ترس از تاریکی

فسقلی ما جدیدا تنهایی میترسه واردفضایی بشه که کسی نیست، باید حتما با یک نفر دومی بره درحالیکه قبلا اینطور نبود. ازفضای تاریک هم بشدت میترسه. بخواهرم گفتم باید علت یابی کنی، دلیلی نداره این بچه یکمرتبه اینطور بشه. مثل همه مادرها که طافت ندارن کسی بگه بالای چشم بچه شما ابرو هست. برگشت گفت داره بزرگ میشه و آگاه به محیط اطرافش میشه. یادت رفته ما خودمان یک توالت میخواستیم بریم چهارنفر هم حتما باید همراهی میومدن تا نترسیم؟ گفتم واقعا چی را با چی مقایسه میکنی؟؟ زمان ما، دم غروب از تلویزیون پینو. کیو و ماجرهاش که پخش میشد بچه کلا شاش. بند میشد. ما هم که همیشه خدا دم غروب که این را پخش میکردند، تنها بودیم و همه چراغها جز پذیرایی که تلویزیون اونجا روشن بود، مینشستیم اون مزخرف را میدیدیم، خاموش بودند، من هنوز هم تو تاریکی توالت نمیتوانم برم با این سن و میترسم. بچه تو کجا تو این موقعیتهای مزخرف بوده؟؟؟  خلاصه بحث را رها کردم، اما یاد خودمون افتادم که واقعا چقدر بیچاره بودیم با اون کارتونهای مزخرف. من خودم تمام کودکیم ترس از رها شدن توسط خانواده داشتم، چون اکثر کارتونهای ما چنین مزخرفی بود. شما هم ازین دست تجربیات دارید؟ 

نظرات 6 + ارسال نظر
لیمو یکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت 09:54 https://lemonn.blogsky.com/

فکر کنم من سنم کمتره و شما برای همین از کارتونهای زمان من نمیترسی من اونموقع ها یه الف بچه بودم رسما.
+ اما جدا مامانم حواسش بود فیلم ترسناک نبینم. مرسی ازش

سن یک عدده دخترم
دستشون درد نکنه

فال چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت 15:25 http://microphom.blogfa.com

من تمام کودکیم فکر میکردم مامانم نامادریه!
همش منتظر بودم مثل هاچ زنبور عسل یه روز مامانمو پیدا کنم!
حوالی ده دوازده سالگی به شکل خودشکوفایانه به این نتیجه رسیدم که نخیر! خودت برا خودت مادری کن و خودکفا باش! منت حاتم طاعی و مامان پرین و حنا دختری در مزرعه و باقی شخصیتای کاروتونی رو نبر!
هر چی کارتون تو بچگی دیدم هیچکدوم مادر درست و حسابی نداشتن! تهش نامادری داشتن که خدایی خیلی به اخلاق مامان ما میخورد! کلا مادران ایرانی اسوه ی اخلاق نیکو هستن!

منم مامانم از اون اسوه ها بود که همش منو که شبیه خانواده پدری بودم به خاطر تمام هیکلم از موی سر گرفته تا انگشت پا! تحقیر میکرد! حتی چیزایی که توی مدرسه و در جمع دوستان ازش تعریف میشد!
و نتیجه ش شد یه آدمی که واقعا اعتماد به نفس و عزت نفسش در حد صفره! و چقدر رو خودم کار کردم که بتونم تازه بعد از سی و پنج سالگی به اندازه یه آدم عادی برا خودم ارزش قائل باشم!
اینو گفتم چون تقریبا هفته ی پیش خیلی تصادفی پروفایل تلگرام دختر خاله م رو دیدم! عکس پنج شیش سالگیش بین عکسای انبوه تلگرامش بود! با تنها عکسی که از بچگیم برام مونده مقایسه کردم و دیدم عه عه عه! من که خوشگلتر بودم! پس چرا یه عمر مامانم قیافه دختر خاله رو تو سر من میکوبید؟! و اینکه چرا هیچوقت از عکس انداختن خوشم نمیاد! انگار قراره تمام زشتی های عالم رو رو کنن!
و بعد دوباره خودشکوفایانه به این نتیجه رسیدم که مامانم کلا با من مشکل نداشته! با خانواده پدری و پدرم مشکل داشته که متاسفانه همه کاسه کوزه ها رو تو سر من میکوبیده! چون بچه ی ساکت و زیادی نجیبی بودم که هیچوقت جواب مادرمو نمیدادم!
هر چند هرگز نمیتونم رفتارش رو با خودم توجیه کنم و تنها چیزی که به خودم میگم اینه که خب اون یه بیمار بود!
ولی خدایی بعد از دیدن عکس پروفایل دختر خاله حالم خوب شد! فهمیدم (و با چشم خودم دیدم.. شنیدن کی بود مانند دیدن!) باورای غلطی که از بچگی بهم القا شده واقعا غلط بودن!

من فکر میکنم ما دهه شصتی ها خیلی آسیب دیده هستیم. آسیب هایی که حتی در گذر زمان هم خوب نشده. بدترین نسل ماییم که همه بلایی سرمون اومد.
من ندیدمت، اما تو ذهن خودم تو خوشگلترین و جذابترین دختری و خیلی به روحیه استقلالت غبطه میخورم و دوست دارم مثل تو باشم

لیمو چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت 09:15 https://lemonn.blogsky.com/

سلام
من وقتی غذا نمیخوردم با سمندون تهدید میشدم
بجز اون میتونم به دزد عروسکها و خونه مادربزرگه از لحاظ ترسناک بودن اشاره کنم.
موسیقی متن آنه شرلی به اون زیبایی رو هم آنچناااان سوزناک کرده بودن که یه دور با تیتراژ زار میزدیم تا آنه بیاد.

سلام
سمندون خیلی خدایی ترسناک نبودا
اون 2تا که تا یادمه نه، من مشکل بزرگم همون گربه نره و... بودو ترس از رها شدن بخاطر بل و نمیدونم حنا دختری در مزرعه و... هرچی بود همه بچه هایی رها شده بودن.
اصا موسیقی نمیشنیدم که براش زار بزنم

سلام چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت 09:11

اگه دختر است طبیعی است
اگه پسر است احتمالا او را از لولو ترسانده اند
نوه ی دختر من اصلا نمی فهمد ترس یعنی چی و تمام بازی های هیجانی و پر خطر را دوست دارد
ولی نوه ی پسر که هنوز یک سالش نشده است از بس مادرش دچار استرس بود که نکند سقط بشود
از طرفی ماه‌های آخر بارداری کرونای سخت هم گرفت
خیلی ترسو بود
البته الان کمی بهتر شده است

پسره فسقلی
اگر از لولو ترسونده شده باشه احتمالا سمت خانواده پدریه، چون ما بچه کوچیک نداریم. اما اونسمت دارن و گاهی با پدرش ساعاتی برای بازی میره.

امیر حسام چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت 00:13 https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛
سمندون

سلام
واقعا

حرمان سه‌شنبه 25 مرداد 1401 ساعت 21:35 https://mrherman.blogsky.com/

سلام
من نمی‌دونم ایشون چند سالش هست اما نکنه تنهایی یا دور از چشم والدینش فیلم ترسناک دیده یا بهش نشون دادن یا همسن و سالانش داستان‌های ترسناک و مشابه گفتن، چون ما بچه بودیم هم از سرکنجکاوی دنبال فیلم‌‌های ترسناک و داستان‌‌های اجنه و ... می‌رفتیم و خلاصه تا چند روز بعد از ماجرا حسابی شب‌ها درگیر بودیم

نه داره وارد 4سال میشه، بخاطر کرونا بچم، بچه ندیده است کلا. تازه یکماه هست که یکسری کلاس میره تا کم کم آماده بشه برای ارتباط گرفتن با همسالان و ورود به فضای آموزشی مدرسه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد