تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد:))

امشب که جواب آزمایشهام را گرفتم فهمیدم یک بیماری باکلاس به اسم  هاشیموتو دارماصلا بخاطر همین کلی ذوق کردم و از شکلاتهام به خانواده دادم

................ 

امروزکوه دارویی که دکتر نوشته بود و یک قرص ایرا.نیش پیدا نمیشد و بیست تا داروخانه بیشتر رفتم و گفتن نیست حتی مشابهش! را در یک داروخانه فسقلی که نشونش کردم، هروقت داروهام نایاب میشه میرم پیشش و اونم چون دیگه من آشناش محسوب میشم برام جور میکنه گیر آوردم. حالا آشنایی ما از کجاشکل گرفت؟

داداش چندسال پیشها که دلارجون، خشتک دران داشت افزایش قیمت میداد، یک بیماری نادر پوستی گرفت. دکتر گفت اگر میخوای درمان درست و دقیق داشته باشی این سه تا کرم خارجی را باید بخری برای حدود چهار دوره و کامل مصرف کنی. هرکجایی نداره و بیمه هم یک ریالش را نمیده و هزینه اش بالاست. اما میتونم برات ایرانیشم بنویسم، موقت درمان بشی. با خودته. ما گفتیم هر دو نسخه را بده. کفش آهنی پوشیدیم، دنبال خارجکیش و حتی به آشنای دورو نزدیک که تو پخش دارو و داروخانه و... بود سپردیم که کرم را به ما برسونن و همه جا خوردیم به دربسته تا یک داروخانه تازه تاسیس که من درنهایت ناامیدی یک شب یازده شب رفتم، گفت دارم، اما به قیمت اصلی نمیدم، دوبرابر قیمت را گفت و گفت بخوای پول برام کارت به کارت کن و بگیر. خب واقعا درگیر بودیم و هزینه را دادیم و گرفتیم. گذشت و یک شب که من بشدت سرماخوردم، رفتم یک دکترقدیمی، نزدیک همین داروخانه ای که نشون کردم. از اونجایی که دیدم داروخانه بغل دکتره رفتم داروهام را بگیرم، گفتم بزار ببینم این اون سه تا کرم را داره، گفتم. جزمن هیچکسی نبود، یکم اطراف را نگاه کرد و گفت دارم. گفتم میشه از هرکدوم دوتا بمن بدی. نه فقط دوتا داد که بقیمت خودش گرفت و اضافه تر هم نخواست. کلی تشکر کردم و خوشحال زدم بیرون. بعدها هم برای همون کرم رفتم سراغش و فهمیدم کلا نایاب شده، اما باز هم تا من را دید، گفت تو مشتری منی بیا بهت میدم، اما بار بعد بخوای احتمالا ندارم. خدا را شکر داداش خوب شد و نیاز ما به اون کرم تموم. اما من تو ذهنش موندم. امشب رفتم داروهام را بگیرم، با فسقلی بودم، بهم گفت حاج خانوم، از این به بعد دارو خواستی بیا پیش خودم یا زنگ بزن، برات جور میکنم. تشکر کردم و اومدم بیرون. داشتم با خنده بخواهرم میگفتم بمن میگه حاج خانم که فسقلی با عصبانیت گفت تو باید میگفتی حاج خانم مادرته اقامن جای دخترتم. انقدر خندیدم که خدا میدونهاما از روی تجربه میگم. یک داروخانه که داروخانه چیش آدم حسابیه پیدا کنید و مشتری ثابتش بشید، اونوقت، وقتی مثل من از همه جارونده میشید با چندتا تلفن براتون مشکل را حل میکنهالهی همیشه سلامت باشید

نظرات 14 + ارسال نظر
محمدرها چهارشنبه 7 شهریور 1403 ساعت 19:58 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه اگر وقت نمیکنی کامنت بخونی یا جواب بدی، رمزتو رو بده خودم ردیفش میکنم. مگر جز شکلک خنده و این یکی شکلک چیز دیگه ای هم باید بزارم؟

عمه جون من بیشتر تو کانالم مینویسم. آدرسش را میخوای بگو بدم. وبلاگ چون چیزی برای نوشتن نداشتم نیومدم که کامنت هم نخوندم

گیل‌پیشی دوشنبه 5 شهریور 1403 ساعت 19:22 http://Www.temmuz.blogsky.com

عمه جونم، دکتر هلاکویی میگه استرس تنها موردی هست که درمان قطعی داره و با گفتگوی یه مشاور رفع میشه.
حتما استرس رو کنترل کن.
البته من خودم آدم مضطربی هستم. به من رفتی عمه

عمه جون از یک جهتی راست میگه و از یک جهتی نه!!! من مشکلاتم با مشاوره حل نمیشه عزیزم
والا بوخودا

ثنا یکشنبه 4 شهریور 1403 ساعت 22:15

بیشتر مراقب خودتون باشین عمه ی زیبا
از بهتر شدن‌تون حتما بنویسین برامون

ما هم اون زمان برای شیمی درمانی پدرم دنبال قرص بودیم، نبود که نبود... جدای از مسائل روحی که خود بیماری ایجاد میکنه، این مشکلات هم توی این کشور هست. صد لعنت و نفرین بر باعث و بانیش

عمه شما فکر کردین داروخونه ای ها با ما هم مثل شما راه میان؟ نخیر. ما نه عمه ایم، نه اسممون اقدس هستش

چشم دخترقشنگم
فعلا که عمه جان فکر اینم چطور حلالیت بگیرم، الان مشغول برنامه ریزی مراسمم
خدا لعنتشون کنه، امشب رادیو گفت قبلا ده قلم دارو نایاب بوده، الان شده 35قلم!!!
ااا راس میگیا ننه

bahar یکشنبه 4 شهریور 1403 ساعت 10:53 http://man0baharam.blogsky.com

هزار الله اکبر عمه جون شما اینقدر درایت دارین نصایحتون رو باماهم اشتراک میگذارید

قربونت برم عمه، نظرلطفته عزیزممم

محمدرها یکشنبه 4 شهریور 1403 ساعت 07:43 http://Ikhnatoon.blogfa.com

درود مجدد بر عمه جان بر کف از سوی برادرزاده کف در جان.
عمه پولها رو که با خودت اون دنیا نمیبری بده من اقلا درین دنیا حیف و میلشون کنم.

راستی تا یادم نرفته ساعت ۳ نصف شب ازون دنیا عبدالمالک ریگی از آیفون دونالد ترامپ زنگ زد و گفت به عمت بگو دستشو از تو دستکش ما بکشه بیرون اینجا کلی نسکافه و هایپ تو انبارامون داریم رو دستمون مونده.

عمه تو تماس تصویری که گرفته بوده ملت رو دستاشون راه میرفتن و با پاهاشون از طریق ماتحت تغذیه میشدن و از تو گوشاشون حرف میزدن با چشماشون بو میکشیدن.

جاذبه هم اینجوری بود اگر سکه یا دلاری از تو جیبشون می افتاد سریعا دود میشد و میرفت به هوا. درپاره ای از موارد که جفت ۶ می آوردن عینهو کریستال پخش زمین میشد و یک درخت کریسمس سبز میشد.

اصلا کل فیزیکدانها و فلاسفه به ریاست انشتاین فرفری و دبیری ایمانوئل کانت بچه خوشکل یک لنگه دست وایستا بودن دور یک میز سوراخ سوراخ برعکس راجع به اصلاح قوانین اون دنیا بحث میکردن. جناب ماکسول هم گهگداری یک دونه آروغ از ماتحتش میزد که هم برق ولتاژ بالا داشت و هم رعد دهن پرکن! آواگادرو و مندلیف هم سلام ویژه رسوندن عمه جان و گفتن خیلی ممنون که مثل یک مرد وایستادی وسط میدون جنگ و بلانسبت مادام کوری ملت رو درگیر تشعشعاتت نکردی...

ابوریحان بیرونی و ابوعلی سینا هم پای سفره عقد ریحان و علی نشسته بودن و شیطان با قرائت النکاح سنتی اونجا میگفت برای بار ۶ ام میپرسم آیا بنده..‌.

اتفاقا عمه جان سپردم مطابق رسم چینی ها با من دفنش کنند، بالاخره زیرمیزی لازمه بدم از یک جاهایی رد بشم. شروع کاسبیمم پول میخاد
هماهنگ کردم باهاش عمه، قرت
ار شد نصف قیمت بفروشه خودم که دوبرابر به شماهابفروشم
عمه جون تماس تصویری را مطمئنی درست گرفته بودی؟؟؟ تو خرید و فروشم خلل ایجاد نکنی عمه؟ چون اینکه تو گفتی سریال ترکیه ای، شاید برای شما هم اتفاق بیفتد70قسمته بود

ماهش شنبه 3 شهریور 1403 ساعت 13:34 http://badeyedel.blogsky.com

بهتر شدی عمه؟

هنوز دکتر دومی را نرفتم، برم میگم چی گفت ننه

گیل‌پیشی جمعه 2 شهریور 1403 ساعت 10:46 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام عمه گلم. خوبید؟
سرچ کردم، مشکل خاصی نیست. نوشته با روزانه یه دارو رفع میشه. همش از استرسه و زندگیمون پر از استرس.
چقدر دردناکه که واسه پیدا کردن دارو با هزینه گزاف هم باید کلی تقلا کرد.
خدا سلامتی بده عمه جونم. درود بر خواهر مهربون که واسه خانواده تلاش می‌کنه

سلام دخترقشنگم قربونت تو خوبی؟
بیماری خودایمنی است عزیزم. دارو باید عملا جواب بده اما نزدیک 5سال است که جواب نداده و دلیلش اضطراب های درمان نشده و انباشته منه. دکترم گفته باید بتوانم اضطرابم را تحت کنترل دربیارم، اما عملا غیر ممکنه. ایشالا اون دنیا یک غلمان خوب گیرم میاد، با بقیه حوری خانمها میشینیم چیزهای خوب میخوریم اضطرابمم میره

ماهش چهارشنبه 31 مرداد 1403 ساعت 13:50 http://badeyedel.blogsky.com

چقدر ناراحت شدم باز مریض شدید!
فکر و خیال نکن ورزش کن

ناراحت نباش عزیزدلم، اینم بخشی از زندگیه
روی چشمم

رامین سه‌شنبه 30 مرداد 1403 ساعت 16:05

عمه جان فکر کنم اون آقا دلش پیش شما گیر کرده برا همین میخواد مشتری ثابتش بشید

عمه دلش گیر بود بمن حاج خانم نمیبست

سلام سه‌شنبه 30 مرداد 1403 ساعت 15:32

با درود
بیماری را سرچ کردم
این خود ایمنی عجب دردسر زا شده است
برادر خانمم گرفتار است
یعنی هر چی آهن می خوره انگار نه انگار
کم خونی اش تامین نمیشه
دخترم هم داشت
به خاطر همین مسئله سقط جنین داشت
همه جا باید آشنا پیدا کرد حالا یا با پول و یا با روابط عمومی
***

متاسفانه چیز بسیار بسیار مزخرفیه و ظاهرا ژنتیکی هم هست که با یک اتفاق خودش را نشون میده. انشاالله خدا به برادر و دخترتون سلامتی بده
اصلا نداشته باشی، کار آدم راه نمیفته

لیمو سه‌شنبه 30 مرداد 1403 ساعت 10:38 https://lemonn.blogsky.com

آخ اتفاقا ما دیشب در به در داروخانه ها شده بودیم که انسولین پیدا کنیم برای مادر آبی. چقدر ترسناکه نبودن دارو. دلم هر بار کلی میلرزه برای افرادی که بیماری خاص دارند و توی این جغرافیا گیر افتادن.
+ پس باید بریم یه جا مشتری شیم.

خیلی بده دنبال انسولین گشتنمن یادمه تو کرونا اونهایی که میخواستن تو شهر ما باید میرفتن بیمارستان تا بتونن بگیرن و فقط هم سه تا بیمارستان کرونایی انسولین میدادن، چون کم بود بقدر مصرف هفته میدادن و به اینخاطر خیلی ها اونزمان مبتلا شدند.
آره عمه بسیار بسیار موثره

الیشاع سه‌شنبه 30 مرداد 1403 ساعت 09:57 http://daily-elisha.blogfa.com/

سلامت باشین عمه خانم
هاشیموتو همون تیروئید هست دیگه؟

ماجرای داروخانه‌ی خوش‌انصاف خیلی جالب بود. واقعا آدم وقتی می‌بینه هر کسی تو جایگاه شغلی خودش با وجدان و انصاف رفتار می‌کنه، لذت می‌بره. امیدوارم این جور افراد تکثیر بشن تو هر موقعیتی که هستن

زنده باشی عمه جان
اره همونه فقط نوعش معلوم میشه که هاشیموتو است و یک مدل دیگه که هاشیموتو بیماری خودایمنی است.
واقعا خدا زیادشون کنه

محمد رها سه‌شنبه 30 مرداد 1403 ساعت 00:10 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه سلام

امیدوارم اون دنیا جبران همه کاستیها بشه.
و البته اگر بعد از ۹۵۰ سال زندگی خواستی بری هاشیماتو رو با خودت نبری اون دنیا. داداش هم که یحتمل دربدر بدنبال حوریهای ماساژور میگردن با پوستی شاداب و سالم در نهرهای پر از شیرعسل غلت بزنن در حد شناگران سوئیسی زیرآبی برن یا ببخشید زیرعسلی و زیرشرابی بدون تجهیزات تنفسی. شاید هم اون دنیا ۳گانه سوز بشیم علاوه بر داشتن شش و آبشش یک مدل شش آپدیت شده هم بدن که بشه زیرخاک هم دووم آورد...

بالاخره شما که به اون دنیا معتقدی و میری بهشت احتمالا امکانات خوبی به خود و خانوادت میدن. چون که تو این دنیا بجز فسقلی و اعضای خانواده و تعدادی برادرزاده الکی بهت نعمت دیگه ای ندادن. و بعنوان توصیه اگر اون دنیا وایسی تو صف و عجله نکنی از پل صراط رد بشی حتما همه چی جبران میشه. حتی میتونی انتقام سختت رو از خواستگارانی که وسط راه شل کردن و پا پیش نگذاشتن بگیری و البته اگرم آبجیها اجازه دادن چشم دامادها رو از جا دربیاری بندازی تو کوزه حاوی الکل ۹۵٪.

عمه جان ملالی نیس. ماها مثل اون داستان هانسل و گرتل گرفتار جادوی زمانه شدیم و دلمون نمیاد ازین مملکت پر از گل و بلبل بکنیم و بریم. البته اگر فشارها از یک حدی رد بشه که یواش یواش داره به آستانه حد تسلیم و شکسته شدن روحیه و سایر ادوات داخلی و خارجی بدن میرسه، جمع میکنم و میرم آلمان شاید با خانواده رفتم شایدم اصلا نرفتم. البته تا الانش درحد حرفه و اگر وارد فاز عمل بشم بالاخره یکی دو سال آینده رو رفتم.

عمه جان شما که فعلا موندی و آستانه تحملت خیلی بالاست و تو همه ارگانهای دولتی و قضایی و حتی داروخونه ها، بانکها و مرزهای زمینی و هوایی آشنا داری، یکم ازون پولایی که داخل بالش فسقلی یا سکه هایی که تو کفشای پاشنه بلندت قایم کردی محض رضای خدا بهم بده برم. خدا امواتت رو بیامرزه.

سلام عمه جان
امید چیز خوبیه
عمه من مال و اموالم را به بقیه نمیدمتو بحثهای مردونه هم اصولا چون تخصص ندارم سکوت میکنم
عمه من پیشتر هم گفتم بهشت صفش پره بما نمیرسه من میرم جهنم کاسبیم را از همونجا شروع میکنم، ابجوش و با آب سرد معاوضه میکنم و به سه برابر قیمت میفروشم
عمه جون قرارت به رفتنه از امروز اقدام کن که تا دوسال دیگه رفته باشیاما من خودم معتقدم کسی اگر میتونه بره باید بره. موندن نداره.
عمه جون چشم طمع از اون دفینه های پر از سکه و جواهرات من بردار. من چون موندنی هستم بهشون نیاز دارم

سمیرا دوشنبه 29 مرداد 1403 ساعت 23:24

عمه جونم ماشاالله چقدر شما دوستداشتنی هستی آخه انقدر قشنگ و ناز همه چیو تعریف می کنی ماشاالله ان شاءالله صحت و سلامت کامل رو بدست بیاری عزیزم گرچه انگار آدم سالم عملا نیست و همه باید با بدنمون مدارا کنیم و رعایتش رو بکنیم عمه جونم کاریزمای شما رو ایشون درک کرده، وگرنه ما آدم معمولی ها رو انقدر تحویل نمیگیرن

قربونت برم عزیزم که بمن محبت داری دخترقشنگ و ماهم
فدات بشم مادر، ایشالا همیشه تندرست باشی عزیزم
نه بابا عمه جون دیده من هرماه با اون دفترچه پر شبیه کارت گولم، بهتر دیده نمک گیرم کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد