بنی آدم اعضای یکدیگرند...

یک دوره را مربوط به رشته خودم شروع کردم که باعث میشه بفهمم چقدر در رشته خودم کم سوادم و چقدر نیاز دارم به آموختن.بین کلاس ُ همینطوری که دارم گوش میدم ُ تصمیم گرفتم با کامپیوترم بیام برای شما بنویسم.سالهاست که با گوشی مینویسم و این سخت ترین کار ممکن حداقل برای منه.

اول عذرخواهی می کنم که اگر اومدن به اینجا دیگه لبخند به لبهاتون نمیاره .اینروزها طنز خونم ته کشیده ُ چیزی برای نوشتن ندارم. سطح استرس خونم بسیار بالاست و...

مامانم یک دختر عمه دارند که از وقتی بازنشسته شده تو یک گروه خیریه عوض شدند که بچه های بی سرپرست یا بد سرپرست را مهمانی به مناسبت های مختلف میبرند منزل آدمهایی که وضع مالی خیلی خوبی دارند و بچه ها اونجا یکی دوتا سرودی می خوانند و با تحریک حس همدوستی آدمهایی با وضعیت مالی عالی ُ برای بچه ها کمک هزینه میگیرند.یکبار خانمی که منزلش این مراسم بود و خودش یکی از مدیران همین خیریه بود ُ از مادر دعوت کرد. وقتی وارد شدیم نزدیک سی تا چهل بچه با لباس مرتب اما گوشه ای از سالن که فرش انداخته بودند نشسته بودن و باقی مهمانها روی صندلی و  پشت میزهایی با پذیرایی های عالی و جلوی بچه ها هرکدوم یک پک بود. همونجا حالم بد شد ُ تو نگاه بعضی از اون بچه ها نفرت و بیزاری را میشد دید ُ هرچند خانم صاحبخانه معتقد بود که بچه ها عاشق این مهمانی های هر از گاهی هستند ُ اما...

چیزی که باعث نفرت زیاد خود من شد این بود که برخی از مهمانها خودشان بچه داشتند. دست یکی از اون بچه ها عروسک قشنگی بود که از دستش افتاد و تا افتاد یکی از اون بچه های خیریه که از اول مراسم چشمش به دنبال اون عروسک بود ُ دوید و برداشت . بچه صاحب عروسک شروع کرد به گریه کردن که عروسکم را میخوام. مادرش اومد و از بچه دوم گرفت و وقتی داد به بچش ُ بچش با چندش به عروسکش نگاه کرد و گفت اون بهش دست زده من نمیخوام. مادر بچه اول هم انداخت جلو بچه دوم و بهش گفت بیا مال تو ُ اما دیگه حق نداری به چیزی که مال تو نیست دست بزنی. تا بچه دوم اومد برداره ُ  یک بچه بزرگتر از بین اون بچه ها اومد و عروسک را انداخت اونطرفتر و با اخم بهش گفت حق نداری دست بزنی ُ نمیخواد که نمیخواد.بعد بچه ها سرود خواندن که نگاههای پرتکبر و ترحم آمیزی که روی اون بچه های بیچاره اصلا چیز جالبی نبود. هرچند همون شب مبلغ قابل توجهی برای بچه ها جمع شد ُ اما موقعی که از اونجا بیرون میومدم ُ حالم بقدری بد بود و روحم بقدری سنگین بود که دلم میخواست گریه کنم.اصل نیت خیر بود ُ اما کاری که اون شب انجام شد جز تحقیر اون بچه ها هیچ چیزی نبود.همون موقع با خودم عهد کردم اگر انقدر توان داشتم که کمک بکنم اینکار را از طریق کسی انجام بدم که در کنار نیت خوبش ُ اون آدم نیازمند کمک را تحقیر نکنه. کمک کردن مشخصا خیلی خوبه ُ اما همه آدمها همیشه در یک موقعیت نمیمونند و گاهی خیلی بالا میرن و با تحقیر آدمها ُ ما آدمهایی با روان بیمار را وارد جامعه می کنیم که بخودمون و عزیزانمون ممکنه آسیب بزنن و مقصرش جز ما هیچ کسی نیست.

پ.ن: خودم تو این فضای مجازی به تنها کسی که ایمان دارم در امر خیریه و معتقدم آدم درستی هست ُ مهربانوی عزیز است.

..............................................

موقعی که این پست را تکمیل می کردم ُ  تماس گرفتند و گفتند خواهرم به سختی تصادف کرده و به بیمارستان منتقل شده ُ ماشینش کاملا از بین رفته و ماشین طرف مقابل هم دچار مشکلاتی شده .مقصرش هم خواهر من بوده .خواهر من سالهاست که رانندگی می کنه ُ اما چون در اولین امتحان گواهینامه اش را گرفته ُ کلا به رانندگیش خیلی مغرور بود. بارها بهش گفتم یکمی مراعات کن توی رانندگی ُ اما کو گوش شنوا !!!!!!!!

لطفا هرچقدر هم که دست فرمان خوبی دارید ُ اصلا شما شوماخرید . اما لطفا موقع رانندگی حواستون را کامل بدین به رانندگی تا چشمتون چراغ قرمز را ببینه و رد نکنید. آدم یک جان بیشتر نداره.حتی اگر خودش از زندگی سیر شده ُ باید برای عزیزانش زندگی کنه.لطفا لطفا لطفا مراقب باشد.


نظرات 16 + ارسال نظر
bahar دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت 16:52 http://man0baharam.blogsky.com

وااای خیلی اندوهناک شدم عمه
دو تا خیریه هست ک من باهاشون کار میکنم
یکیش خانه کودک هست و محل نگهداری بچه های نوجونه
بعد برا هرمناسبتی عکس بچه هارو میزاره که مثلا برای xتولد گرفتیم و...
یبار بهشون پیام دادم که اخه این بچه ها که کوچیک نیستن بزرگن و تو جانعه هستن شاید دوس نداشته باشن تصویرشون رو با این عناوین پخش کنید
و گفتن نه اصلا تصاویر مشخص نیست....
اون یکی خیریه هم متاسفانه عکس مادرهارو میگذارن که ما اینکارو کردیم و.‌...
بنظرم تذکر بدیم حتی اگر عمل نکنند


بزرگترین خطا از بین بردن حس کرامت انسانی است
نه چون فکر میکنند دارند بهترین کار را میکنند.

لیمو شنبه 31 تیر 1402 ساعت 13:41

نمیتونم باور کنم که صاحب خیریه اون نگاه رو توی چشمهای بچه ها ندیده. بدم میاد از آدمهایی که حتی آموزش میدن برای منفعتت باید از شخصیت و غرورت بگذری. :((
+ امیدوارم خواهرتون سریعتر به سلامتی کامل برسن و خسارت مالی به ماشینشون هم جبران بشه.

بعضی ها برایشان مهم نیست و بقولی معتقدند هدف وسیله را توجیه میکنه
قربونت عمه جان، زنده باشی

منجوق پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 17:46

امیدوارم حال خواهرت خوب باشه.
چرا به دختر عمه . نمی گی شاید متوجه نیستن که چی کار میکنن.

قربونتشکر، بهتره
دخترعمه؟؟؟ متوجه این قسمت نشدم عمه جان

رضوان پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 04:45 http://nachagh.blogsky.com

سلام عمه اقدس الملوک!خدا به خواهر و مادر رحم کرده، ولی در این وانفسا غرور خواهر ، کار دستش داده.خدا کنه دیگه ضرر مالی باشه و جانی نباشه ،تولدتان هم پیشا پیش مبارک.

واما اون برنامه خانم هایی که میخوان بهشت را بخرند هم فال و هم تماشاست براشون ،یه مهمونی که جمع اونا مثل مهمان های ذلیخا به صرف ترنج ،آمده اند برای رو کم کنی یه دستی هم به جیب می کنند و یه پشیزی هم دور میندازن شاید بشه منت گذاشت سر خدا و گوشه ای از بهشت را تملک کرد.
رفتار غرور آمیز بزرگترین بچه جالب بوده که اجازه نداد عروسک را...
از بچه های بی سرپرست یا بد سرپرست سو ِاستفاده میشه برای اون خیریه ها یی که کارشون حرف داره.
به همین خاطر است که بزرگترین بچه متوجه رفتار شنیع مادر اون بچه عروسک به دست شده،غرور بچه ها جریحه دار میشه،وقتی می بینند یه بچه با عروسکش تو بغل مامانش کنار میز هایی با پذیرایی لاکچری و جلوی اینها یه پک (حالا هرچند پر از تنوع شکلات و میوه و...ر

سلام عمه جان
واقعا خدا رحم کرد. آره خدا را شکر به مال گذشت و به جان تموم نشد.
متاسفانه بعضی ها معنای کار خیر را بد فهمیدن یا اصلا نفهمیدن

قره بالا پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 00:52 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

خداروشکر واقعا که فسقلی نبوده
ان شاء الله زودتر خوب میشن

عمه اونروز انقدر عصبی شدم الان دیدم یارب مباد رو یاری میاد نوشتم

خودتون بهترین عمه جونی؟

واقعا خدا رحم کرده، چون مامانم باهاش تو ماشین بودن و میگفتن من یکمرتبه دیدم دارم میخورم اینطرف و اونطرف. اگر فسقلی بود که...
فدای سرت عمه جون
خوب میشم عمه جونامشب بمناسبت تولدم که نزدیکه با آبجی کوچیکه رفتیم یک کتابفروشی که چندوقتی است افتتاح شده و من نتونسته بودم بروم. انقدر شیطنت کردم که نصف خریدهایمرا یادم رفت. عوضش کلی خندیدیم

آقای رعد چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 22:57 https://iammrthunder.blogsky.com/

حال اون یکی عمه چطوره؟
امیدوارم چیز مهمی نباشه و زود مرخص بشن
چیزهایی هم که درباره کار خیر گفتین خیلی درست و به جا بودن

خدا را شکر خوبه. صبح مرخص شد و فعلایکی دو روزی قراره خونه بمونه
قربونت عمه جان

Khatoon چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 22:11 https://memories-engineer.blogsky.com/

تو این مجلس کرامت انسانی کاملا نادیده گرفته شده
باید به این شخص خیر تذکر بدید روشش رو اصلاح کنه
الان حال خواهرتون چطوره؟

به نظر خودشان روششان خیلی خوب بود و سالها بود اجرا میکردن. نظربقیه هم سلیقه شخصی بود که..
خدا را شکر خوبه. صبح رفت خونه و یکی دو روزی بهش مرخصی دادن.

گیل‌پیشی چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 21:43 http://Www.temmuz.blogsky.com

عمه جون، خواهر مرخص شدن؟ خوبن؟

قربونت برم عمه جوناره صبح مرخصشد، خونه ما هم نیومد و گفت حالم خوبه، فعلا خونه خودش مرخصیه

شادی چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 13:02 http://setarehshadi.blogsky.com/

امیدوارم خواهرتون خوب و سلامت باشن و ضرر فقط مالی باشه.
چقدر از خوندن ماجرای بچه های بی سرپرست غمگین و در عین حال خشمگین شدم، آخه این چه کاریه که می کنن می خوام صدسال کمک نکنن این موجودات، رفتار مادر اون بچه رو نمی تونم هضم کنم به یاد بدجنسی های فیلمهایی مثل سارا کرو و ... افتادم و باورم نمیشه تو این دوره و زمونه چنین رفتارهای زشت و دور از انسانیت رو. آفرین به اون بچه بزرگتر با رفتار و پاسخ دندان شکن.

قربونت عمه جون
رفتار زشتی که از دید برگزارکنندگان کاملا انسانی بود. متاسفانه میخ آهنین نرود در سنگ عمه جان

مامان فرشته ها چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 11:46 http://mamanmalmal.blogfa.com

سلام عمه عزیزم
وای عمه باد این فیلمهای کارتون افتادم نمیدونم ان شرلی بود یا جودی ابوت میبردنشون سرود میخوندن اعانه جمع میکردن
خیرهای حال بهم زن
چقدر دلم واسه اون بچه ها سوخت این دیگه چه مدل کار خیر هست
وای من یه بار رفتم جایی بعد دیدم برا عیادت پذیرایی که برا پولدارا اوردن برای بقیه نمیوردن حالم بد شد تبعیض حالم رو بد میکنه من بچه ها رو خیلی دوست دارم اما از بچه های متکبر متنفرم متاسفانه تو نزدیکان خودم کم وبیش هست
والبته یه چیز دیگه معمولا این رفتارها در افراد تازه به دوران رسیده بیشتر نمود داره
خدا رو شکر خواهرتون اسیب جدی ندیده صدقه یادتون نره

سلام قشنگم
جودی ابوت بود عمه جان
واقعا
متاسفانه کم نیستند
باهات موافقم عمه جان
اره خدا را شکربروی چشم عمه جان

فال چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 04:54

پناه میبرم به خدا از کار خیر!
معتقدم اگر کار خیری برای کسی میکنی، حتی خودشم نباید بو ببره، چون عزت نفسش میاد پایین. چه رسد به اینکه بچه هایی که توی سن تشکیل شخصیت هستن، برداری ببری گدایی دسته جمعی...
کاش برای بچه ها کاری جور میکردن که حداقل فکر کنن دارن دستمزد زحمت خودشونو میگیرن.
یکی از همکارام پسر جوانی هست که از بچگی به اصرار پدرش کار کرده، با اینکه از نظر مالی در وضعیت قابل تحملیه ولی همش حس میکنه زندگی در حقش اجحاف داشته و تکیه کلامش اینه: مگه اونا (مردم) به ما رحم کردن که من به اونا رحم کنم؟
با اینکه ظاهرا خیلی پسر خوبیه ولی با همین یه خط از ایدئولوژیش، مثل سگ از آینده ش میترسم. این بچه که نصف سن منو داره، و البته که هیچ خطری هم برای من نداره، خیلی راحت روی حقوق دیگران پا میذاره. و این منو از بابت آینده ش میترسونه.
باهاش بحث نمیکنم چون میدونم هنوز آدمای فرشته خو ندیده. فقط امیدوارم توفیق دیدن اون مدل آدمها رو پیدا کنه و ذات پاک آدمیت رو ببینه تا نفرتش از جامعه و آدمهای دیگه از بین بره.

خدا رو شکر که خواهرت بهتره. امیدوارم از هزینه ی بزرگی که کرده درس بگیره و بیشتر مراقب خودش و دنیای دور و برش باشه.

الهی آمین
ای کاش
کاش ادمهای درستی سرراهش قرار بگیرن و بینشش را اصلاح کنند.
خدا را شکر. باید دید اثری داره یا نه؟

گیل‌پیشی چهارشنبه 28 تیر 1402 ساعت 00:20 http://Www.temmuz.blogsky.com

دوره‌های تکمیلی در کنار تحصیلات دانشگاهی عالین.
منم عاشق نوشتن با کامپیوترم.اما همیشه تنبلی می‌کنم و با گوشی می‌نویسم.
عمه جونم ما شما رو بخاطر خودتون دوست داریم نه مطالب طنز.
نباید عزت نفس بچه‌ها رو خدشه‌دار کنن
خداروشکر به خیر گذشته. خدا رحم کرده به خودش و طرف مقابل آسیب چندانی وارد نشده

خیلی خوبن، چون عملا توی دانشگاه چیزی یادت نمیدن. برای یادگیری خودت باید تلاش کنی.
من نگاه کردم با کامپیوترم نوشتم همه ویرگولهام شکل او دراومدهحال اصلاح ندارم
قربونت برم عمه جون
حقیقتا همینه
آره خدا واقعا رحم کرده. بیشتر ماشین خودش از بین رفته

رامین سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 23:19 https://frozenblogger.blogsky.com

امید وارم حال خواهرتون هر چه سریع تر خوب بشه
شما همین که در این جور مکان ها حاضر میشید نشون میده که آدم خیرخواه و انسان دوستی هستید.پس خودتون را ناراحت نکنید.

ممنونم عمه جان
نه والا عمه جان. من همون یکبار را رفتم و بعدا هرچقدر وسعم بود بی اسم و رسم ریختم به حساب ادم خیر و مطمئن و پشت دستمم داغ گذاشتم خودم را دلقک هیچ سیرکی نکنم.

الیشاع سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 21:15 http://daily-elisha.blogfa.com/

امیدوارم حال خواهرتون خوب باشه و سلامت باشن
چه اتفاقات تلخ و غم‌انگیزی ...

بچه‌ها هم متاسفانه برخلاف آنچه تو ذهن همه جا افتاده، همه‌شون خوب یا مهربون نیستن. خیلی چیزهای منفی رو از خانواده‌هاشون یاد می‌گیرن و سر همدیگه خالی می‌کنن. جای تاسف از اتفاقی که افتاد.

ممنونم عمه جان
متاسفانه این امر حقیقت داره

امیر حسام سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 21:08 https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛ الآن حال خواهرتون چطوره؟

سلام
خدا را شکر خوبه. بخاطر ضربه ای که به سرش خورده، گفتن امشب بمونه، مشکلی نباشه، فردا مرخص میشه.

قره بالا سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 19:21 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

عمه جونم بخاطر گل روی خودت میایم
تو هرجوری بنویسی عمه جون مایی


عمه چه آدمای بیشعوری هستن آخه
واقعا فکر نمیکنن چه آسیبی دارن به اون بچه های بیچاره میزنن؟
اونا غرور ندارن؟
اه
یاری میاد اینکه گدا معتبر شود



ان شاء الله زودتر خواهرتون خوب بشن
ماشین به جهنم
خودش طوریش نشه

قربونت برم عمه جان
واقعا بی شعور بودندمن از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس، کس نمیگردد بدین بالانشینی ها، حکایتشون بود.
فدایت عمه جان
ضربه به سر و پارگی لبش و پایی که فعلا لنگ میزنه درحال حاضر تنها آسیبهایش بوده. البته ماشینشم... بازم خدا را شکر که خوبه و بیشتر شاکریم که فسقلی همراهش نبوده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد