قدرت زن ایرانی

شنیدین دوس دختر ضارب ترامپ ایرانی بوده؟ حالا کار به فیک بودن یا نبودن خبر ندارم اما اگر واقعی باشه فقط میشه گفت الله اکبر از این همه جلالنخندید. این نشون میده زن ایرانی چه قدرتی داره، دخترا بیایید مهاجرت کنیم، اینجا قدر ما را نمیدونن، بی تربیتن. 

نشخوارهای ذهنی یک عدد عمه

بزارید از همین اول و قبل نوشتن بگم که این صرفا یک ابراز نشخوار ذهنی است و شما مطمئنا می توانید صد در صد مخالف نوشته من باشید. چون نوشته من صرفا اندیشه من است و من اصلا اصراری به پذیرشش از سوی شما ندارم. 

خب حتما تا الان متوجه شدید که من با عرفان مشکلاتی اساسی دارم و حتی یکبار به یکی از اساتیدم گفتم من با هرچیزی که با منطق و عقل جور در نیاد، مشکل و زاویه پیدا می کنم و پذیرشش برای من بقدری سخت میشه که چوب بخورم، راحتتراست تا پذیرش این مساله. استادم ناباور من را نگاه کرد و گفت خانم اقدس الملوک هرگز با این قطعیت حرف نزن. عرفان اگر آگاهانه قدم بزاری داخلش خوبه. اما شما که غریبه نیستید، ذهنیت امروز من را استاد عرفانم در دوره کارشناسی رقم زد. کاری که نه قبل ما انجام داده بود و نه بعد ما انجام داد. تنها دوره بی تکرار، دوره ای بود که من داخلش بودم. همون آدم مجبورم کرد به ماهها مطالعه و بعد شدم اینکه حالا هرچقدر بیشتر میخونم، بیشتر به عدم اعتقاد میرسم در زمینه عرفان و ادعای عرفا.

نمیدونم چند نفر شما آخوند نخودکی را میشناسید؟ یادمه خواهرم دانشجوی کارشناسی بود، اردوی دانشگاه رفتند مشهد و گفت دوستانش سحری بردنش سرقبری تو حرم امام رضا و گفتند 7تا یاسین بخون و نذر کن و خلاصه گفته بودند از خیلی چیزها و... طول سالهایی که گذشت یکبار رفتم سمت قبر اخوند نخودکی، اونهم انقدر شلوغ بود که از دور گفتم ببین من 7تا را میخونم، باقیشم تو دعا کن. یادم نیست جواب گرفتم یا نه؟ اما چندسال قبل یک سفر با مامان دوتایی رفتیم مشهد. گفتم مامان بریم قبر اخوند نخودکی؟ گفتن بریم. باز سحری رفتیم، هرچی گشتیم نیافتیم. از یک خادم پرسیدیم، گفت برای چی میخواهید برید؟ گفتیم شنیدیم 7تا یاسین بخونی دعامیکنه حاجت روا بشی. گفت خانم اومدی امام رضا، از امام رصا بخواه برات دعا کنه و در نهایت گفت راستش جمعش کردند، چون شده بود محلی برای زنان و مردان طالب صیغه. شما هم نری اونجا بهتره. تا ما شنیدیم، دوتا پا قرض کردیم و در رفتیمامروز بدنبال کتابی بودم که چشمم خورد به حکایتی و... گفته بودم که سلسله ای چیزی میخونم، رسیدم به کتابی که پسر آخوندنخودکی درباره پدرش نوشته بود. باورم نمیشد که اخوندنخودکی هم از پیروان یک سلسله باشه، برایم جالب بود. نشستم و تا نیمی از کتاب را علیرغم اینکه کار زیاد دارم، خوندم. همه افسانه هاواسطوره هایی که در مورد عرفای بزرگ هست، بزبانی دیگر چه در مورد بزرگانی که ملاقات کرده بود و چه در مورد خودش نوشته بو د و باز اعتقاد من شخم دوباره ای خورد. بمامان زنگ زدم و برای مامان تعریف کردم خوانده هام را و خندیدیم. پدر من اجدادش بازاری بودن و مامانم اجدادش همه اهل علم، از اونهایی که مدرسه و مسجد داشتند و هنوز هم توشهر ما مسجد و مدرسه ای که داشتند با نام خودشان فعال است. هرچند که هیچکدام از نوه ها و نتیجه و ندیده ها به اون سمت نرفتند. در مورد هرکدومشون هم حکایات بسیار است و قدیمی ها چیزی از کراماتشون میگن. یکیش این بوده که یکیشون هرزمان میرفته کفش بپوشه، کفشها درمقابلش جفت میشده. امروز که اینها را خوندم و با مامان حرف زدم، گفتم مامان میگم نکنه اجداد شما هم از همین مدل کرامات داشتند؟ مامانم خندیدند و گفتند شاید آهنربایی تو کفششون میزاشتن که جفت میشدهو به این ترتیب هردو خندیدیم. نمیدونم شما چقدر معتقد هستید، اما با عقل من این کرامات جور نیست و بیشتر مفرح روح هستند.امیدوارم متعصب نباشید، چون اگر جلوی دایی بزرگم این مساله را مسخره کنم بدلیل تعصبشون خونم حلالهآزاد اندیش باشید. تعصب فقط باعث جهالت و کوردلی میشه. 

حلال زاده به داییش میره:))

داداش کوچیکه وقتی بچه بود، یکبار بهش گفتیم به ترتیب اسم خواهر و برادراش را بگه تا ببینیم از نظرش کدوم یکی از ماها بزرگتریمبمن و ابجی کوچیکه رسید، اول ابجی کوچیکه را گفت بعد من را و درمقابل ابروی بالا رفته گفت خب اقدس چندسال از ابجی کوچیکه کوچکترهحالا دوشب پیش، چون بابای فسقلی سید هست، رفته بودیم عید دیدنی خونشون. فسقلی ظرف شکلات را برداشت تعارف کنه، سمت چپ من ابجی کوچیکه و شوهرش نشسته بودن( تو پرانتز بگم ابجی کوچیکه و شوهرش همسن هستن و هردو از من کوچکترن)بمن که رسید، فسقلی دور زد و رفت از سمت شوهرآبجی کوچیکه تعارف کرد و تا من با خنده اعتراض کردم و گفتم فسقلی؟؟؟؟ چشماش را برای من گرد میکنه و میگه ااااا اقدس، خب تو از همه کوچیکتری، صبر کن به بزرگترها بدممن و آبجی کوچیکه که هردو یاد یک خاطره افتاده بودیم کلیییی خندیدیم. 

دعا بفرمایید!

لطفا الغوث را به هرزبان و آیینی که بلدید بگید که سخت محتاج دعا هستم تا از یک گذرگاه خطرناک بگذرم. 

با تشکر عمه روی استرس 600هزار

......... 

از من بشما نصیحت، اگر آدم استرسی هستید یا اینکه بیماری خاصی دارید اصلا تو حیطه ادامه تحصیل وارد نشید. احتمال یک درمیلیون شما به مشاغل بالا دست پیدا کنید و احتمال نه در ده، پایان تحصیل انواع و اقسام بیماریهای روحی و جسمی را گرفتید. 

البته لازمه ذکر کنم برخی رشته ها هنوز جا دارن برای پیشرفت و خوبه ادامه دادن و ذکر دوم اینکه ادامه تحصیل به روحیه خودتان بستگی داره، من صرفا تجربه خودم را گفتم و نتیجه ای که با دوستانم بهش رسیدم. ممکنه برای شما متفاوت باشه.