چو باد اندر شکم پیچد فرو هل / که باد اندر شکم بار است بر دل

قبل از هر چیز از بابت عنوان عذر میخوام اما خب نصیحت جناب سعدی است برمن تقصیری وارد نیست.

با عرض معذرت از همه دوستانی که مهمان دوست دارند بنده اصلا از مهمان خوشم نمیاداینهم برمیگرده به خاطرات کودکی من که بخاطر مهمان دوست بودن پدرم خونه ما شبیه کاروانسرا بود. یکمرتبه می دیدی ۳صبح مهمان رسیده و روی چشم پذیرایی می شد. مادرم سفره صبحانه می چید و می رفت سرکار و ظهر میومد بسرعت ناهار می پخت و...بزرگ هم شدم همین بود. هنوز هم بعد بیست سال نبود پدرم هرکسی دلش مهمانی بخاد میگه میریم خونه دایی... چون مادرم با همون اعتقاد تو خونه پدرم بقول خودشان بزرگ شدند.( مادر من ۱۴سالگی ازدواج کردند و فاصله سنی زیادی با پدرم داشتند.)

داشتم میگفتم . خونه ما یک زیر زمین داره و از اونجا که مهمان چند روزه اومده  بنده بصورت خودمختار در زیرزمین موندم و اعلام کردم بگن من کلا نیستمحالا چی شد اینهمه نوشتم؟

گلاب به روتون روم به دیفال یک کلیپ تو اینستا هست که یک متن نوشته داره و میگه وقتی میخوای باد معده خالی کنی یک صدای بلند پخش کن و باد را خالی کن که کسی متوجه نشه. طرف هندزفری گذاشته و فکر میکنه بقیه صدای آهنگ میشنون و متوجه نمیشن که....حکایت من بود هندزفری گذاشته بودم و حالا هرکسی من را میشناسه و نمیشناسه تو این فاصله که مثلا من خونه نیستم به گوشی من زنگ زد و منم فکر میکردم گوشیم رو سایلنته و چون هندزفری تو گوشمه فقط صدای آهنگ را خودم میشنوم . نگو....

.............................................

دختر خواهربزرگم مثلا داشت فسقلی را تادیب میکرد و میگفت مثلا مربیت از من بپرسه رفتار فسقلی تو خونه خوبه؟ اقدسش ازش راضیه؟ هنوز جمله را تموم نکرده بود که بنده خدا زیر مشت و لگد و خشونت خانگی فسقلی قرار گرفت که چرا اسم اقدس را به غریبه ها گفتی؟من از شدت خنده نمی تونستم موهای اون را از دست فسقلی دربیارم و چنین شد که نوه بزرگ الان از من دلچرکین است که چرا خندیدم. راه حل بفرمایید.

نظرات 9 + ارسال نظر
لیمو دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت 11:19 https://lemonn.blogsky.com

منم از مهمون خوشم نمیاد اما چون میدونم در صورت فیلم (من خونه نیستم) بازی کردی سریعا سوتی خواهم داد اعم از دستشویی و گرسنگی و هزاران بدبختی. همون اول یه ماسک خندون میزنم میرم سوال و اینا
+ هیچکاری نمیتونی کنی من هم بودم ناراحت میشدم و تمام. نباید میخندیدی

من نمیتونم عمه جون، وقتی حوصله ندارم واقعا ندارم
به صلح رسیدیم ننه در ظاهر البته

قره بالا دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت 11:52 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

با اینکه ما خیلی مهمون نداشتیم هیچوقت ولی منم از مهمون متنفرم
فکر کنم بخاطر مامانمه که وقتی کسی میومد یا جایی میرفتیم همش چشم غره میرفت که آروم باشید، مودب باشید، آل باشید، بل باشید
یعنی کلا مهمونی کوفتمون میشد ها

حالا من مامانم خیلی کاری به کارم نداشت. یک عمه خدابیامرز داشتم میومد که مهمونها تنها نباشن و در عین حال خانوادشم ببینه آخخخخ از اون عمم. یعنی یکسره در حال رفتن روی اعصاب من بود.

bahar جمعه 21 مهر 1402 ساعت 18:52 http://man0baharam.blogsky.com

واای چقدر خونه ما هست
منم مهمونی ندوس عمه درکت میکنم

خدا را شکر یک همدرد یافتم

الیشاع جمعه 21 مهر 1402 ساعت 10:53 http://daily-elisha.blogfa.com/

من اگه بودم به خودم سختی نمی‌دادم و زندگی عادی‌ام رو پیش می‌گرفتم. با مهمان‌ها هم شوخی نداریم؛ اگه قرار مهمونی سرزده باشه و وقت مهمان‌پذیری نداشته باشیم، این موضوع رو پس از پذیرایی کوتاه، واضح بهش می‌گیم و مهمونی رو به وقت دیگه‌ای موکول می‌کنیم.

ناراحتی نوه بزرگ با یک بسته شکلات حل میشه به نظرم
شاد باشین

عمه جان کلا چون مادرم رودربایستی زیاد دارن، مهمونمون با یک چمدون اومده و گفته حالا حالا ها اومدم بمونمیعنی اصلا من موندم هتله یا خونه
شکلات خور نیست متاسفانه
قربونت، تو هم عمه جان

khatoon جمعه 21 مهر 1402 ساعت 10:47 https://memories-engineer.blogsky.com/

وااای از این به بعد هندزفری بذارم تو گوشم یادت میکنم


خوبه دیگه

سلام جمعه 21 مهر 1402 ساعت 10:11

یک وبلاگ نویس بود
عنوان وبلگ اش
ملا نصیرالدین ارغوانی
خاطرات خوبی از همین باد ها منتشر می کرد
یکی اش هرقدر خنده دار بود که در ذهنم موند
تعمیر کار کولر در حین تعمیر کولر جناب سرهنگ درگیر نفخ شکم می شود
و پشت بام هم که کسی نبود است خلاصه
باد ها را پشت سر هم ول می کند
غافل از اینکه صدا با اکو از طریق کانال به آپارتمان جناب سرهنگ منتقل می شد
و جناب سرهنگ هم که میهمان داشت عصبانی به بام کشاند

آخ خدا دلم

ثنا (کتابخوارِ سابق) پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 20:23 http://fergoon.blogfa.com

وای خدا، عمه از دست تووووووو


خوش برگشتی عمه جانم

منجوق پنج‌شنبه 20 مهر 1402 ساعت 10:33 http://manjoogh.blogfa.com

خدا به دادت برسه قراره این بزرگ شد بابای تو بشه؟
زودتر فرار کن

یک بابای غیرتی هست که نگم برات

گیل‌پیشی چهارشنبه 19 مهر 1402 ساعت 23:38 http://Www.temmuz.blogsky.com

عمه پس من مهمون بیام، میری قایم میشی؟
خونه ما هم بلعکس، پرنده پر نمیزنه.
عمه راحت باش، بگو کار دارم، برو اتاق خودت.
حقش بوده عمه، بذار خودش تادیب بشه. عمه خانم ابهت داره خب.

jتو بروی چشمم جا داری عمه جان
والا خونه ما این جاده فقط یکطرفه است و برای همین بشدت خسته کنندست
عمه جون گفتن کار دارم مانعی برای خیلی حرفها نیست
نه عمه جون ابهت را فسقلی نمیگفت. میگفت اسم اقدسش را غریبه ها نباید بدونند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد