یک دوره جدید اسم نوشتم. بعد همه اونها که میان کم سن و سال هستن و من یکجورایی ننه بزرگشون محسوب میشم. چون همسن و سالهای من زندگیشون به ثبات رسیده و دنبال دوره نیستند، اما من رفتم تازه دوره اسم نوشتم. جلسه قبل یکم زود رفتم. در را من و مسئول دوره باز کردیم، بعد اینجوریه که همشون پسرن، فقط من و یک دختر همونقدر گوگولی تنها دخترهای دوره ایم. همون مسئولش کیف و گوشیش را گذاشت و رفت بیرون. منم که کلا تو حال و هوای خودم، یکی از اون فسقلی ها اومد تو و بمن گفت خانم اینها مال شماست؟ منم که میگم تو حال و هوای خودم بودم، چون از نظرم اینها گوگولی و کوچولو هستن، نزدیک بود بگم جونم گوگولی چیزی گفتی؟ خدا میدونه چقدر خودم را کنترل کردم تا بگم چیزی فرمودید؟ و...


مزاحم

یادتونه یک مزاحم تلفنی داشتم هرساعت دلش میخواست زنگ میزد و آخر با پیامک عذرخواعی کرد و تموم شد. من هم بعد تموم شدنش بلاک کرده بودم، که امروز دیدم باز ساعت 3ظهر و 9شب یاد من کرده که خب چون تو بلک لیست بوده من متوجه نشدم. من خودم اگر با کسی کار داشته باشم و یک درصد احتمال بدم چون نمیشناسه جوابمو نمیده یا بلاکم میکنه بطرفم پیامک میدم فلانی من عمه اقدسم، لطفا جواب بده. نه که هی زنگ برنم.  تو هیچ اپلیکیشنی نیست و این سخت میکنه فهمیدن اینکه کیه؟ چکار داره؟ فقط حس فضولیم را تحریک میکنه و چون ساعتهای بدی زنگ میزنه و بقیه را بالطبع حساس میکنه همون تو بلاک بمونه بهترهاما خدایی به نظرتون دنبال چیه؟؟؟؟

تو این دوره که همه استرس... دارند و هرلحظه یکی یک نسخه می پیچه، من نمیدونم کی من را منبع آرامشش دیده

سرمایه!!!

خواهربزرگم زنگ زده که تا صبح بیدار بودن و پیگیراخبار، بمن گفت شما تا کی بیدار بودین؟ گفتم ما تخت خوابیدیمباورش نمیشد. آخر که باور کرد هرچی دلش خواست گفتمنم که خسته شده بودم گفتم اون را ول کن، اگر من تو این هیروویر شوهر کنم با توجه به قیمت طلا، همتون یکی یک کلیه میفروشید که بمن سرعقد سکه بدینگفت نه شوور خارجکی میدیمت که جهازم نخواد، سکه هم نمیدیم. گفتم جهاز که کلا منتفبه، اما سکه را چه ایرانی چه خارجکی باید بدین، چون من بخوام برم هم باید اون طلاها را ببرم سرمایه ام باشه یا نه

دیشب ما تو اوج خواب بودیم و ساعت از دوازده رد شده بود. باتوجه به اینکه شب بدی را گذرونده بودیم و داداشم هنوز درگیر دادگاههای کلاهبرداری هست که مالش را بالا کشیده و هنوزم طلبکاره و... و دیشب بشدت بهم ریخته بود و چندبار بهش زنگ زدیم تا آخرین بار گفت حالش بهتره.بعد اونهمه استرس خوابیده بودیم.ساعت نزدیکهای یک زنگ زد. تلفن هم نزدیک من، با وحشت از خواب پریدم و دیدم شماره داداشمه. انقدر حالم خراب بود که خودم تلفن را جواب ندادم و مامان را بیدار کردم و گوشی را دادم دست مامان. حالا چیکار داشت؟؟؟

زنگ زده بود بگه مو. شک زدن به... من خبر را ساعت یازده تو نت دیده بودم و حتی اطلاع رسانی نکرده بودمبا هیجان داشت میگفت اینجور شده و فلان میشه و... منم که از شوک اولیه دراومده بودم، افتادم روی تخت و حالا نخند کی بخند. صدای من را شنیده بود، گفته بود چرا میخنده؟ گفتم بهش بگید هرگز یادش نره ما ایرا. نی هستیم. در تمام دن. یا بگردی ملتی به پوست کلفتی ما نیست با اون تاریخ درخ. شانی که داریم. ما از همه چیز گذر کردیم،ما که سوسول نیستیم. 

نمیدونم... بشه یا نه؟ اما با توجه به اینکه تو... ایران و عراق تو شهری زندگی کردم که روزی بدون آژیرقرمز سر نشد و خونه ما زیرزمین هم نداشت و پدرم معتقد بود فرار کردن فقط ما را مسخره میکنه و عمر دست خداست، تو همون خونه موندیم. یک خانواده بودن دوتا کوچه بالاتر از ما، کل خانواده رفته بودن جای امن. میان که به خانه سر بزنند و حمامی کنند و وسیله ای بردارن. دخترکوچکشون میره که از مغازه سرکوچه چیزی بخره، همون موقع بمب میخوره توی خانه و همه خانواده شهید میشن و فقط یک دختر6ساله زنده میمونه. از همونموقع ایمان آوردم به اینکه هرکسی یک ظرفی داره عمرش و تموم بشه میره. برای باقیشم که الانم تکلیف معلومه. درنتیجه به خودم که مستعد استرس هستم، استرس اضافه تری نمیدم و بدو بدو اخبار را نمیخونم و میپذیرم که زندگی همینه. با استرس من، هیچ چیزی حل نمیشه، فقط من بیمارتر میشم و داروها نایاب تر

یکی از بچه های وبلاگ نویس نوشته بود متوجه متلک زن عموش که با دیدن ظرفهای پذیراییشون گفته من هم از اینها داشتم، یکروز همه را جمع کردم دادم مستحق، نشده که یکساعت بعد خالم خونه ما مهمون بود و با دیدن چاقوهای استیل که تازه خریدیم یکجوری بمامانم گفت خواهرتو هنوزم از اینها داری؟ من که مونده بودم اینکه طرحش جدیده منظور خالم چیه؟ تازه بعدش که مامانم با خنده گفت خواهر اینها اون عتیقه ها که شما داری نیست و تازه خریدیم، فهمیدم چقدر از قافله عقبم. البته که خالمم بعدش گفت خب منم جلو مهمون نمیارم. کلا چاقو استیل نمیزارم قدیمیه

پ. ن:من مامانم چون از خاندان شوهرش، هیچ کدوم زنده نیستن که بخوان متلک بگن یا چیزی، خاله هام جبران می کنند.