غرغر

خواهرجان بزرگ ، بعد از بیست و چندسال، امسال تصمیم  گرفته ارشد بخونه. خب سیستم خیلی عوض شده و عملا شما باید با سایتها بتوانید سروکله بزنید تاکارهایتان انجام بشه. اما اگر یکی مثل خواهرمن باشید که دلتون نخواد یاد بگیرید و ترجیح بدین بقیه برایتان انجام بدن، میشه حکایت من که از چند روز قبل به خواهرم گفتم عکس بگیر از مدارکت و برایم بفرست. چون من نیستم پیشت و خودت باید اینکارها را بکنی تا من برایت از اینجا انجام بدم. تا امروز صبح یکیش را انجام ندادهصبح دونه به دونه زنگ زدم که این را بفرست، اون را بفرست و...

آخرم دخترش امتحان داشت، یک چیزی من بدهکار شدم که من باید بچه را ببرم و مقصر تویی که گفتم نرو،  رفتی!!!!

با کشاکش بسیار از 9 صبح تا 2بعدازظهر،بالاخره کار تمام شد. اما من انگار از رویم تریلی رد شده، دراین حد خستم

من سال قبل موقع انتخاب واحد خودم همین زجر را کشیدم. سایت تا ساعت مشخصی برای ورودی ما بود، مثلا بروز رسانی شده بود و عملا تا دوساعت اول از دسترس خارج بود. بعد اونهمه دانشجو که باید در عرض چندساعت انتخاب واحد میکردن، سایت هنگ کرد. وضع یکجوری بود ناباور. من خیر سرم بیشتر از بقیه از کامپیو. تر سر درمیاوردم. یکی از کافی. نت زنگ می زد عمه جون توضیح بده برای این آقا باید چیکار کنه؟ اون یکی زنگ میزد و میگفت شمارت را میدم همسرم زنگ بزنه تو برایش توضیح بده. اون یکی میگفت برای خودت انجام دادی، برای منم انجام بده و من خودم هنوز اندر خم کوچه انتخاب واحدم. آخر سر یک وویس دادم تو گروه همه صبر کنید برای من انجام شد، برای همتون دونه دونه انجام میدم. چون سایت از دسترس خارج شده بود و بعد هنگ کرده بود، چندساعتی بما مهلت دوباره دادندو چنین شد که من تا 11شب داشتم نه فقط برای خودم و گروهمون که برای نصف اون یکی گروه را هم انجام دادم و غرغرهای مامان را بجون خریدم که چرا از 1بعدازظهرپای سیستم نشستم تا 11شب. یعنی بلند شدم کمرم میگفت جیر جیر

اما ترم بعد توضیح دادم چکار کنند و فقط برای رفیقم که سفر خارج ازکشور بود و گرفتارانجام دادم.

حالا همه اینها را نوشتم که شما بگید به به چه عمه خوب و باسواد و کاردانیمنم یک غر ریزی زده باشم و دلم خنک بشههرکسی از من تعریف نکنه، در گروه دوستداران عمه، پشت در قرار میگیره

فسقلی خاله بالاخره سوار قطار شد:))

من اصلا آدم مستقل بودن نبودم. دوره کارشناسی تو شهرخودمان موندم علیرغم اینکه اگر خارج میشدم رشته بهتر و...

اما خب جبر زمانه اجازه نمیده هرطوری دوست داری زندگی کنی. یادم میاد وقتی ارشد رفتم شهر غربت که یکساعت بیشتر با ما فاصله نداشت، بار اول با آبجی کوچیکه رفتم. چون اون برخلاف من غربت رفته بود و چم و خم خوابگاه بلد بود. همین کاربلدیش کمکم کرد اونم خیلی زیاد. هرچند نزدیکی باعت شد من هرگز بیشتر از یک شبی که مجبور بودم، بند اون خوابگاه نشم:))

اما حالا انقدر مجبور شدم، خودم به تنهایی و در لحظه تصمیم بگیرم و پای عواقبش بمونم. مجبور شدم استقلال را تجربه کنم که اونروزها خیلی دور میاد:))

چرا نوشتم؟

چون امروز برای اولین بار به فسقلی و مامانش کمک کردم تا با قطار بیان که بریم سفر:))فسقلی خیلی خوشحاله و خواهرم بعد گذر بیست و چندسال برایش هیجان انگیز و پراسترسه، چون بلدشون منم که زیادی خونسردم:))اما خوشحالم که بالاخره فسقلی قطار را تجربه کرد. یک رفیق دارم که یکبار بهم گفت از سوار شدن به قطار بگو چه شکلیه؟ من همیشه آرزو داشتم سوار بشوم، اما هرگز نشدم. بهش گفتم برای اولین بار اگر میخوای تجربه کنی، بهت سفارش میکنم لاکچریترین را انتخاب کن. چون در مورد تو شاید اولین بار و آخرین بار باشه، بزار یک خاطره خوش بمونه برایت. شما هم اگر تا الان سوار نشدین و تمکن مالیش را دارید قطار را با اون مدلهای لاکچری انتخاب کنید تا لذت سفر برایتون بمونه، وگرنه جدیدا با قطارهای داغون و آفتابه تو سرویس بهداشتی های قطار، حسابی میخوره تو ذوقتون و میشه تلخترین خاطره شما

هرچند اولین قطار بچم، یک قطار اتوبوسی است، چون شکر خدا مسافت کوتاهه 

سریال آسانسور

من عاشق لواشک شیرین هستم، بخصوص لواشک خانگی. هرزمان نوش جان کردید، منم یاد کنید. بقول ادیب بزرگ که میفرمایند:"قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید" برای من بخوانید "لواشک شیرینم خورده و زمن یاد کنید" ___________

دوره کارشناسی من و دوستانم هیچکدام آسانسور سوارنشده بودیم و بهترین تفریحمون آسانسور بازی در دانشگاه بود. یادش بخیر که به چه سوتی ها و خنده های از ته دلی منجر می قشداما امروز در راستای رفتن به دکتر، درمیان جنگ و دعوا بر سر سوار شدن با سایربیماران و همراهان، 3بار فقط توی یک آسانسور در یازده طبقه گشتماز بس هرکسی دکمه زد، کلا قاطی کرد، ما سیر در طبقات داشتیم، البته اینبار نخندیدیم، چون دعوا بر سرسوار شدن تو آسانسور با ظفیت 4نفر بود که 7نفرسوار کرده بود و هنوز بقیه اصرار داشتند نباید خودرای بود وباید اجازه داد بقیه هم سوار بشن. سریالی بود آسانسور امروز