روزمرگی بی مزه!

رفته بودم ترمینال تا برگردم، اتوبوس نبود. یک راننده خطی هزاربار رفت و اومد و گفت آبجی بیا با من بریم، من لنگ یک مسافرم. خطیم... من کلا خطی سوار نمیشم. حتی تاکسی هم میترسم. ترجیح میدم اتوبوس برم، از نظر امنیت مطمئنتر است. ایستادم و هرچی رفت و اومد یک کلمه گفتم نه! فکر کنم تهش تو دلش فحش میداد. همینطور که تو اوج گرمای ظهرمنتظر بودم، دیدم مسافرای آقای خطی خسته شدن و پیاده شدن هوا بخورن. هیچی دیگه، مسافراش را دیدم، تصمیم گرفتم پشت و رو بایستم منتظر اتوبوس تا این دیگه بمن گیر ندهمسافراش یکدونه معتاد بود که بنده خدا نسخ بود، وضعش داغون بود. انقدر خراب بودکه ایستاده خواب بود. دومی هم یک پیرمرد بالای هشتادسال، اونم که رو به رحمت خدا بود. سومی هم یک شلوار کردی و ریش دراز  و یک تیشرت تنگ مشکی که بقیه قسمتهای قابل رویتش، کانهو دفتر نقاشی، تتو بود. تو دلم گفتم مرد ناحسابی، تو ناموس خودت را سوار این ماشین میکنی که اصرار داری من سوار بشم؟؟؟ آخرش که راننده خطی رفت، یک اتوبوس گیرم اومد خالی، خنک. مااااه قدم راننده خطی جونم سنگین بودچون دوساعت ما با هم کلکل کردیم و تا اون رفت، من به اتوبوس جونم رسیدم. 

پ. ن:گفتم بعد اینهمه مدت یک چیزی بنویسم. داغونم، حوصله خودمم ندارم، اصلا یکوضعی خر درونم بیش فعاله نگفتنی. 

نظرات 11 + ارسال نظر
ماهش دوشنبه 9 مهر 1403 ساعت 15:11 http://badeyedel.blogsky.com

عمه اینو ببین در مورد دلسوزی و خودایمنی هست
https://youtu.be/Y2LsBKfRpIQ?si=BVHGadosaksJIif4

حتما عمه جون، دستت درد نکنه

لیمو دوشنبه 9 مهر 1403 ساعت 13:20

کار خوبی کردی عمه جون. حتی اگر سه خانم باریک اندام باشن هم خطرناکه. انقدر وضعیت داغونه که هیچی از هیچکی بعید نیست!

بخدا خیلی داغونه، حتی تاکسی ها هم دیگه امن محسوب نمیشن

ماهش دوشنبه 9 مهر 1403 ساعت 09:09 http://badeyedel.blogsky.com

عمه زدم تو گوگل، دزدی دختر توسط تاکسی زرد، کلی مورد اومد از سال های قبل تا جدید
منو بگو همیشه خوشحال فکر می کردم اینا امنن دیگه به چی میشه اعتماد کرد!؟

دیگه به هیچی نمیشه اعتماد کرد عمه. انقدر کثافت زیاد شده که اعتماد به هرچیزی دیگه غلطه

محمدرها دوشنبه 9 مهر 1403 ساعت 00:20 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه تو اون گرما شیر درونت رو از پس مغزت میاوردی بالا و میپریدی بالا ماشین میرفتی بکارات میرسیدی. یک آن تصور کردم به جمعشون اضافه شدی و انتهای مسیر در حال پک زدن به سیگار و چرخوندن دسمال یزدی و تاب دادن سبیلا. راننده هم میگه کرایه مهمون من، فدایی داری داداش.

عمه من فعلا خر درونم بیش فعاله، شیر درونم مرداد میاد بیرون
نه بابا راننده با اون شکم قلمبه عمرا از کرایه اش میگذشت عمه

ماهش یکشنبه 8 مهر 1403 ساعت 08:50 http://badeyedel.blogsky.com

تاکسی زردا که امنن فقط هم کارشناسی سیاسی می کنن من که تا حالا سوار شدم هیچ وقت بدی ازشون ندیدم
شخصی شاید توشون شیطون پیدا میشه با اونا هم محکم رفتار کنی کاری انجام نمیدن تو خیابون وسط شهر می خوان چه کار کنن!؟

نه بابا از وقتی اون دختره را خوندم که تاکسی زرده دزدید و... یارو الانم آزاده. کلا به تاکسی زردا هم اعتماد ندارمبعد کلا به شخصی نمیشه اعتماد کرد. یک قمه دربیاره، خیابون شلوغم باشه، نمیتونی کاری بکنی و...

رضوان یکشنبه 8 مهر 1403 ساعت 04:56 http://nachagh,blogsky.com

نه گفتن توانایی میخواد که خیلی ها فاقد آنند/درود بر شما

قربون محبتتون

سمیرا شنبه 7 مهر 1403 ساعت 16:29

مرسی که انقدر به فکر ما هستی، دخمل نازنین

فداااات عزیزمشما بمن محبت دارید

ماهش شنبه 7 مهر 1403 ساعت 16:01 http://badeyedel.blogsky.com

جلو می رفتی می نشستی راحت

به جای خونه جای دیگه میرفتم

سلام شنبه 7 مهر 1403 ساعت 08:16

با درود
عجب راننده سمجی
همین مونده بود که یک گونی بیاورد
باید از خر درونت استفاده می کرد و دو تا جیغ می زدی
خطی های اینجا سه نفر بیشتر سوار نمی کنند
ولی پول چهار نفر را می گیرند

سلام
خیلی سمج بود، هی رفت، هی اومد، هرچی دلش خواست گفت.
مشکل اینه من حال جیغ زدنم ندارم
والا اینها 4تا سوار میکنن، پول5تا را میگیرن بی تربیتا

سمیه شنبه 7 مهر 1403 ساعت 07:50

سلام ای بابا ناموس چیه یه طوری شدم خوندم فک کردم یه متعصب دهه چهل متن نوشته ها

شایدم متن را یک دهه سی نوشته

قره بالا شنبه 7 مهر 1403 ساعت 07:01

والا منم ترسیدم عمه


حال ما خوب است ،اما تو باور نکن

خیلی وحشتناک شده عمه، اعتماد سخته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد