دزدی!!!

رفته بودم با ابجی کوچیکه فروشگاه نزدیک خونه، چون فروشگاه فقط مواد غذایی میاره، انتظار این نمیره که این بیل بیلک ها که لباس فروشی ها دم مغازشون گذاشتند ببینید، چون به خوراکی ها هیچ بیل بیلکی نیست. حالا مهم نیست. من دوتا چیز لازم داشتم، خریدیم و کارت کشیدم و اومدیم بیرون. که شروع کرد بوق زدن و کارکنان فروشگاه که داشتند قفسه می چیدن یکمرتبه پریدن بسمت ما. اگر بگم تو حملات تروریست. ی داع. ش هم چنین استرسی بهم وارد نمیشد، دروغ نگفتم. هاج و واج به ده نفر روبروم زل زدم. خانمه پاکت را گرفت و بخواهرم گفت برو بیرون. اون رفت. بمن گفت برو باز بوق همه جا را برداشت و ده تا ادم گنده زل زدند بمنیعنی روانی از من پیاده شد نگفتنیدر آخر هم موندم چرا بوق زد؟؟؟؟ از نوع نگاهشون متنفر بودم با اینکه دستهامم باز کردم که اگر دوست داره بگرده، چون طلا که پاکه چه منتش به خاکه. خلاصه تصمیم گرفتم دیگه هرگز اون فروشگاه نروم و مسیر طولانی تر را بروم و خرید کنم. سالهای اولی هم که اینجا اومده بودیم، یکبار با اون یکی خواهرم رفتیم یک مغازه نزدیک خونمون که از شیرمرغ تا جون ادمیزاد داشت. هر مارکی که میخواستی داشت. ما رفته بودیم خرید که پسر مغازه دار اصلی بین قفسه ها حرف بسیار زشتی بمن زد، تموم شد. تا زمانی که اون مغازه باز بود، یکبار پایم را آنجا نگذاشتم. با فوت صاحب مغازه کلا مغازش بسته و فروخته شد. اما همون یکبار بار اول و آخر شد. مثل الان، چون جایی که روانم یکبار بهم بریزه تمومه و بار دومی نداره ورود بهش. اما شما اگر حدس زدین چرا اون بوق زد بمنم بگید، ممنون میشم. 

نظرات 12 + ارسال نظر
bahar یکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت 08:45 http://man0baharam.blogsky.com

خیلی تحلیل جالبی بود و چقدر این مورد میتونه روی مشتری موثر باشه و باید مشتری مداری رعایت بشه

قربونت عمه جون

قره بالا پنج‌شنبه 3 اسفند 1402 ساعت 00:27

وای چه حس بدی بوده
خیلی ناراحت شدم
منم اینجوریم ، اگه حس کنم بهم بی محلی میشه یا ادب ندارن دیگه نمی‌رم خرید
خوب می‌کنی عمه
حق داری

قربون محبتت برم عمه

لیمو سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 10:01

عمه جون مواد خوراکی هم یه سری برچسب دارن که شبیه بیلبیلک لباسهای عمل میکنه و وقتی رد میشین صدا میده. فروشنده باید موقع فروش خنثی کنه. کار جایی خراب میشه که مثلا کیف یا لباس خارجی دارید که از همون برچسبها داخل پارچشه و خنثی نشده یا حتی داخل خریدهاتون. اینطور مواقع اصلا ناراحت نشید و بمونید و بگردید چون وقتی برچسب پیدا بشه روسیاهیش میمونه به زغال که همون پسر نفهم بی ادب باشه. و البته فراموش نشه که حتی برای نگه داشتنو تهمت میتونید ازشون شکایت کنید. یعنی اگر خیلی اعصابت پیاده شده از فروشگاه نرو بیرون و تماس بگیر با صدوده. خودشون رو میرسونن.

دفعه بعد ح

دزیره سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 09:48 https://desire7777.blogsky.com/

درکت میکنم عمه جان واقعا خیلی از فروشنده ها اداب مشتری داری رو بلد نیستن

انگار دارن صدقه میدن یا مفتی، بی تربیتن

رضوان یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 03:55 http://nachagh.blogsky.comy

برای من هم پیش اومده عمه خانوم.زود رنج نباش.

متاسفانه بشدت زود رنجم

الیشاع شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 22:45 http://daily-elisha.blogfa.com/

حستون رو درک می‌کنم عمه خانم. متاسفانه این اتفاق برای من هم افتاده. من گزارش اون فروشنده رو به مسئول اونجا دادم و از آنچه پیش آمده بود، تعجب و عذرخواهی کردند. و البته باز هم هر موقع راهم به اونجا افتاد، از اونجا خرید کردم. فروشگاه رو نخریدند که؟ تازه خریده باشند هم، چون فروشگاه در مسیر من هست، من حق دارم هر وقت دلم بخواد خریدهام رو از اونجا یا هر جای دیگه‌ای که برام راحت‌تره، انجام بدم

اون پسر مغازه‌دار هم بی‌جا کرد که به شما حرف زشت زد. بلند و جدی می‌گفتید با کی بودی تو؟ اگه حرفش رو پس می‌گرفت و می‌خورد یا سکوت می‌کرد که هیچی؛ اما اگه ادامه می‌داد، صداتون رو بلند می‌کردید تا به گوش پدرش یا بقیه مشتری‌ها برسه و بعد از به غلط کردن انداختنش، اون‌وقت دیگه به تصمیمِ خودتون از اون مغازه چیزی نمی‌خریدید.

خلاصه، نذارید حرفی تو دلتون بمونه یا رفتار ناشایست و به دور از ادب و فرهنگ دیگران براتون تکلیفی رو تعیین کنه.

میدونی عمه جون، آقایی که فروشگاه برای اون هست. غیر از اینجا یک قنادی همون اطراف داره و اصلا اونجا نیست که بشه اعتراض کرد. میدونی من شده میدونم کالا را حتی گرونتر داره میده، اما چون فروشنده خوش خلق است و اخمهاش را تو هم نمیکنه و زبون خوش داره، صدبار هم شده میرم خرید میکنم. اما جایی که بخوان علیرغم مشتری قدیمی بودن این برخورد را بکنن میزارم تو بلاک لیستم و ازش میگذرم.
واقعا راست میگی باید همین کار را میکردم، اما مشکل این هست که من بعدها از دیگرانی شنیدم، پدر هم به سان پسر بود، متاسفانه
مرسی از نصیحت خوبت عمه جان، حتما

سلام شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 21:32

من تا کنون با اینگونه مشکلاتی روبرو نشده ام
چون کل خرید من منحصر به دو تا شیر و یک پنیر و احیانا دو تا بیسکویت می شه

والا خرید منم در همون حد بود والا

گیل‌پیشی شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 20:08 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام عمه جونم. خوبی؟
واسه منم پیش اومده. بقول مگهان جون، بعد بررسی خنثی کردنش، گفتن رد شو.
مشتری مداری از بین رفته. قدیم مشتری احترام داشت.

سلام عزیز دلم، قربونت برم تو خوبی؟
والا اینها فقط همین حرکتی که گفتم را کردند و نگاههای توهین آمیزشون. باتوجه به اینکه سر کوچمونه من خیلی اونجا رفتم خرید، اما این رفتار واقعا حالم را بد کرد. بالاخره کاسب خوب اونی هست که مشتری قدیمش را بشناسه و حدش را بدونه اما...
واقعا مشتری مداری صفره. همه طلبکار و بی ادبن. یکجوری برخورد می کنند انگار دارن منت میزارن و بهت میفروشن.

رامین شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 19:56

منم اعتقاد دارم اگه فروشنده ای از گل به من کمتر بگه نباید حتی وارد اون فروشگاه بشم

فقط تو بمن رفتی عمه جان

ماهش شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 19:06 https://badeyedel.blogsky.com/

وای چه صحنه ای!؟

خیلی بد بود

مگی شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 18:43 http://Meghan.blogsky.com

وای من این تجربه وحشتناک رو داشتم با این تفاوت که صاحب مغازه گفت نگران نباشین حتماً کیفتونه

حالا من اون لحظه اولین‌ چیزی که به ذهنم رسید این بود که اشتباهی لباسی چیزی دستم مونده و اومدم باهاش بیرون!!! خیلی خیلی حس بدی بود.

در آخر مشخص نشد چرا بوق میزنه ولی بهم گفتن حتما مال خود کیفمه و خنثی‌‌ش! کردن::پوزخند

خیلی حس مزخرفیه و دردناک. چون به گناه نکرده متهم میشی

سمیرا شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 18:28

من هم یکدفعه عین همین اتفاق برام پیش اومد، من خیلی قبل تر از اون کتابفروشی یه بسته مداد خریده بودم که جعبه و مدادها کاملا از استفاده کهنه شده بودن، بعد مثلا شش ماه بعد دوباره رفته بودم خرید اونجا، منم زمان خارج شدن صندوقدار که به صورت موقت اونجا کار می کرد و بعدتر دیگه اونجا ندیدمش، به نسبت رفتار خیلی بدی با من داشت، یعنی شاید از نظر خودش خوب بود ولی به من خیلی برخورد، کیفمو که باز کردم، نگو اون برچسب امنیتی روی بسته مداد رو نکنده بودم، که همون باعث بوق زدن شده بود که دخترک با دیدن جعبه کهنه و استفاده شده، متوجه اشتباهش شد ولی دریغ از یک ذره پشیمانی و عذرخواهی. منم تا مدت ها اونجا نرفتم ولی چون فروشگاه خوبیه و دختر هم عملا یه مدت اونجا صندوقدار بود، بازم رفتم ولی برام خاطره بدی شد. در مورد شما نمیدونم چرا بوق زده ولی احتمالا یه چیزی تو این مایه ها بوده یا شاید لباستون فلزی چیزی داشته. واسه همین درکت می کنم عمه جانم ولی فدای سرت عشقم

من بودم نمیرفتم عمه جان. چون برخورد برایم خیلی مهمه و جایی که برخورد بدی باهام بشه، ازش طلا بباره هم دیگه نمیروم.
قربون محبتت بروم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد