یک تجربه درخلال روده درازی من

من هیچوقت سروگردن اومدن برای دوستانم را بلد نبودم. همیشه خودم را پایین آوردم و بقیه را بالا. نشستم به تعریفاتشون گوش دادم، اما خودم را تو قسمت پایین و بقیه را در قله ندیدم. راستش را بگم مقایسه بمن استرس میده برای همین حتی تو وجود خودم، خودم را با کسی مقایسه نکردم. اما...

اما امروز میخوام از تجربه خودم بشما بگم که خطای من را تکرار نکنید. قبلش بگم که فاصله سنی نزدیک من و خواهر و برادرام باعث شده من نیاز چندانی به دوست حس نکنم. با همه دوستم اما حوصله صمیمیت ندارم، البته شایدم یک دلیلش اینه که من تو دنیای واقعی نتونستم دوست صادقی که همونطور که من شادمان از موفقیتهاش میشم اون هم بشه پیدا کنم و انقدرضربه خوردم که همیشه بین خودم و دوستانم یک حایل بزارم.

هرگز از اینکه خواهر و برادرام تو چه مدارس و دانشگاههایی درس خوندن، موقعیت شغلی و اجتماعیشون و... صحبتی نکردم. چون معتقدم گفتن نداره، هرکی هرچی داره مبارکش باشه. حتی از اینکه کسی داشته های من یا خودش را بشمره، حقیقتا یدم میاد، چون تاثیری نداره داشته و نداشته من تو زندگی اونها. حالا تجربم:

یک استادی داشتم، واقعا دوسش داشتم چون به لحاظ سواد و اخلاق برای من نمونه کامل بود، اما بقول جلال که البته من نقل به مضمون میکنم ازش، نباید از آدمها بت ساخت و ماجرای خودش و معلمی که مرادش بوده را میگه که درنهایت وقتی میبینه اون انگشت توی بینیش میکرده، اون بت شکسته میشه. دوسال پیش از پس گذرسالیان بت من هم شکست و حالا برام یک آدم معمولیه، داشتم میگفتم، استاد من واقعا از اوج محرومیت با هوش بالا و پشتکار فراوان به جایگاهش رسیده بود. همسری داشت از قشربالای جامعه و به دنبال این بود که فرزندانش شبیه خانواده همسرش بشن و مثلا اگر پسرش به فلان دبیرستان شهر میرفت که برادرهای من رفته بودن و برای ما واقعا افتخاری نبود و صرفا بخاطر خاص بودنش، چون معلمهای خوبی داشتن راضی بودیم، چنان با آب و تاب میگفت پسرم آنجاست و... که بالاخره یکبار گفتم استاد برادران من هم درهمانجا درس خواندن و اینهمه خاص نیست. خاص یودن در پشتکار هرکسی خلاصه میشه. نگاهی عاقل اندرسفیه کرد و ادامه نداد. اما امشب با دوستی در واتساپ چت میکردیم و بخث همان استاد شد و چون وی نورچشمی استاد بود، شروع کرد با فرزند او و دیگرداشته هاش بقول خودش پز دادن که دیگر چون این دوست استاد نبود و حفظ ادب برمن واجب نبود، عنان از کف دادم و آنچه خواستم از خانواده ام گفتم. تا جایی که بالاخره کوتاه آمد و خداحافظی کرد. هدف من از اینهمه روده درازی تنها یک چیزبود، نشینید گوش بدین بقیه چی دارن و چی ندارن و چه فرزندان تیزهوش و... تحویل جامعه دادن و چقدر فرزندانتون یا خودتون در نظرتون ناموفق و ناکارآمدید. به محض اینکه به اینجا رسیدید، دست از دهن بشویین و هرچه که دارید بادرصدبالای اغراق بیان کنید و هرگز به کسی اجازه ندین شما را با داشته و نداشته اش بالا و پایین کنه. گاهی برخی نجابت ها خطاس و کثافت به بارمیاره. آدم همیشه تو خلوت خودش وقت داره به داشته و نداشته اش فکرکنه. اما نیازی نیست بقیه خیلی چیزی را بدونن یا راست بدونن. مراقب خودت باشیدیاحق

نظرات 8 + ارسال نظر
منجوق جمعه 24 دی 1400 ساعت 19:00 http://manjoogh.blogfa.com/

نمی خوای چیزی بنویسی

ایمیل وبلاگم گم شده بود نمیشد برگردم، اقای دکتر ریولی کمک کردن

منجوق جمعه 5 آذر 1400 ساعت 19:37 http://manjoogh.blogfa.com/

خب فقط باید بگم لایک

تنکیو.

arash جمعه 14 آبان 1400 ساعت 00:07

این واقعیت عریان جامعه س عمه جان. عکس العملت کاملا طبیعیه ولی اگه از اون دسته آدمهایی هستی که میشینی کلی بعدش کلنجار میری که چرا اینو گفتم اونو نگفتم خب دیگه دست از دهان نشویید

باید همین کنم

دیار بختیاری سه‌شنبه 11 آبان 1400 ساعت 18:36

اگر جای دانه هایت را

که روزی کاشته بودی

فراموش کردی

باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای

پس نیکی را بکار.

سلام جمعه 7 آبان 1400 ساعت 18:53

فکر نمی کردم با این سن کمت اینقدر پخته باشید
من همیشه آماده ی آموختن هستم فرق نمی کند آموزنده کم سن و سال باشد و یا پیر و با تجربه
خوب بود امروز یک چیزی یاد گرفتم

حسن ف چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 14:53

سلام. با این جمله به شدت موافقم و تجربه کردم:
"نباید از آدمها بت ساخت"
به نظر من وقتی این بت به هر دلیلی شکسته میشه، بیشترین ضربه به خود آدم وارد میشه و اصطلاحا کاخ آرزوهاش ویران میشه. ضمن اینکه باعث میشه به بقیه انسان ها هم بدبین بشه و اصطلاحا از اون ور بوم بیفته.
ممنونم

حقیقتا بت ساختن از آدمها غلط اندرغلطه
ممنون از شما

فال چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 10:41

آخ آخ آخ چقد خوب گفتی
طرف خوب به خودش نگاه کنه هیچی جز یه آدم خیلی معمولی نیست ولی به خودش اجازه میده دیگران رو به خاطر یه سری زرورق که به عاریه دور خودش پیچیده تحقیر کنه.
اصلا تجربه بهم ثابت کرده آدما هر چی داراتر میشن(از هر نظر ) بیشتر از دیده شدن طفره میرن و به قول دکتر مکری، آدم های تاپ دنیا اتفاقا جزء اونهایی هستن که اعتماد به نفس ندارن و به همین خاطر برای ارزشمندتر کردن خودشون پیوسته در حال تلاشن و هیچوقت هم خودشونو کافی نمیدونن و به همین خاطره که همیشه رشد میکنن.
دلم از اون زرورقا خواست که بچگیا میمالیدیم به ناخن دستمون که طلایی رنگ بشه! دهه شصت واقعا معرکه بود! دهه شصتیا کلا در قلب ما جای دارند


هنوزم پیدامیشه ها
فدات دهه شصتی قشنگم

سهیلا چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 05:41 http://Nanehadi.blogsky.com

خوب کردی عمه جان،دیگه الکی پز نمیده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد