جونم براتون بگه، باز من تو ایستگاه قطارممن اگر بی حادثه رد کنم، که دیگه عمه نیستم و چنین شد که کاملا عمه وار، وقتی یک آقای خیلی پیرخوشتیپ به ترکی شروع کرد به صحبت کردن، عمه تنها کلمه ترکیش را بکار برد و گفت بیلمیرم ترکیاما خب فکر کنم خوب نگفت که آقاهه باز به ترکی باهاش حرف زد و وسیله هاشم گذاشت کنارش و یکریز.... عمه هم هاج و واج نگاه میکرد و دریغ از یک کلمه که بفهمهبعد عمه به بهانه پاشد رفت گوشی بزنه به شارژ، دید یک آقایی با نیش تا ته باز چسبیده به شارژرعمه هعی دور زد، هعی دور زد، دید نوچ، از شارژر کنده نمیشه، در یک حرکت ملی تا دید آقاهه رفته به یک هموطن در گرفتن پول کمک کنه، چپید تنگ دل صندلی کنار شارژر و چنین شد که خیلی مجلسی جای آقاهه را گرفتآقاهه برگشت دید اااا گوشی به شارژه، جا دیگه نیست( بر وزن جاتره و بچه تیست) هی هم میاد سر میزنه و میگه میخام ببینم خبری نیستاما خب فکر کنم عمه بین دوتا عقاب عشقی فاصله انداختالبته که عذاب وجدان یوخ و عمه بسیار راضی است
بعدا سر فرصت براتون یک پست اخلاقی میزارم، از بس عمه بااخلاقی هستم.
سلام
چرا شما هرروز توی ایستگاه قطارین؟!
سلام
هر روز نبودماآقای دکتر تو صنعت اغراق 100 میگیرید