بین سنت و مدرنیته

مدتهاست بین نوشتنش و ننوشتنش درگیرم.

چندوقت پیش بین جنجالهای اون خانمی که فوت کرد، یک دوستی برام یک پست تو این. ستا فرستاد از یک خانم نویسنده. تو نوشته هاش یک چیز جالب بود که حسابی من را بفکر برد، گفت اون خانم بین سنت و مدرنیته مونده و نتیجش شده مرگ یک مادر، یک همسر، یک دختر، یک رفیق. با خودم گفتم من چقدر تو اون موقعیت بودم وهستم؟ خب واقعیت را بگم، من تا تموم شدن دوره ارشدم، بواسطه اینکه نت دیال آپ بود و مادرم مخالفش، اصلا با فضایی غیر از فضای سنتی که توش بزرگ شده بودم، آشنا نبودم. حتمابا خودتون میگیدچه دروغگوی مفتضحی، بالاخره دانشگاه رفتی و دیدت باز شده به دنیا!!!

اما واقعیت این بود که من تو یک خانواده بشدت سنتی بزرگ شدم، تو دبیرستان بیشتر مورد تمسخردوستانم بودم چون زیادی آکبند ذهنی بودم. دوره لیسانسم را دانشگاه تفکیک جنسیتی خوندم که بشدت تحت کنترل بودیم، عملا هیچی حز درس نبود،همون سالها پدرم را از دست دادم و زندگیمون انقدر بالا و پایین داشت که ذهنم سمتی جای دیگه نره. بعد که رفتم ارشد یک شهردیگه، فقط بهم گفتن هرکجا میشینی حواست باشه پشت سریت مسافر مرد نباشه و مراقب خودت باش و خب شهری که رفتم یک شهر مذهبی بود، با خوابگاهی سخت گیر که سرغروب باید تو خوابگاه بودی، غیر از اون یکمرتبه مسئول خوابگاه هرساعتی دوست داشت میومد سرکشی و...

گذشت تا برای پایان نامم، نیاز به نت داشتم و اینطور شد که من از فضای بشدت سنتی اطرافم و البته بسته رفتم تو دنیایی متفاوت، این تفاوتها زیادی جذبم کرد که حالا تا حد بسیارزیادیش را پشیمونم و اگر امروز برگردم به گذشته، خیلی متفاوت عمل میکنم و زندگی را با دیدی وسیعتر نگاه میکنم.

حالا سالها گذشته و دسترسی به نت آسونتره ...

اما با خودم که خوب فکر میکنم، میبینم من هنوزم بین سنت و مدرنیته موندم، من نتونستم انتخاب کنم کدوم را میخوام؟ چون هرکدوم بخشی از زندگی من هستن که قابل بریدن ازش نیستم. چرا دروغ؟ من بارها به نوع مرگ اختیاری یا اجباریم فکر کردم، شاید تنها چیزی که من را از مرگ اختیاری دور نگه میداره، همون تمایلات سنتی من هست و البته این فکر که از کودکی تو ذهن من مونده که خدا از هرخطایی میگذره، اما از خودکشی نه، چون زندگی هدیه خداست بما و یک نعمت هست که تاوقت رفتن باید ازش خوب حفاظت کنیم ولذتش را ببریم.

راستش دعا، انرژی مثبت، به هرچی که شما اعتقاد دارید نیاز دارم، ماجرایی اتفاق افتاده، خارج از قدرت اراده و عقل، فقط شاید با دعا حل بشه، اگر توتستید دعا کنید، ممنون و منت دارتونم. 

نظرات 9 + ارسال نظر
رضوان پنج‌شنبه 14 دی 1402 ساعت 05:49 https://nachagh.blogsky.com/

سلام عمه اقدس الملوک جان .من نیز بین سنت و مدرنیته پرسه زنان میگذرم و از هر دشتی گی می چینم.خودم را اسیر هیچکدام نمی پسندم.خدا روح پدر را شاد گرداند .همسر هم با دیده اغماض می نگرد چسبندگی هایم به سنت را و بر عمر رفته اش با همچون منی افسوس میخورد گرچه با زنان مدرن نیز سر جنگ دارد که من مانده ام آخرش سنت را می پسنده یا مدرنیته را.مرسی از تبریک روز زن گفتن تان.در پست ها جدیدتر.

سلام عمه جان
خدا رفتگانتون را بیامرزهواقعا این بینابین بودن سختترین کار دنیاستاما من مطمئنم همسرتون مدل شما را میپسندن که با خانمهای مدرن کنار نمیان، هرچند که در ظاهر طرفدار مدرنیته باشند.

مجتبی سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 07:12 https://m-z2016.blogsky.com/

بعضی وقتها خیلی ها هم گذشته خوبی ندارن /

متاسفانه

فال یکشنبه 22 فروردین 1400 ساعت 10:59 http://semilife.blogfa.com/

روحیه ی ما در برخورد با زندگی، همه چیزه.
اتفاقاتی که برای ما میوفته دست ما نیست، اما نحوه ی برخورد ما با این اتفاقات کاملا در اختیار ماست.
هرچی که ما میبینیم میشه واقعیت ما، باید انتخاب کنیم که روی چه چیزی در دنیا تمرکز کنیم.
دوستانه، رفیقانه، هم سنانه، ازت میخوام روی سلامتی و عشق و فراوانی و آرامش تمرکز کنی.
یادت باشه همه اشتباه میکنن. ایمان دارم هر اتفاقی که توی زندگی آدم میوفته حتما به نفعش تموم میشه، همیشه خیر در اتفاقاتی هست که رخ میدن و تغییراتی که رشدمون میدن.

مهربانو یکشنبه 22 فروردین 1400 ساعت 10:25 http://baranbahari52.blogsky.com/

عمه جان اول برات دعا میکنم که از اون جایی که اصلا انتظارشو نداری گره از کارت بازبشه .. دور از ذهن نیست بارها برام اتفاق افتاده
من خانواده ای داشتم که رگه های تفکرات سنتی رو نسبتا" کمرنگ داشتن ولی هیچوقت تو بدترین شرایط به مرگ اختیاری فکر نکردم ، وقتی میبینم چه کسانی برای یک لحظه زندگی بدون درد و مشقت دارن تو بستر بیماری میجنگند، شرمنده میشم که حرومش کنم . از وقتی خودشمو شناختم تصمیم گرفتم سلامتی و زندگی با همه ی پست و بلندیهاش رو تا اونجا که میتونم زندگی کنم نه زنده مانی .

ممنونم بابت دعای قشنگتون

archer یکشنبه 22 فروردین 1400 ساعت 02:35 http://mnevesht.blogsky.com

بازم از اون پست های چندوجهی و چندموضوعه .چطوری بشونیمت رو صندلی و از این همه ابهام و ایهامی که درست کردی سوال کنیم؟ قشنگ خوره روانی با این سبکت


خب بپرسید، شاید رستگار شوید
ممنونم بابت کامنت خصوصی و لطف و راهنماییتون

مجتبی شنبه 21 فروردین 1400 ساعت 07:29 https://m-z2016.blogsky.com/

همه از زندگی گذشته پشیمان هستیم ولی دیگه گذشته

کاش دکمه برگشت به عقب داشت

منجوق جمعه 20 فروردین 1400 ساعت 13:55 http://manjoogh.blogfa.com/

کلی انرژی مثبت برات

مرسی عزیزم

سهیلا پنج‌شنبه 19 فروردین 1400 ساعت 07:51 http://Nanehadi.blogsky.com

گاهی وقت ها مشکلات از راه هایی حل مبشه که به ذهن نمیاد.دعا میکنم برات مشکل هر چه هست زودتر حل بشه.من مردم و دوباره بهم موهبت زندگی داده شد.حتی بدون اون تفکر سنتی هم زندگی زیباست.حتی با وجود زشتی های دنیا.

ممنونم بانو

بلاگر سه‌شنبه 17 فروردین 1400 ساعت 22:46

سلام دختر قدیمی !

سلام سرآشپز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد