از سری ماجراهای من و فسقلی

در ادامه اینکه القاب را دوس ندارم، تو دنیای واقعی هم بچه های خواهر  من را اقدس الملوک صدا میکنن و این آموزش خودمه. بخوان بهم بگم خاله حس صدوبیست سالگی بهم میده، دوس ندارم

داداشم داشت با مامان فسقلی حرف میزد، آخرای مکالمه گفت گوشی را بده فسقلی. تا گوشی را گرفت گفت دارم بستنی میخورم خان دایی، داداشمم گفت بمامانت بگو یکی هم از طرف من برایت بخره بخوری، گفت باشه، اما اقدس الملوک کنارته؟ تا گفت آره، گفت بگو براش میخرم دوتایی بخوریم. داداشم گفت تو خوردی دیگه، یکم فسقلی فکر کرد و گفت، خب من بخورم، اما اون بستنی دوتایی میچسبه بخوریو اینطرف خط یک عدد اقدس الملوک ضعف رفته بود و آب قند نیاز داشت. 

نظرات 3 + ارسال نظر
م.ب پنج‌شنبه 21 مهر 1401 ساعت 10:17

منم خاله نمیشم.ولی عمه ام و
برادرزاده ام،همیشه اول خاله صدام می کنه.بعد میگه،ببخشید عمهحالا مامانش ام خواهر نداره،چون به اش گفته،عمه ات مث خواهر نداشتمه.تو ذهنش مونده.

ای جانمبوس و بغل

منجوق پنج‌شنبه 21 مهر 1401 ساعت 08:57 http://manjoogh.blogfa.com

حسودیم شد. من خاله نمیشم

ای جانمممبیا بغلم

لیمو سه‌شنبه 19 مهر 1401 ساعت 09:20 https://lemonn.blogsky.com/

ای جااااانم. اصلا مامان من همیشه میگه بعد از بچه خودم، بچه خواهرم رو دوست دارم.

من فکر میکنم خاله مجرد بودن اصلا نعمتیست از نعمتهای بهشت، چون تو میتونی بدون مشکلات بارداری و زایمان، درنقش مامان دوم، قلب یک فینقیلی را تسخیرکنیاما خاله متاهل اگرچه مزایای خودش را بازم داره، اما اینهمه وقت عشق ورزی نداری
لیموجانم اون پست پاک شده را گذاشتم، یکی دوتا پست پایینتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد