جلسات مشاوره با حضور عمه

یکی از خواهرام مشاوره خونده. نشسته بود مامانم را مثلا هیپنوتیزم کنه بخاطر استرس و اضطراب بالا و باعث شد من و نوه های خونه انقدر بخندیم که کل هیپنوتیزم به فنا بره

خلاصش این بود که از یک فضای سبز و درختان  شروع کرد تا گفت گلبرگهای گل صورتی ریخته روی زمین که من یواشی گفتم عروس وارد میشود، این دوتا بغلی خندیدن که با فرمان خانم مشاور دهن را بستیمخلاصه رفتن رفتن تا پای آب اومد وسط و آب هم سرد بود و تا کمر مامانم اومده بود که ما انقدر خندیدیم که کل هیپنوتیزم به فنا رفت، دلیلشم این بودکه خواهرم مدام تاکید داشت آب سرد است، منم یکهو به این دوتا گفتم چون اب خیلی سرده مامان ادرارشون در رفتنگو مامان هم شنیدند و... اگر می خواهید جلسات مشاوره مفرحی داشته باشید، من را ببرید یک چیزی از توش درمیارم دور همی بخندیم و شادان بیایید بیرون

رفتیم کافه تا هم چیزی بخوریم و هم بدقولی بلیط فروش که گفته بود هیومن پارک ساعت 10باز میکنه و هنوز 11بود و باز نکرده بود را از سر بگذرونیم، وسط بستنی خوردن خانمه یک آهنگ وحشتناک یک چیزی تو مایه های صدای طبل بغل گوش آدم گذاشت که چنان  از جا پریدیم که بستنی از تو قاشق ریخت روی میز والبته که کلی خندیدیم

پ. ن: موزه دارآباد اصلا به درد قرار گذاشتن نمیخوره. فقط بلیطهاش یکم گرونه، از اونجا میتونید بفهمید طرفتون خسیس هست یا نه؟ 

نکته دوم اینکه، در نظر داشته باشید خدمات دهیشون کلا افتضاحه و برنامه داشته باشید به در بسته خوردین، چون پولتون را نمیدن، یکجوری خودتان را سرگرم کنید

جوانی کجایی که یادت بخیر!

به عنوان کسی که سر پیری برای اولین بار موزه دارآباد را دیده میگم، تو جوونی این جور جاها را برید و ببینید. به سن من برسید یک مشت حیوان خشک شده و اون چندتا زنده افسرده هیچ جذابیتی براتون نداره و حوصلتون سر میره

در انتخاب هایتان دقت لازم را مبذول بفرمایید!

داشتیم با یکی از دوستام غیبت یک خانمه را میکردیم که شوهرش استا. دش بوده و 17سال ازش بزرگتره و هر مقا. له ای که دانشجوش نوشته با ربط و بی ربط اسم زن اینم واردش شده و خلاصش موقع مصاحبه های دکتری در حالیکه خانمه برای اون دانشگاه نیاورده بوده حدلازم را، با داد و فریاد همسرجانش پذیرفته میشه و حتی دفاعم می کنه و تازه برای جذ. ب هم سنش نمیرسونده، باز با پیگیری های همسرجان هیات. علمی هم میشه و در عرض دوسال جلل الخالق گویان ایشون دانشیا. ر میشنبعد منم ماجرای یکی دیگه را گفتم که از سد مصاحبه رد میشه و صیغه استا.دجان میشه و به این ترتیب راحت و سریع دفاع میکنه و اصلا معلوم نمیشه تو عدم فراخوان چطوری جذ. ب میشه و اونم سه چهارساله باز با گفتن جلل الخالق دانش. یارمیشه و چندسالی با استادجان بودند و چندسفری هم کنفرانسهای خارجکی و بعدم نخود نخود هرکه رود خانه خود. رابطشون تموم شد و خلاصش خانمه شوی برخود گزید و خودش را بازنشست کرد و الانم سه ساله رفته اون یکی قاره خلاصش که خب غیبت دان و اخ و پیف کنانمان پر شد. به رفیقم که در عنفوان جوانی ازدواج کرده گفتم عزیزم تو با انتخاب شویت ری. دی( گلاب به روتون البته) آبم قطعه و منم با انتخابهام که یک بی اف ندارم حداقل مقاله بنویسه برای من چاپ کنه، برای بقیش بهش زحمت نمیدم. والسلام علی من اتبع الله، باشد که رستگار شوید و در انتخابهایتان دقت کنید. 

موقت

محمدرها عمه جان 

ضمن خیر مقدم 

ننه این عدد امنیتی را تو نظر نشون نمیده، نظر بزارم. بیا بلاگ اسکای چیه این بلاگفای ادا اطفاری