آزمایش همسایه ها!!!

ما چندسالی بود یا سوسک نداشتیم یا تک و توکی بود. امسال با گرمای بی سابقه و وحشتناک، از در و دیوار خونمون سوسک میاد و امتحان انواع سوسک کش ها هم بی فایده بوده تا الان. فعلا که من یک سوسک کش حرفه ای شدم. حالا چرا اینها را گفتم؟

امروز نشسته بودم رو صندلی و پشتم به دیوار بود که فسقلی گفت، اقدس الملوک سوسک بالا سرته. از ترسم لب تاب و گوشی و هرچی تو دستم بود را شوت کردم و جیغ بنفش زنان فرار میکردم که دیدم یک سوسک اندازه یک غول بی شاخ و دم داره از دیوار پشت سرم میره بالا. بنده هم مجهز به یک عدد دمپایی به دنبال اون که ببینم از دیوار میاد پایین یا لازمه دمپاییم را شوت کنم و جیغ کشان بروم دنبال لنگه دوم دمپایی که، یکمرتبه من و فسقلی که ایستاده بودیم ببینیم سوسکه چه نتیجه ای میگیره، دیدیم واااااییی پرواز کردیعنی در تمام عمرم چنین جیغهایی نکشیده بودم که از ترسم داشتم میکشیدم. درسته که در نهایت کشتمش، اما تا چندساعت بعد، بند بنداعضا و جوارح من از هم داشت در میرفت و روی ویبره بود. 

خلاصه اگر خواستید همسایه ها را امتحان کنید که دزدی، قاتلی چیزی بیاد سراغتون خدایی نکرده، اونها میان کمک یا نه؟؟ دوتا جیغ فرابنفش بکشید. اگر نیومدن به حول و قوه الهی فقط روی نان بازوی خودتان حساب باز کنید که کمکی نمیرسه کلا بهتون


پیاز نخورید!

ظهری با غذا پیاز مشتی خوردم و مسواکم یادم رفت و خوابیدم. شبی روبروی خونمون تعزیه بود، دخترخالمم نذری آورد. حالا وسط اونهمه صدا من احوالپرسی میکردم، اینم نمیشنید. حواسمم بود که فاصله را حفظ کنم. یکمرتبه بی هوا اومد جلو، از بوی پیاز سه متر رفت عقبهیچی دیگه اومدم بگم این شبها یا پیاز نخورید یا مسواک و آدامس فراموشتون نشه

تعزیه

مقابل منزل ما هرسال تعزیه است و ما هرسال مهمان داریم اینموقع. امسال هم مثل هرسال. منم که خسته شدم، هرچی مامان گفتن برو تعزیه ببین گفتم نه!!! آقا کم کم از نشستن خسته شدم، رفتم در را باز کردم که از بین در ببینم که...

خانمه نگو چهارزانو نشسته بود جلو در و تکیه زده بود، منم که خبر نداشتم در را باز کردم که یکهو یکی پشت و رو شد و افتاد رو پای منمنم دیدم تعزیه دیدن من میشه مایه زحمت مردم، برگشتم تو خانه و گفتم دیدم. 

...........      

خونه پدربزرگم مرکز شهر بود. قبلا هم گفتم ما بچه بودیم، هرگز اجازه خوابیدن هیچ کجا غیر از خونه خودمون را نداشتیم. حتی خونه پدربزرگ! اما از صبح زود تاسوعا و عاشورا اونجا بودیم، چون همه خاله ها و دایی ها از چند روز قبل میومدن و اونجا شب هم میموندن. اما ما چون دوست داشتیم با بقیه باشیم صبح زود میرفتیم تا آخرشب و آخرشب با اشک و ناله راهی خونه بودیم. محرم و عزای امام حسین یک طرف، اما برای من واقعا جنبه نوستالژیک داره این دو روز و پر از خاطرست. کاش میشد بعضی خاطرات را دوباره زندگی کرد یا ماشین زمانی بود که با عقل امروز برای اصلاح گذشته برمیگشتی.

خونه پدربزرگ فروخته شد به ثمن بخس بواسطه خودخواهی یک نفر و خبر رسیده خراب شده. کاش میشد باز دوباره رفت و خاطرات را زنده کرد، صدحیف

روم به دیفال ُ گلاب به روتون . بی تربیته نخواستین نخونین:))))

لب تاب من بکوقتهایی برای خودش تصمیم می گیره پ را نیاره و به جایش \ بزاره. اومدم برای بچه ها نظر بنویسم مثلا که دیدم پ ندارم . درنتیجه گفتم تو نت یکسری کلمه مینویسم از چیزهایی که اون میاره من این حرف را کپی میکنم. چشمتون روز بد نبینه من نوشتم \ریدن و منظور پریدن بود که گوگل بی تربیت برای من اون پ بی تربیت را بیاره که روم به دیفال  گلاب به روتون یعنی هر چی ریدن بود آورد بی تربیتگفتم خب انتخاب کلمه بد بود نوشتم \شیمانی  ُ آقا هر چی شیما که تو نت صفحه داره بی تربیت آورد.که یکمرتبه دیدم اااا نیروی. هوا.یی هم جزو شیما داران بوده که آورده ُ زدم که ببینم اونجا پ داره که نداشت اما یک چیزی داشت به اسم پهبا.د که گفتم خدا خیرت بده بالاخره پ داری و چنین شد که بالاخره من موفق شدم بعد از گذر از سختی های بسیار به پ برسمشما که برام کادو نخریدین.ولی من گفتم بدونید اگر عمتون دیر میاد چون تو سختی راه گیر میفته ُ قدرم را بیشتر بدونید.