امروز و دیروز از آن روزهایی بود که حوصله حرف زدن نداشتم و هاپوی درونم بیش فعال بوده و هست!!!
انقدر بدخلق ظاهر شدم و با حرکت سرجواب دادم که هرکسی من را دیده، واکنش آدم وحشت زده را گرفته
دیشبم نصف شب ناخواسته زدم هم کوپه ای بدبخت را از خواب پروندم، بیچاره عین برق گرفته ها شده بود، بعد چون هاپوی درونم بیش فعال بود، مث بز نگاهش کردم و عذرخواهی هم نکردم. حالا عذاب وجدان حرکتم بیخ خر خودم را گرفته
...............
خیلی زشته که من با این سن و سال نمیتوانم به کسی زنگ بزنم و تسلیت بگمکلمه اول به دوم نرسیده، فارغ از نسبتشون من دارم زار میزنم بجای همه بازماندگان متوفیبرای همین فقط پیام میدم اینوقتها که خب زشته، بقیه چی فکر میکنند
...................
وسط بیش فعالیم دیروز فهمیدم یعنی شما نخ که هیچ، سرطنابم بذی دست من، من تا چندوقت بعد متوجه منظور نمیشم!!!! دیروز زود رسیدم ایستگاه، پسره وسط اونهمه ترگل ورگل خوشگل، من بی حوصله با هاپوی درون که از هفت فرسخی فریاد میزد این آدم نه خوشگله، نه ترگل ورگل، نه حوصله داره را گیرآوردهذبود و هی تلاش کرد، آخر خورد به دربسته. چون جزو روزهایی بود که حتی حال جواب دادن نداشتم و توی غار درون خودم فرورفته بودم و فقط پوسته ام باقی مونده بود، مثل امروز که فقط خدا میتوانه بخیر بگذرونتش
خب تا هاپوت پاچه مو نگرفته رد شم برم پی کارم به خصوص که من بوی گربه هم میدم
بدو بدو که گرفتا
از اونجاییکه به حد کافی زخم خورده هستم، ترجیح میدم جلو گاوا قرمز نپوشم و نظر ندم
حالت خوب شد یه پست بذار، اونجا جبران میکنیم، بعله
نمیشه!
نمیتونم دندون رو جیگر بذارم
خب طبیعیه دیگه، آدم وقتی اعصاب نداره، نداره! بقیه باید رعایت کنن شنل قرمزه رو نپوشن!
شنل قرمزی کی بودم من؟
شاکر باش دوری
آخ که گفتی عمه جان.
چند روزه هاپوی درونم با سگ سیاه افسردگیم در حال کشتی گرفتنن.
اعصاب نذاشتن برام. هی باید کظم غیظ کنم که لااقل به عذاب وجدان و عذرخواهی بعدش نکشه
عمه کظم غیض خوبه، اما من ندارم
سلام
فکر کنم شما توی قطار زندگی میکنین گاهی یه سر هم به خونه یا دانشگاه میزنین
سلام
بالاخره دیگه