگی حتی جاخوردگیم را نتوانستم پنهان کنم، با دهان باز نگاه کردم و گفتم حق باشماست اما خب من شام نمیخورم. باز گفت نمیخوری چطور انقدر چاقی؟؟؟

میخواستم بگویم خانم عزیز چاق و لاغر من مربوط بمنه. همونطور که کوتاه و بلند بودنم. شما حق ندارید در مورد این مسائل نظر بدین، اگر احترام سن نگه میدارم که دلیل نمیشه بروید روی مغز خسته من. اما دندان سرجگر گذاشتم و آخرسفر فقط به زدن لبخند بسنده کردم.

اماااا بیایید همونطور که تو مجازی به هم اهمیت میدیم و در مورد سایز و قد آدمها حرف نمیزنیم. در دنیای حقیقی هم همینکار را بکنیم.هرکسی تا جایی که آسیبی به بقیه نزنه، محق هست کاری که میخواد بکنه. اگر باب میل ما نیست، خودمان را محق ندانیم و با چیزهای دیگر رو اعصاب بقیه اسکی نرویم. باتشکر

در حال حاضر به یکی که برگه امتحان را جوری به استاد داد که گفت استاد کج نکن میریزه، کمک بدین، این مرحله را رد کنه

افاضات قبل امتحان با انگشت کوچیکه پا که تاول زده!!!

وقتی مجازی خواندی، استاد را یکبار هم از نزدیک ندیدی، نتیجه اش این هست که وقتی در به در دنبال اتاقشی و یافتی، هی نگاه به سردر میکنی، هی نگاه به توی اتاق و تا دهن باز میکنی بپرسی فلانی هست یا ن؟ خودت را میزنی به کوچه علی چپ و میگی سلام استاد، که دست برقضا میگیرهاما حالا اون تو را نمیشناسه و تو نیری درمقام معرفی

روش های زدن مخ در قطار:))

ببینید من امتحان دار چقدر بفکر این صفحم که عنکبوت نبنده که جای درس خواندن پست میزارمدعاهایتان را روانه کنید

سوار این قطاری که شدم اولین باره، به قراضه گفته زکی!!! کوپه ما شبیه حمام سوناست از بس گرمهبعد یک خانمی تواین کوپه است باچشمهای درشت رنگی، از این مدلهاست که میگن باربی با موهای بلند زیتونی رنگ که بینش لایت های خیلی قشنگیه.مسئول قطار با هیات همراه آمد، یک پسر نسبتا جوون بود که چشمش من را که مقنعه زدم و تیپ دانشجوی خرخون خیر سرم گرفتم اصلا نگرفتمن یک کلمه گفتم آقا چرا انقدر گرمه، کوپه نیست که جهنمه، هیچی دیگه آن خانم خوشگله که شالشم برداشته بود شد طرف صحبتش و بعد که فهمید هفته دیگه  هم مسافرهمین قطارشان هست، داشت میگفت بلیط میخوای بخودم بگو و... 

که با نیش باز بنده و ابروی بالا رفته خانم بغلی سرش را زیرانداخت و خداحافظی کرد رفتهیات همراه آمدن خودی نشان بدن، هیچکسی دیگه کلا محل نداد، سه شدند دیگه

خلاصه اگر خواستید تو قطار مخ یکی را بزنید، حواستون به هم کوپه ای هاش باشه، چون آن خانمه حالی آقاهه کرد هرهفته مجبوره رفت و آمد کنه، فعلا بره، بیشتر از این گاف نده

الان دیدم این خانم خوشگله آیفون پرومکس 13 داره، منم موخامممممم، نه نمیخام اخرین مدل سامسونگ را میخام، خدماتش تو ایران بهتره

عمه اقدس الملوک در افقهای دوردست

رفته بودم خیابان گردی، یک مغازه بود که تا پیش از زدن حراج و تخفیف، مگس توش پر نمیزد. بعد این چندوقته که اینها را چسبوند، عجیب شلوغ بود. به دنبال اینکه شاید شیشه شور داشته باشه رفتم داخل. شیشه شور که نداشت هیچ!!! قیمت هم نداشت هیچ کدوم از کالاها!!!

خب من از جایی که قیمت نداره خرید نمیکنم، چون فروشنده به هرکسی هرچی بخواد قیمت میده، همینطوری داشتم میگشتم ته مغازه چشمم یک قابلمه را گرفت خوشگل بود، سایزشم همونی که می خواستم. امااااا

آقا ما رفتیم درش را برداشتیم که تو قابلمه را ببینیم و تو فکر بودم بپرسم چند هست؟ که یکمرتبه تا درش را برداشتم دیدم قابلمه غذای آقای فروشنده بودبسرعت برق و باد محل را ترک کردم تا درافق محو بشم