کودکانه های آدمهای مثلا بزرگ!!!

کودکانه های ما هرگز تمومی نداره، بعضی کودکانه ها ایرادی توی آن نیست، چون آسیبی به دیگران وارد نمیکنه. اما برخی کودکانه ها....

تودوران اوج  اپیدمی کرونا، که اکثرا دانشگاهها تعطیل بود و بخش اداری ترجیح میداد کسی نره تا کمتر درگیر بشن، رییس دانشکده ما یک گروه زد و به هردانشجویی که شمارش را داشت پیام داد که دوستانتون را خبر کنید و بیایید تو گروه، تا کارمندان تو گروه پاسخگو شما باشن.

گذشت تا اپیدمی سبک شد و گفتن تموم شده، از یکی دوماه قبلش بحثهای سیا. سی شروع شد که دو دسته محق، مطالبی برخلاف هم میگذاشتن و بعد شروع میکردن به فحاشی و تهدید و... این رییس دانشکده ما هم مدام مثل بچه ها قهر میکرد از گروه میرفت، بقیه هم بدنبالش که ترو خدا برگرد. اونهایی که بی طرف بودند مدام اعلام کردند که برید یک گروه سیا. سی بزنید و همدیگه را اونجا خفه کنید، اما اینجا بمونه برای حل مشکلات، اما خب کو گوش شنوادر نهایت رییس دانشکده و کلهم اجمعین کارمندان رفتند و دانشجوها تصمیم گرفتند خودشان به هم کمک کنند، اما مشکل اون دو دسته حل نشد که بدتر شد. خیلی سوالات هست که میشه تو گروه مطرح کرد و از تجربیات بقیه بهره برد. اما امان از اون دوتا....

قبل از اینکه ادامه حرفم را بزنم، باید بگم، حتی من و شمایی که تو همین وبلاگ هستیم، ممکنه از نظر سیا. سی  و حتی مذ. هبی اختلاف عقید. تی عمیقی داشته باشیم. اما یاد گرفتیم اینجا جای این مباحث نیست و در نتیجه درصلح با هم مراوده داریم. کاش اون دوتا گروه هم می آموختند که گروه دانش. گاهی جایی برای حل اختلافاتی از این دست نیست و ما آمدیم تا مشکلاتمون را حل کنیم نه اره بدیم و تیشه بگیریم. دیشب چنان دعوایی شد که تا دوصبح هر دوطرف فحشی نبود که حواله هم نکرده باشند، ادامش را از 7صبح پی گرفتند و هنوز به پایان نرسیده. دیشب فقط دو نفر بودند و الان تبدیل شده به دو گروهآدم روانش بهم میریزه، 

 تا جایی که من برخی از آدمهای هر دو طرف را میشناسم صاحب مناصب آموزشی و اداری مهمی هستند و نقش تاثیر گذاری دارند. حالا این آدمها با این طرز رفتار و برخورد و عقاید کودکانه را تصور کنید که قراره بخش بزرگی را در دست بگیرن. عمق فاجعه اونجا معلوم میشه. وگرن که... وقتی تحمل کمترین حرف خلاف عقیدمون را نداریم و سریع متصل به فحش میشیم و اینکه هنوز ساده ترین مساله که هرسخن جایی و هرنکته مکانی دارد را نیاموختیم، توقعی برای هیچ چیزی نمیره از ما. 

.................... 

یکی از اساتیدم از دوره سر. باز. معلمیشون صحبت میکردند که توی یکی از روستاهای محروم بودند، یک پسر ده ساله بوده که درس نمیخوانده، استاد عصبانی یکبار ترکه را برمیداره وشروع میکنه به زدنش و میگه خدا را خوش میاد که تو درس نمیخوانی و من را حرص میدی؟ پسرک همزمان که اشک میریخته، میگه تو چی؟ خدا را خوش میاد، من را بخاطر درس نخواندن میزنی؟ گفت انقدر خندیدم از حاضرجوابیش که تنبیه تموم شد

اینم گفتم بنویسم، تلخی قبلی را ببره


نظرات 6 + ارسال نظر
لیمو دوشنبه 21 شهریور 1401 ساعت 09:18 https://lemonn.blogsky.com/

از بس از بچگی بهمون یاد ندادن هر چیزی جای مشخص خودش رو داره کلا این مورد رو فراموش کردیم! هرجایی هر کاری دوست داریم انجام میدیدم و ذره ای حس بقیه افراد حاضر برامون اهمیت نداره.

حقیقتا همینطوره

سلام جمعه 18 شهریور 1401 ساعت 10:14

نوشته های فال را پسندیدم
کاملا موافق ایشان هستم
البته تا نصفه ( قسمت اول )
از پاراگراف دوم
عقیده ی شخصی ایشان است که رای ممتنع می دهم

چون مربوط به فال جان است، من با اجازتون فقط تایید میکنم.

فال پنج‌شنبه 17 شهریور 1401 ساعت 19:45 http://microphom.blogfa.com/

آدما بحث نمیکنن که حقیقت رو بفهمن. بحث میکنن که باور خودشونو به کرسی بنشونن.

یه قانون شخصی داشتم که میگفت از نادان و متوهم ، فقط باید دور شد. بعدها کم عقل و ناشی هم بهش اضافه کردم. (لازم به ذکر است که نادان از نظر من یعنی کسی که اطلاعات کافی برای زندگی در اون محیط رو نداره. کم عقل یعنی آدمی که روابط علی و معلولی کنش و واکنشها رو درک نمیکنه و ناشی یعنی آدم کم تجربه ای که آینده نگری نداره و تکانشی تصمیم میگیره)
این آدمها فقط برا خودشون مشکل درست نمیکنن، محیط رو متشنج میکنن؛ طوری که دامن همه رو میگیره، حتی اگر مخالف اون ناشیگری و کم عقلی و ... باشن.

به نظرم رئیس دانشکده ناشیگری کرده که همون دفعه اول، اون عوامل متشنج کننده گروه رو حذف نکرده. اونقدر لفتش داده که حرفهای زننده بالاخره نطق ساکتها رو هم باز کرده.
البته از نظر من ایشان ممکنه عمدا این کار رو کرده باشه تا مسلکی که روش تعصب داره بالاخره حرفش به کرسی بشینه!

قانون خیلی خیلی خوبی گذاشتی
حقیقت این است که رییس دانشکده ما بدرد این مقام نمیخوره، آدم دلسوزی است. اما آن معیاری که لازمه یکرییس هست و کاردانی لازم و همچنین جذبه را نداره. بیشتر بدرد مدیر گروه و استاد میخوره. بشدت هم لوس است.
شاید باورت نشه، من کارش داشتم، رفتم اتاقش، روی میز غش کرده بود، اصلا یک حالت بدی، بعد گفت من سرماخوردم حال ندارم، منم که نگاه فقط میکردم، معاونش اومد گفت وااا نگفتم پنجره باز نذارسرما خوردی؟!!! این جذبه رییس یک دانشکده است؟؟؟
نامه ازشگرفتم بردم پیش کارمند آموزش، پرت میکنه تو سطل زباله بمن میگه زر زده، من انجام نمیدم.

سلام پنج‌شنبه 17 شهریور 1401 ساعت 19:00

با درود
حالا شما جوان هستید
ما پیرمردان و پیرزنان بازنشسته را بگو که دماغمان را بگیرند جونمون در می ره
یگ گروه درست کرده اند برای خبر رسانی که فلانی هم مرد مجلس ترحیمش فلان جاست
ولی این گروه را هم سیاسی می کنند این به او می گویو و این به او
در گروه خانوادگی هم همین طوره

سلام و درود بر شما
دور از جونتون البته
این را درگروه دوستان مامانم هم دیدم، خوبیشون این بود فحاشی نمیکردن، اما انقدر بحث کردن که کلا دو دسته شدن و هر گروهی، گروه خودش را زد. بی طرفها هم موندن تو گروه اصلی
گروه خانوادگی ما کپک زده، از بس هیچکسی حال مطلب گذاشتن ندارهصرفا جهت اطلاع رسانیه

حرمان پنج‌شنبه 17 شهریور 1401 ساعت 17:17 https://mrherman.blogsky.com/

برای ما که گروه‌های پشتیبانی و ... داشتیم همه افراطی بودن، هر کی هم میومد وسط میگفت اینجا جاش نیست، برچسب و انگ‌های مختلف بهش می زدند.
+ خب شما با سایر اعضا، گروه جدا بزنین و افراد رو توی اون گروه اضافه کنید و اینبار هر کی بالامنبر رفت بندازیدش پایین و اخراج.

این خیلی بداست
نمیشه جدا کرد، تعداد یکی دوتا نیست، یک جمعیت خیلی زیاد، واقعا امکانپذیر نیست

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 17 شهریور 1401 ساعت 12:50 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
و مسئله اینه که نهایتا هیچ کدوم هم قانع نمیشن

سلام
نه متاسفانههر کدوم خودشون را فقط محق میدونن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد