یک مشت خزعبلات

من هیچوقت درس خواندن را دوست نداشتم، علیرغم داشتن یک مادرفرهنگی و تقریبا بزرگ شدن تو یک خانواده مادری که قریب 98 درصدشون معلم بودند و پدر و مادری عاشق مطالعه و کتاب، من هرگز درس خواندن و مدرسه را دوست نداشتم. یادمه پدرم همیشه لوازم التحریر را دو روز مونده به بازگشایی مدارس میخریدن، چون میدونستن ذوق من برای مدرسه رفتن فقط یک هفته است، اون هم ذوق لوازم التحریره. البته که دوره ما اصلا تنوع امروز نبود و خیلی خیلی همه چیز محدود بود. اما خب... من هنوزم نقطه ضعف بزرگم لوازم التحریره، اصلا ببینم و پول داشته باشم، عنان اختیارم از دستم خارجه

من تنها بچه خانواده بودم و هستم که هرگز محیط مدرسه و دانشگاه جذبم نکرد و فراری بودم. اصلا شاید برای همین تنها پشت کنکوری خانواده هم من بودم!!!! خوره کتاب بودم، اما کتابهایی که ربطی به درسم نداشته باشند. برای خیلی ها سواله، یک فراری از تحصیل، چطور هنوز ادامه میده؟؟؟ خب فقط بشما جوابش را میگم، من همیشه مامانم میگفتن دختر باید حداقل یک قدم از مادرش جلوترباشه تو تحصیل!! این تنها دلیلیه که هنوز ول نکردم. امشب که دارم درلحظات پایانی باقی مونده از فرصتم تکالیفم را مینویسم و میدونم فردا نعره استاد بلند میشه، چون هفته پیش علیرغم نوشتن، حاضر نشدم تو جلسه شرکت کنم و بهانه مریضی آوردم که استاد پیام داد نخوندی شجاع باش و بگو نخواندم، دروغ نگو!! اما خب من خوانده بودم، اما چون هرجلسه سرمن نعره میکشه، اعصاب نداشتم، بهانه مریضی آوردم و...

من همیشه دلم میخواست یک شف بشم و یک رستوران، ولو کوچک داشته باشم. یا یک کتاب فروشی قشنگ با کتابهای نایاب، اما همیشه آرزوهام تو صندوقچه دلم موند. چون چندوقت پیش، وقتی بمامانم گفتم بعدفارغ التحصیلی بصورت جدی میخوام برم دنبال آشپزی، چنان از جانب خانواده شماتت شدم که عطاش را به لقاش بخشیدم.

نمیدونم شما کی خزعبلات من را بخوانید، اما دعا کنید استاد نعره نکشه یا کامپیوترش خراب شه و فردا کلاس نتوانه بیاد، من اصلا حوصله اخلاق نداریش راندارم. سپاس بابت خواندن مزخرفاتم

نظرات 8 + ارسال نظر
رضوان سه‌شنبه 12 دی 1402 ساعت 08:56 https://nachagh.blogsky.com/

نمی دونستم چرا متون نوشتاری ات را دوست دارم .نگو تو تربیت شده دوتا فرهنگی هستی .توخونه شما یه فرد رها از بند و بست ها هست که به علائق خود توجه داشته اونم تویی .مادرت باید قدر این دختر خود را بداند و مانند گل او را بو کند .شنیده ام که میگن <<فرزند صالح گلی از گل های بهشت است>>.

فدای محبتتون بشم من

arash جمعه 14 آبان 1400 ساعت 00:15

ایشالا که به آرزوت برسی. بعدشم ما همینجا پیر میشیم خودت باید ما رو تو گور کنی ولی آخر درس و دانشگاهت رو نمیبینیم ایشالا فوق نمیدونم همون آخر مدرکا
منم لوازم تحریر دوست داشتم. بیشتر مداد فشاری و خودکارهای فانتزی ولی الان فقط هندزفری دوست دارم. هی میخرم ولی بازم دوست دارم. نمیدونم چیکارشون کنم. آخرشم به عنوان سلطان هندزفری میگیرن اعدامم میکنن

پسادکترا انشالا بگیرم
من هنوزم سلطان لوازم التحریرم
نمیخواهید من هستم، بدین من در راه خدا

فال دوشنبه 3 آبان 1400 ساعت 15:41

میگم فرار مغزها شو!
بیشتر ایرانی هاطی که با تحصیلات عالیه از ایران میرن در وهله اول سر از رستورانهای خارج در میارن، خیلی هم روتینه! هر کی ام پرسید میگن با تحصیلات عالیه فرار مغزها شده هیچکی ام شک نمیکنه که دارین خمیر چونه میزنین!
حالا شرافتا دست پختت خوبه عمه؟
منم یه آرزوم کافه داشتنه البته فقط اسموتی و سالاد میوه بفروشه! به احتمال قوی در سالهای آینده یه کافه راه بندازم، هر وقت شنیدی یه خانومه داره رو فرغون دم پارکی در تهران اسموتی و میوه خورد شده و باقالی و بلال میفروشه شک نکن خودمم

سرپیری فقط مونده آواره بشم ننه
بدنیست مادر، قدیم که حوصله ای بود آره، اما جدیدا نوچ
اطلاعیه بده کجاست من بیام مشتری مجانیت بشم

سلام دوشنبه 3 آبان 1400 ساعت 09:59

با دورد
همین اینکه اذعان نمودید کم سواد نیستید خوبه
من هم مطمئن هستم که اشتباه عرض کردم
به هر حال پاینده باشید
و موفق

ممنونم

سلام دوشنبه 3 آبان 1400 ساعت 07:53

سلام
با این همه کم سوادی و فراری بودن از مدرسه اما قلم روانی داری
آشپزی خیلی هم خوبه
اگه فوق تخصص جراحی عروق هم باشی
همسرت به دو چیز توجه می کند
یکی در مراسم عروسی ات بلد باشی برقصی
دو
آشپزی ات خوب باشد

سلام
کم سوادی بنده را ازکجا متوجه شدین؟ از غلط املایی هتم؟؟؟
حالا کی همسرخواست که به چیزی توجه کنه؟ دوره ازدواج تموم شد، با این حامعه غلط ترین کار ازدواجه

ربولی حسن کور دوشنبه 3 آبان 1400 ساعت 07:25 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
همیشه که نمیشه یک قدم جلوتر بود
مگه کلا چندتا قدم هست؟!

سلام
چرا نمیشه؟؟
قدم زیاده

تراویس بیکل دوشنبه 3 آبان 1400 ساعت 00:00 https://travisbickle1.blogsky.com/

باور کن حقوق یه آشپز خوب از معلم ها بیشتره
دنبال چیزی برو که دوست داری

اینکه البته، اما من معلمی دوست ندارم و نداشتم، روحیه اش را هم هرگز نداشتم که بخوام بهش فکر کنم. معلمی صبربزرگی لازم داره که تو وجودمن نیست متاسفانه یا خوشبختانه

من یکشنبه 2 آبان 1400 ساعت 23:43 http://me2020.blogsky.com

به نظرم بشینین منطقی راجع به علاقتون باهاشون صحبت کنید.هر آدمی حق داره راهی رو که عقلانی هست و بهش علاقه داره بره

حرف شما منطقیه، اما مسایل جانبی من باب علاقه من زیاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد