مرد تو لباس زنونه فروشی:)))

رفتیم با فسقلی پیاده روی، یک مغازه لباس فروشی زنانه نزدیک خونه، به تازگی افتتاح شده، بخاطر قیمتهای نجومیش خیلی خلوته. فسقلی بزور ما را برد اونجا، یکمرتبه گفت بچه ها بریم. گفتیم چرا؟ گفت یک مرد هم اینجا نیست، زشته من اینجام. 

سوالات تخصصی:))

با مامانم نشسته بودیم و داشتیم صحبت می کردیم یکمرتبه فسقلی اومد و بی هوا گفت اقدس من اگر بخواهم مرغ بپزم باید چیکار کنم؟ گفتم هروقت بزرگ شدی مادرجام و مامانت یادت میدن. یک دوری زد و برگشت و گفت خب وقتی خدا بمن بچه داد تو بشو دادششونگفتم من که داداش نمیشم . تهش خواهرشون بشمگفت باشه خواهرشون بشو. بعد جدیدا چون حس میکنم یکم کر شدم برگشتم بمامانم گفتم سوال اولش در مورد مرغ بود؟ یک لحظه فکر کردم سوالش مثبت هیجده بود و من اشتباه جواب دادم.مامانم گفتن آره خیالت راحت درباره مرغ بود.

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است.

شاید بخندید اما من واقعا باید برم گینس و تاریخ تصویب پروپزال را که رکوردش را شکستم ثبت کنم.من را برای یک نقطه دوباره رد کردند .استاد زنگ زده الان اصلاح کن بفرست. دوباره فرستادم میگه خب این چیزم گفتن اصلاح کنی نفرستادی که؟ میگم چرا فرستادم شما گفتید همین الان بفرست. نعره ها میزنه که چرا فرستادی؟ خدایا بقیش با خودت من سه تا نقطه میزارم...

تف سربالا

تولید م. لی که لوازم یدکیش هیچ کجا پیدا نمیشه. بعد کلی این در و اون در زدن به سه برابر قیمت چون میدونه نیست و به بدبختی باید بخری. تف سربالاست متاسفانه