پیرو پست قبلی!

با مامان من فقط باید بری دزدی، یعنی به در مکان مورد نظر نرسیده دستگیر شدی. البته نه فقط مامانم، کل خانواده! انقدر من گفتم بگید اقدس نیست، فقط خواجه حافظ شیراز اسم من را نشنید. 

فسقلی که بهش گفتن اقدس رفته دانشگاه، پله ها را گرفته بود و اومده بود پایین و منم ناغافل وبی خبر از در سرویس دراومدم که من را دید و داد میزنه اقدس جونمبا یک فرمان هیس، وی را به سکوت وا داشتم. دونه به دونه خواهرها و برادرها اومدن پایین و بلند بلند اقدس فلان کار را بکنشاهکار آخر متعلق به مادرمه که از اون بالا داد میزنند اقدس فلان چیز را برایم بیاور از پایین. یعنی فقط با خانواده من هماهنگ کنید برای دزدی تا شکر خدا همه با هم بسوی خدا برویم. 

نظرات 5 + ارسال نظر
محیا شنبه 22 مهر 1402 ساعت 20:57

نمک گیر شدم

بخاطر تو نوشتم یک کوچولو عمه جان

محیا شنبه 22 مهر 1402 ساعت 18:10

سلام عمه جان خوبی منتظر پست جدیدم

سلام عزیزم، قربونت تو خوبی؟ پست جدید فعلا نداریم ننه

گیل‌پیشی جمعه 21 مهر 1402 ساعت 23:22 http://Www.temmuz.blogsky.com

عمه خب چه کاریه مخفی میشی

همین را بگو

bahar جمعه 21 مهر 1402 ساعت 18:49 http://man0baharam.blogsky.com

عاالی بود
بس که دوس داشتنی هسدی عمه خانوم

قربونت برم عمه جون
بیشتر نیروی کار خوبیم

سمیرا جمعه 21 مهر 1402 ساعت 12:26

معلومه زندگی بر حول محور خودت میچرخه عمه جونم

عمه نیروی کار مفت در خانه محور نیست که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد