نشخوارهای ذهنی یک عدد عمه

بزارید از همین اول و قبل نوشتن بگم که این صرفا یک ابراز نشخوار ذهنی است و شما مطمئنا می توانید صد در صد مخالف نوشته من باشید. چون نوشته من صرفا اندیشه من است و من اصلا اصراری به پذیرشش از سوی شما ندارم. 

خب حتما تا الان متوجه شدید که من با عرفان مشکلاتی اساسی دارم و حتی یکبار به یکی از اساتیدم گفتم من با هرچیزی که با منطق و عقل جور در نیاد، مشکل و زاویه پیدا می کنم و پذیرشش برای من بقدری سخت میشه که چوب بخورم، راحتتراست تا پذیرش این مساله. استادم ناباور من را نگاه کرد و گفت خانم اقدس الملوک هرگز با این قطعیت حرف نزن. عرفان اگر آگاهانه قدم بزاری داخلش خوبه. اما شما که غریبه نیستید، ذهنیت امروز من را استاد عرفانم در دوره کارشناسی رقم زد. کاری که نه قبل ما انجام داده بود و نه بعد ما انجام داد. تنها دوره بی تکرار، دوره ای بود که من داخلش بودم. همون آدم مجبورم کرد به ماهها مطالعه و بعد شدم اینکه حالا هرچقدر بیشتر میخونم، بیشتر به عدم اعتقاد میرسم در زمینه عرفان و ادعای عرفا.

نمیدونم چند نفر شما آخوند نخودکی را میشناسید؟ یادمه خواهرم دانشجوی کارشناسی بود، اردوی دانشگاه رفتند مشهد و گفت دوستانش سحری بردنش سرقبری تو حرم امام رضا و گفتند 7تا یاسین بخون و نذر کن و خلاصه گفته بودند از خیلی چیزها و... طول سالهایی که گذشت یکبار رفتم سمت قبر اخوند نخودکی، اونهم انقدر شلوغ بود که از دور گفتم ببین من 7تا را میخونم، باقیشم تو دعا کن. یادم نیست جواب گرفتم یا نه؟ اما چندسال قبل یک سفر با مامان دوتایی رفتیم مشهد. گفتم مامان بریم قبر اخوند نخودکی؟ گفتن بریم. باز سحری رفتیم، هرچی گشتیم نیافتیم. از یک خادم پرسیدیم، گفت برای چی میخواهید برید؟ گفتیم شنیدیم 7تا یاسین بخونی دعامیکنه حاجت روا بشی. گفت خانم اومدی امام رضا، از امام رصا بخواه برات دعا کنه و در نهایت گفت راستش جمعش کردند، چون شده بود محلی برای زنان و مردان طالب صیغه. شما هم نری اونجا بهتره. تا ما شنیدیم، دوتا پا قرض کردیم و در رفتیمامروز بدنبال کتابی بودم که چشمم خورد به حکایتی و... گفته بودم که سلسله ای چیزی میخونم، رسیدم به کتابی که پسر آخوندنخودکی درباره پدرش نوشته بود. باورم نمیشد که اخوندنخودکی هم از پیروان یک سلسله باشه، برایم جالب بود. نشستم و تا نیمی از کتاب را علیرغم اینکه کار زیاد دارم، خوندم. همه افسانه هاواسطوره هایی که در مورد عرفای بزرگ هست، بزبانی دیگر چه در مورد بزرگانی که ملاقات کرده بود و چه در مورد خودش نوشته بو د و باز اعتقاد من شخم دوباره ای خورد. بمامان زنگ زدم و برای مامان تعریف کردم خوانده هام را و خندیدیم. پدر من اجدادش بازاری بودن و مامانم اجدادش همه اهل علم، از اونهایی که مدرسه و مسجد داشتند و هنوز هم توشهر ما مسجد و مدرسه ای که داشتند با نام خودشان فعال است. هرچند که هیچکدام از نوه ها و نتیجه و ندیده ها به اون سمت نرفتند. در مورد هرکدومشون هم حکایات بسیار است و قدیمی ها چیزی از کراماتشون میگن. یکیش این بوده که یکیشون هرزمان میرفته کفش بپوشه، کفشها درمقابلش جفت میشده. امروز که اینها را خوندم و با مامان حرف زدم، گفتم مامان میگم نکنه اجداد شما هم از همین مدل کرامات داشتند؟ مامانم خندیدند و گفتند شاید آهنربایی تو کفششون میزاشتن که جفت میشدهو به این ترتیب هردو خندیدیم. نمیدونم شما چقدر معتقد هستید، اما با عقل من این کرامات جور نیست و بیشتر مفرح روح هستند.امیدوارم متعصب نباشید، چون اگر جلوی دایی بزرگم این مساله را مسخره کنم بدلیل تعصبشون خونم حلالهآزاد اندیش باشید. تعصب فقط باعث جهالت و کوردلی میشه. 

نظرات 13 + ارسال نظر
گیل‌پیشی دوشنبه 25 تیر 1403 ساعت 16:48 http://Www.blogsky.com

عمه کجایی، چرا پست نمیذاری

عمه جان همین اطرافم، فعلا چیزی ندارم بنویسم

فال جمعه 15 تیر 1403 ساعت 01:44

عمه بیا دستمو بکشم رو سرت، فارغ التحصیل شی. من همونی ام که نور تاریکو میبینه. کرامت از این بالاتر؟

میدونم از ازل، بین عرفان و فلسفه کنتاکت بوده. ولی من هر چی بیشتر فلسفه میخونم بیشتر میفهمم عرفا چی میگفتن. گاهی حس میکنم حاج آقا هایدگر، نظرکرده بوده!
حالا سرتو بیار جلو...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

های هیتلر
بس که همه فلاسفه آلمانی ان

عمه کچل نشم، همینجوریشم دوپرمو را بل تف چسبوندما
ننه صدرالمتالهین را ول کردی، خارجکی شدی. یکم بیا وطن ننه

امید پنج‌شنبه 14 تیر 1403 ساعت 08:34

یه نخودکی هم ما اصفهان داریم همینها را براش میگن
نمیدونم حرفهای پسر دکتر حسابی را شنیدید در مورد پدرش که چقدر غلو می کنه اینقدر هم با اعتماد به نفس حرف می زد که همه فکر می کردند راست میگه- باباش را تا حد یک دانشمند فیزیک بالا اورده بود میگفت تئوری فیزیک هم داده تا اینکه یکی از اساتید فیزیک دانشگاه تهران که شاگرد دکتر حسابی هم بود اومد گفت این داره چرت و پرت میگه و از این راه پول درمیاره حتی خونه باباش را هم موزه کرده بود برای بازید پول می گرفت این استاده گفت دکتر حسابی اصلا دانشمند نبوده و هیچ تئوری هم ارائه نداده فقط دکتری فیزیک داشته و یک بار اتفاقی تو یک سمینار انیشتین را دیده و با چند تا دیگه عکس گرفته بودند
خلاصه همه این مزخرفات از گور بچه های اینها در میاد که از این راه به نون و نوایی برسند

از ماست که برماست

رامین چهارشنبه 13 تیر 1403 ساعت 16:46

منم مثل شما هم از عرفان و هم با مذهب شیعه و امام حسین مشکل دارم:

عمه من دیگه ادامه اش را نگفتما

رامین چهارشنبه 13 تیر 1403 ساعت 16:43

این آخوند نخودی واقعا خوب بود

نخودکی بودا

گیل‌پیشی چهارشنبه 13 تیر 1403 ساعت 15:06 http://Www.temmuz.blogsky.com

عمه بیا دفاع کن، باقلوا و قرابیه مهمون ما.

عمه هنوز ننوشتم، اگر بدونی چطوری موندم توش، تو بیا تیرون ننه باقلوا و قرابیه بده من

سلام چهارشنبه 13 تیر 1403 ساعت 13:36

با درود
عمه جان من از این چیز ها سر در نمی آورم
توش پول و پله هست ؟
اگه نبست ولش کن

سلام
دوزار توش نیست، ولش می کنیم

ماجد چهارشنبه 13 تیر 1403 ساعت 12:43

عمه، همه عرفا و عرفاباورا خوبن من به اندازه همه خوبی اونا بدم. فقط ولمون کن
سلام عمه
وقتت به خیر
ایام به کام
روزگارت به دل

به سلام ماجد خان
ایامم به کامت
روی جفت چشام، رها کردم ننه

گیل‌پیشی سه‌شنبه 12 تیر 1403 ساعت 22:01 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام عمه جونم‌. خوبی؟
دلم برات یه ذره شده بود.
کاملا باهاتون موافقم. من در همین زندگی عادی خودم موندم، کرامات و اینا نمی‌خوام. هرکی هم کراماتی داره یا نداره، خودش می‌دونه و خداش.

سلام دخترقشنگ و عاقل و خوشگلمتو خوبی؟
منم ننه، نمیایی به عمه پیرت سر بزنیبیا تیرون به بهانه بچه ها دیگمم ببینم قرابیه و باقلواهامم از تو و لیلا بگیرم ننه
والا بوخودا

مینو سه‌شنبه 12 تیر 1403 ساعت 12:55

ایول به مامانتان.
چه روشنفکر.

قربونت عمه جون

خاموش سه‌شنبه 12 تیر 1403 ساعت 06:53

سلام
خواننده خاموش هستم. به نظر من معنای عرفان و سلوک رو هر کسی می تونه متفاوت معنی کنه. من به عرفان و رسیدن به درجات عرفانی معتقد هستم. تا الان جایی در موردش صحبت نکردم، چون می دونم انسان های بیشماری در موردش موضع می گیرن.
نظرات شما هم جالب بود!

سلام
بله اعتقادات متفاوته و قرار نیست ما مثل هم فکر کنیم. من به این تفاوت دیدگاهها احترام میزارم و خوشحالم که حداقل باعث شد از خاموشی دربیایی جانم

ماهش سه‌شنبه 12 تیر 1403 ساعت 06:29 http://badeyedel.blogsky.com

جالبه عرفان با عقل و منطق شما جور در نمیاد اما تقلب کردن جور درمیاد!؟

چه ربطی داشت؟

سمیرا سه‌شنبه 12 تیر 1403 ساعت 00:59

من شخطا به اینکه یه عده با پرهیزگاری بسیار، به کراماتی میرسن اعتقاد دارم. کلا اعتقاد و ایمان، خیلی زیاد با عقل و منطق جور نیستن مثلا وجود خداوند رو من دوست ندارم با عقل و منطق اثبات کنم، هر چند به نظرم وجود خداوند خیلی عقلانی و منطقیه. مثلا من همیشه میگم یه لحظاتی در زندگی هر فردی وجود داره، که خداوند رو احساس میکنه. که عظمت پروردگار و ماوراء رو درک میکنه، اینهارو هر شخصی خودش باید بهشون برسه. به نظرم آدم ها باید هوشیار باشن، یه لحظاتی کاملا احساس میکنی که دست خدا توی کارها چقدر اثر داره

دیدگاهت قشنگ بود ننه، دوست داشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد