عمیقا معتقدم معلم نقش پررنگی تو علاقه بچه به مدرسه داره. من خودم جزکلاس سوم، هیچکدوم از سالهای تحصیلم را دوست نداشتم. کلاس اول مستمع آزاد میرفتم و هرموقع دلم میخواست بیرون بودم، چون مدیر دوست مادرم بود، کسی کاری به کارم نداشت. کلاس دوم درس کلاغ و پنیر قرار شد انشا بنویسیم متن شعر را و معلم جلوی چشم 28تا بچه دیگه بمن گفت کودن این چه مزخرفیه نوشتی؟ همون شد که وقتی انباری مدرسه را که هیچ پنجره ای نداشت، خالی کردن تا کلاس دیگه ای درست کنند و تعداد دانش آموزها که بیش از حجم کلاس بود را کم کنن، من بدو بدو قاطیشون رفتم. هرچی مدیرگفت من تو را نخوندم دخترم! من پام را کردم تو یک کفش که خوندید و معلمم گفت بزارید بره من از شرش راحت شم.( معلم  هم خیر سرش رفیق مامانم بود. بقدری ازش بدم میاد که در طول این سالها بارها دیدمش، اما زبونم به سلام نمیچرخه که به این آدم بگم)من اون انباری بدون پنجره و تاریک و کثیف را هزار بار ترجیح دادم به کلاس پنجره دار رو به درختهای حیاط و تمیز. کلاس سوم بقدری از مدرسه متنفر بودم که 15روز مدرسه نرفتم. زمان من اگر دختری درس نمیخوند میگفتند قالی باف میشیا؟( اگرچه قالی بافتن یک هنر خیلی بزرگه، اما اون دوره تهدید پدرومادرا این بود)حاضر بودم برم خونه خانم همسایه که کلاس آموزش قالیبافی داشت، اما مدرسه نرم. بعد 15روز با آه و اشک و ناله برگشتم مدرسه و واقعا معلمم که خدا حفظش کنه زن هنرمندی بود که من را با مدرسه آشتی داد و برگردوند. حالا چرا اینها را گفتم؟

فسقلی قبل پیش دبستانی رفتن، عاشق و پیگیر مدرسه رفتن و باسواد شدن بود. خواهرم با وسواس زیاد یک مدرسه براش پیدا کرد که گفتن معلمش حرف اول را تو استان میزنه. نتیجش چی شد؟؟؟ خانم معلم از همون جلسه اول تهدید به اخراج را شروع کرد و داد زدن و تحقیرکلامی که البته گردن نمیگیره. اما کاری کردکه فسقلی را الان با آه و اشک میفرستیم پیش دبستانی تا از همسالاش عقب نیفته. امشبم پاش را کرد تو یک کفش که چرا من باید برم مدرسه؟ آلبوم عکسها را آوردن و نشونش دادن که همه مدرسه رفتن. خیالش راحت شد راهیه که مجبوره بره، راضی شد فردا بره مدرسه. 

کاش خیلی ها بخاطر شاغل شدن و عدم تمکن مالی معلم نمیشدند. معلمی حقیقتا یک عشقه که اگر راهش را بلد نباشی، مسیر زندگی یکی را تا ابد به قهقرا میفرستی. 

مثلا پسردوتاازدوستان مادرم علیرغم تحصیلات بالای پدر و مادروکل خواهربرادرا بدلیل تحقیرکلامی شدید معلم بچه هاشون تا سیکل بیشتر ادامه ندادند. یا برادر من که چون معلم شیمیش درمقابل اطلاعاتش حرفی برای گفتن نداشت، انقدر تحقیر کرد که حالا از هرچیزی که مرتبط با شیمی هست متنفره و مطالعاتش را تموم کرد. اگر معلمم میشیم هنرش را هم یاد بگیریم


نظرات 16 + ارسال نظر
پونیو پنج‌شنبه 26 مهر 1403 ساعت 14:21

آخه وقتی با بچه ها مهربونیم یه سری شون با علاقه بیشتری درس میخونن ولی اون تنبلا دیگه کلا درس نمیخونن فقط بخاطر علاقه به معلم ادامه میدن
یه بار یکی از والدین بهم گفت خانم همکارتون خیلی خوب بچه ها رو وادار به انجام تکلیف میکنه ولی تو کلاس شما بچه ها اصلا استرس تکلیف ندارن به نظرم یکم سختگیرتر باشید بهتره ... گفتم متاسفانه نمیتونم... اعتقادی هم به درس خوندن اجباری ندارم

کسی نخواد بخونه نمیخونه عمهحداقل تهش یک خاطره خوش بمونه

پروفسور چهارشنبه 25 مهر 1403 ساعت 19:16 https://otagham.blogsky.com/

من پروفسورم ولی حتی منم از دست معلما جون سالم به در نبردم.
البته هیچ وقت تنبیه جسمی نشدم، ولی روحی روانی چرا.
معلم کلاس چهارمم جوری منو تحقیر میکرد که من از یه جا به بعد تیک عصبی گرفتم؛ هی قلنج استخون شونه ام رو میشکوندم، کاملا ناخودآگاه.(چیزی که بقیه میدیدن این بود که یهو شونه ام میره بالا میاد پایین)
بعد یه مدت معلمم دید تیک عصبیمو، منو صدام زد گفت دیگه اینجوری نکن و کلی نصیحتم کرد و ازم قول گرفت دیگه این کارو نکنم. ولی خب دست خودم نبود. سر همینم هر از گاهی دعوام میکرد.
و من تیک عصبی رو تا سال بعدش داشتم. ولی معلم کلاس پنجمم خیلی خوب بود و بعد یه مدت سرکلاسش آرامش گرفتم و خیلی زیرپوستی تیک عصبیم از بین رفت. یعنی یهو دیدم عه من دیگه اینجوری نمیکنم.

سلام پروفسور جون عمه
تو روحش که جای اثر مثبت اثر منفی داشته و آسیب زده بهت

محمدرها سه‌شنبه 24 مهر 1403 ساعت 23:40 http://Ikhnatoon.blogfa.com

درکت میکنم و این آخرین کامنتم در وبلاگت هست. وقتم ارزش بیشتری داره بیام اینجا بنویسم و بجای گرفتن مطلب بزنی به کوچه علی چپ.
هر موقع اهل مطالعه شدی خبری بده!
موفق باشی

مرسی که بودی و موفق باشی

لیمو سه‌شنبه 24 مهر 1403 ساعت 12:04

من بچه خوبی بودم. مشق ها رو کامل مینوشتم و نمراتم بالا بود. همیشه بین معلم ها محبوب بودم و بخاطر ریزنقشیم میز جلوی معلم مینشستم اما الان میفهمم هیچکدوم اینها خوب نبود. میل به کمالگرایی اکثرا رشته زندگی رو از دستم بیرون میبره. کوچکترین رفتار بد کسی روانم رو به هم میریزه و ناراحت میشم. بذار عمه جان یه چیزی به پستت اضافه کنم. + کاش از معلم ها تست روانشناسی میگرفتند. کاش واحدهای روانشناسی تدریس وجود داشت. کاش کاش کاش...

چقدر با اون چیزی که به پست اضافه کردی کوافقم عمه جان، کاش...

ماهش سه‌شنبه 24 مهر 1403 ساعت 10:11 http://badeyedel.blogsky.com

وای عمه کتکتون می زدن؟! مدرسه داداشم می زدن اما ما دخترونه بودیم این کار رو باهامون نمی کردن!؟
منم تو دبستان با معلم ها خیلی مشکل داشتم من معتقد بودم مشق نوشتن کار بیخودیه مشق معمولا نمی نوشتم ولی درسام خوب بود
تو راهنمایی یه دبیر ریاضیم مسیر زندگیم رو عوض کرد الکی دوستم داشت منم محبت ندیده هی دنبالش بودم اتفاقا از دبستان ریاضی دوست داشتم اما این قدر علاقمند نبودم که بعد به خاطر اون دبیرمون شدم خیلی هم بداخلاق بود اما دل مهربونی داشت حتی جای مادرم تو اون سن با اون خانم الگوگیری کردم
برعکسش دبیر هنرمون الکی از من بدش میومد من که عاشق نقاشی بودم رو ذوقم رو کور کرد منم دیگه رفتم دنبال ریاضی
وای من نمی دونستم تو دبستان های دخترونه هم این طوری شده نه به نسل ما نه به اینا

گفتم که عمه من را نزدن، اما آره تنبیه بدنی چیز عادی بود.
حالا من هیچ دوره تحصیلیم را دوست ندارم عمهچون مدارس من مدارس خواهرام بود و من فقط مقایسه میشدم که خواهرت فلان بود، تو فلانی... برای همین همیشه از مدرسه زده و فراری بودم. حتی حالا هم اگر بهم بگن برگرد عقب، تا جایی برمیگردم که مدرسه نرم
خیلی از مدارس دخترونه تنبیهات زدن جزو روتینشون بود. تحقیرهایدیگه مثل زندانی کردن تو انبار مدرسه هم داشتند.

نگار دوشنبه 23 مهر 1403 ساعت 22:12

سلام.احسنت به مورد خوبی اشاره کردی.نمونه اش پسر خواهر خود من.معلم سال دومش افتضاح بود یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی.همه ی والدین ناراحت و دلخور ولی نکته جالب اینجا بود که کسی جرات اعتراض نداشت.خواهر من و یکی دیگه که اعتراض کردن از فرداش معلم با بچه ها لج کرد.آخرش کار به شکایت و آموزش و پرورش کشیده شد.اما ضربه اصلی را بچه ها خوردن که سال دومشون بدترین سال تحصیلی‌شان شد.تقریبا چیزی یاد نگرفتند.و وحشت داشتند از معلم و تهدید و جیغ و داد.بهترین مدرسه ی غیر انتفاعی اون موقع الان اثری ازش نیست و معلوم نیست چند تا بچه روح و روانشون آسیب دید و والدین درگیر هستن.پسر خواهر من سال دوم دانشگاه هست ولی استرس و اضطراب خیلی بدی داره که مربوط میشه به همون سال. که خیلی جاها برخی ندانسته ربط دادن به روابط خانواده.متاسفانه نظام آموزشی بدی داریم.

چقدر برای این بچه و آسیبی که دید متاسفم و ناراحت شدم متاسفانه بد بود بدتر هم شده. ملاک ها در پذیرش معلم تو سالهای اخیر بقدری سخیف شده که فقط میشه اون جمله معروف را گفت که خدایا خودت ظهور کن

قره بالا دوشنبه 23 مهر 1403 ساعت 08:01

وای وای
اصلا تاثیری که یه معلم بد داره هیچی نداره
من بخاطر دعوایی که با معلم فیزیکم کرده بودم کلا واسه کنکور فیزیک نمیخوندم ، خدارو شکر سرم به سنگ خورد و خوندم
یا معلم ریاضی برادرم تو راهنمایی انقدر بچه رو تحقیر کرده بود که هیچی از ریاضی نمی‌فهمید

واقعا تاثیرش از هرچیزی بالاتره متاسفانه
خدا را شکر که تو خوندی، اما برادر من دیگه شیمی و هرچی مربوط به اون بود را حتی برای کنکور نخوند.
خاک تو سر هرکسی که با تحقیر دیگران عقده های خودش را ارضا میکنه

monparnass دوشنبه 23 مهر 1403 ساعت 06:47 http://monparnass.blogsky.com

من هم مشکل داداشت رو در درس عربی با معلمها داشتم
البته در دوره دبیرستان
نمی دونم زمان ما چرا انقدر معلمهای عربی ... بودند !!
طرف جمله زمان گذشته رو به زبان حال ترجمه می کرد
صدا از کسی بلند نمیشد .
من مطمئنم بعضی ها متوجه میشدند
اما عاقل بودن و اشتباه معلم رو یادآوری نمی کردند
تنها یه سال یه آخوندی معلم ما شد
ریزه میزه و لاغر
تنها کسی بود که وقتی بهش می گفتی
اشتباهش رو می پذیرفت و اصلاح می کرد .



پ.ن :
من هم توی ابتدایی چند روز از ترس تنبیه
معلم مدرسه نرفتم
یعنی وانمود می کردم که دارم می رم
بعد بر می گشتم خونه !!!
مهمون داشتیم و من نرسیده بودم مشق بنویسم
اون موقع ها معلم ها اول مشق رو چک می کردند
و وای به حال کسی که ننوشته بود !!!
بعد چند روز غیبت ظاهرا به پدرم خبر دادند که من مدرسه نمیرم
منو برد مدرسه و برای معلمم توضیح داد
و قضیه بدون خون و خون ریزی حل شد
همیشه از مشق نوشتن بدم می اومده !!!

باز دم اون آخونده گرم. واقعا اگر خطامون را بپذیریم، نصف بیشتر راه را رفتیم.

پ. ن خیلی خوب بود، خدا بودحالا من مشقهای آبجی کوچیکمم مینوشتم غیر از مال خودم

ثمین دوشنبه 23 مهر 1403 ساعت 00:35

واقعا همین طور هست که گفتید معلم هم می تونه بچه رو علاقه مند به درس هم می تونه از مدرسه فراری بده کاری که معلم پنجم ابتدایی پسردایی ام کرده بود به قدری کتک زده بود که پسردایی ام پا به فرار از مدرسه اومده بود خونه به قدری ترسیده بود دیگه مدرسه نرفت و دایی ام مجبور شد از سن ١٠ سالگی بفرسته بره مکانیکی با اینکه الان یه مکانیک کاربلد هست ولی بعضی از کارهای بانکی یا حتی اداری داشته باشه خانمش مجبوره انجام بده

خدا لعنت کنه آدم عقده ای را که اینطور میتونه آینده یک نفر را نابود کنه

زینب(مسافر کربلا) یکشنبه 22 مهر 1403 ساعت 09:57

سلام:)
من نوشته هاتو همیشه میخونم و دنبال میکنم عمه جان .دوست دارم شیرینی و حالت نوشتنت رو :)
معلم واقعا می‌تونه جزو تاثیرگذارترین افراد تو زندگی و روح و روان آدم باشه...هرچند به نظرم الان خیلی فرق کرده و‌ماشالا به بچه ها نمییشه بالاتر از گل گفت
حرفی که زدی کاملا درست بود کسی که واقعا به این کار عشق داره باید توش بره نه فقط برای رفع بیکاری.بازی کردن با روح و روان انسانها اصلا کم چیزی نیست.
پر حرفی کردم همه جان

سلام عزیزدلم، قربون محبتت
در اینکه الان بچه ها متفاوت از گذشته هستن حرفی نیست عمه جان، اما بقول مولانا چون سروکارت به کودک فتاد/پس زبان کودکی باید گشاد. زبان همه بچه ها محبت است، میشه بدون تحقیر دلهای کوچولوشون را بدست آورد.
حقیقتا همینه عزیزم
این چه حرفیه عمه جان، خوشحالم کردی برام نوشتی دخترقشنگم

ماهش یکشنبه 22 مهر 1403 ساعت 08:19 http://badeyedel.blogsky.com

سلام
وای چه خاطراتی!؟ دلم برات سوخت عمه!
فسقلی طفلکی! برای همین نسل جدید درس نمی خونن تازه عمه مواظب باش از همون دبستان تو مدرسه های پسرونه بچه ها حرفای سکسی می زنن فسقلی رو خراب نکنن بهش بگو با این بچه ها یه وقت دوست نشه

سلام
اوه تازه خبر نداری، من بخاطر اینکه بچه معلم بودم کتک نخوردم. اما بودند بچه هایی که با شلنگ کتک میخوردند، حتی بخوبی یادمه یکیشون بعد کتک خوردن شلوارش را خیس کرد و بعدم دیگه نیومد که نیومد.
نسل جدید کلا فهمیدن درس خوندن دیگه بدرد نمیخوره
آره متاسفانه، فقط پسرونه نیست، تو مدارس دخترانه هم متاسفانه شیوع داره

رضوان یکشنبه 22 مهر 1403 ساعت 05:45 https://nachagh.blogsky.com/

نقش معلم ... نشدنیست.حیف از اینهمه عشق فسقلی.معلم ها از فسقلی هایی که حق خود(محترم بودن)را می شناسند خوش شان نمیاد.فسقلی با شما نشست و برخاست کرده و آن معلم را همانند شما تصور می کرده .15 روز مدرسه نرفتی؟آفرین

واقعا حیف
شما بمن محبت دارید
نه نرفتمبا وعده و وعید که نخواستی نرو بردن منو

سلام یکشنبه 22 مهر 1403 ساعت 05:36

ابتدایی

اااا چ باحال

محمدرها یکشنبه 22 مهر 1403 ساعت 03:59 http://Ikhnatoon.blogfa.com

عمه اون حرفی که راجع به فسقلی زدی تکون دهنده بود. امیدوارم لوس نباشه، در آینده مرد میدون و مبارزه با مشکلات بار بیاد.

معلمهای امروزی رو باید درک کرد. در کشوری مثل سوئد یا ژاپن که بالاترین حقوق و درامد متعلق به معلمهاش هست نتیجه اش میشه برگشت سرمایه و برنامه ریزی درازمدت برای اون کشور. اینقدر سریع پیشرفت میکنه که ماها خوابشم نمی بینیم...

در کشوری مثل ایران که برای فریب اسم آموزگارانی که دغدغه های زیادی در زندگیشون دارن گذاشتن فرهنگی. این داستان قدمتی به درازی ۵۰ سال داره و فرهنگش به این راحتیا درست نمیشه...

از خودت پرسیدی چرا در زمان انتخاب شغل کمتر کسی سمت تدریس میره؟ یا اگر بالاجبار بره سر کلاسها شوق و ذوقی برای سر و کله زدن با دانش اموزا و دانشجوها نداره؟

علتهاش زیادن. یکیش اینکه طیف فراگیران همسطح با هم و همسطح با معلمشون نیستن. تو کلاس ۳۰ نفری اقلا ۵تا از معلم بیشتر میفهمن و اقلا ۵ الی ۱۰ تا از حد نرمال کمتر میفهمن. یک یا دونفر هم هستن که بلکل بدرد یادگیری مطلب نمیخورن و بهتره برن دنبال یادگیری حرفه و فن دیگری. چند نفری هم هستن که انرژی زیادی از معلم میگیرن و راندمان کلاس رو میارن پایین، چه شیطنت بکنن چه زیاد سوال بپرسن چه حواسپرتی دربیارن چه با کناریاشون دعوا کنن و چه چه چه...

مثل اینکه قطاری رو سوار بشی که چندتا واگنش بخوان از لوکوموتیو بزنن جلو و چندتای دیگه نیاز به هل دادن داشته باشن. چندتا واگن میخوان به مسیرهای دیگه برن. چندتا واگن هم زدن رو ترمز یا چرخاشون زنگ زدن، چندتا هم دنده عقب گرفتن و در کل اجازه حرکت به لوکوموتیو و شتاب گرفتنش رو نمیده‌.

علت دومش نبود فرایند درست انتخاب و گزینش هست که یک مجموعه هماهنگ رو کنار هم شکل بده. چه برای معلمی که میخواد درجایی تدریس کنه؟ چه برا والدی که میخواد مدرسه رو انتخاب کنه؟ چه برا فرزندی که میخواد استعدادیابی بشه؟

علت سومش نامتناسب بودن محتوی آموزشی با جامعه فراگیران هست. یک سبکی سنتی غیرپویا برای آموزش داریم. بعد از گرفتن مدرکی مثل دکترا تازه به این نتیجه میرسیم که تا رسیدن به ۱۸ سالگی چی به ما یاد دادن و چه بدرد زندگی روزمره میخوره؟

نمیدونم وبلاگ کتابخونها یا منتقدین کتاب سر میزنی؟ اکثریتشون علاقه زیادی به فراگیری مطلب و بالا بردن سطح آگاهی و به تبع بالا بردن فرهنگ و ایجاد تغییرات بنیادین در جامعه دارن. اخیرا خانم دکتر الهام مقدم بحث جالبی در علوم انسانی رو پیش کشیده که ترجیح میدم در صورت علاقه بری و بخونیش.

اینم آدرس وبش
https://yanaar.blogsky.com/
هرچند پیش بینی میکنم که تنبلی درونت اجازه نمیده فشار به خودت بیاری و فضای پرسش و پاسخ راه بندازی...

بچم مرد زندگیه
بخوای درک کنی، کارمندها و پزشکها و همه قشری را باید درک کنی. اشتباه بزرگ ما که مانع پیشرفتمون هم هست همینه. ما قبل از انتظار از دو. لتمون از خودمون باید انتظار داشته باشیم. اگر فی المثل من معلم که چندرغاز حقوقمه که سر و ته ماه را واقعا به هم نمیرسونه، جای معلمی سراغ هرشغلی میرفتم درآمد بالاتری داشتم. چرا معام شدم؟ چون جامعه نسبت به معلم گارد نداره و براش محترمه، از طرفی تا تقی به توقی میخوره تعطیلات داره و هزارتا چیز دیگه. پس درک اینجا بی معنی است. الان تو انتخاب رشته اکثر بچه ها با رتبه های خوب بعد پزشکی دانشگاه فرهنگیان میزنن، چون کار تضمین شده دارند و حقوق مشخص. این آدم اگر سلامت روان نداشته باشه، یا مشکلات دیگه ای داشته باشه، تهش یک فاجعه به بار میاره تو جامعه امروز.
ما اگر دنبال رفاه جامعه های پیشرفته هستیم، باید خودمان ایجادش کنیم. اگر یک جامعه از زیربنا درست پرورش پیدا کنه، بقیه قسمتهاش اصلاح میشهچین و ژاپن اگر پیشرفت کردند، چون مردمش خواستند و درسایه سخت کوشی رسیدند. ما هم خدا را میخواهیم هم خرما را.
با قسمت گزینشی که مطرح کردی صد در صد موافقم.
تو محتوای آموزشی هم موافقم. کمااینکه الان تو دانشگاهها هم همینه.
نه نخوندم و از اونجا که عمت را میشناسی واقعا از حوصلم خارجه

سمیرا شنبه 21 مهر 1403 ساعت 22:39

سلام عزیزم متاسف شدم و کاملا درست میگید. فردی که معلم میشه باید هدف اصلیش عشق و خدمت باشه ولی توی ایران اکثریت مردم غم نان دارن. خدا کمکمون کنه.

سلام دخترقشنگم
متاسفانه غم نان که جای خودش را داره، خیلی چیزهای دیگه هم جایگزین شده در انتخاب، برای همین انتخاب و نظارت درستی هم نیست

سلام شنبه 21 مهر 1403 ساعت 21:42

معلمی شغل انبیا است
یک عمر حق معلم ها را زیر پا گذاشتند با این شعار
همسر من هم معلم بازنشسته است
یکی از موارد اختلاف همین است که فکر می کند ما دانش آموزش هستیم


واقعا هم هست اگر معلم هنر داشته باشه. چون سخته با همه مدل دانش آموز و بعد والدینی سروکله زدن. اما...
معلم کدوم دوره بودند؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد