فسقلی فروشنده

من عاشق فروختنم. قیمت کم هم راضیم نمی کنه. البته سابقه فروشندگی ندارم، چون خانوادم راضی به اینکارها نیستند. خواهرم که تا مدتها دنبال زدن شرکت تو رشته خودش بود و میگفت تو را میزارم تو واحد فروش. از بس خوب سر همشون شیره میمالیدم و مثلا جنسی که خریده بودم صدتومن را، درنهایت محبت خواهرانه سیصد میفروختمهنوزم نیت کنم، لباس دست دومم را جای دست اول بهشون میندازم، از بس تمیز نگه میدارمحالا مامان من حساسن روی این چیزها و میگن، زشت تو عالم خواهری، خرید و فروش چیه؟ نمیخواهی یا سایزت نیست بده خواهرت. اما من خیلی شیک دور از چشم مامان میفروشم و همیشه میگم حساب حسابه کاکا برادردوهفته ای مامان نبودن و خونه بامن بود و فسقلی با من بود. چنان فسقلی تحویل دادم که امشب اولین تابلو نقاشیش را که عکس یک شیر هست و من با زرنگی که نماد ماه تولدمه پس مال منه ازش گرفتم و گذاشتم تو چشم همه را، امشب به خواهربزرگم میگفت خاله بیست میلون بده مال تو، تازه تا من اومدم و شاکی شدم گفت اقدس پولش را نصف می کنیم، بزار بفروشم، بعد برات یکی دیگه میکشمتازه بچم انقدر فروشندست، بخواهربزرگم و همسرش میگفت اصلا این را برای شما کشیدم، خاله جون ببین نماد ماه تولدته، بیست میلون بده ببر خونتاونها که غش کرده بودن، اما بخواهرم گفتم دوهفته دیگه بچت با من بمونه، ازش یک فروشنده عالی درمیارمبه بقیه شوهرخواهرا هم پیشنهاد داد، یکیشون گفت اگر هممون همون تابلو را بخواهیم چکار کنیم؟ بچم یکم فکر کرد و گفت، نمیشه، من مطمئنم فقط یک نفرتون میخرید. البته در نهایت خسیس ها گول نخوردن، تابلو مال خودم موند

نظرات 11 + ارسال نظر
رامین پنج‌شنبه 31 خرداد 1403 ساعت 02:07

خیلی جالب بود

خوشحالم دوست داشتی

سلام چهارشنبه 30 خرداد 1403 ساعت 10:36

نوه ی من علاوه بد فروشندگی
شغل دوم هم دارد
با ماشین نیسان آبی اش
آهن قراضه یخچال کهنه و ...‌
هم می خرد

ماشالا کاسبه بچه، راه گول دراوردن را بلده، با همین فرمون بره جلو تو 20سالگی غول اقتصادیه

گیل‌پیشی سه‌شنبه 29 خرداد 1403 ساعت 21:17 http://Www.temmuz.blogsky.com

عمه به من رفتی
یادمه بچگی‌هام تخمه آفتابگردون رو میشکوندم، مغزش رو میریختم تو نایلون، می‌فروختم به بابا یا چیپسی که خریده بود رو به خودش می‌فروختم

برای همینه الان تو کار حساب و کتابی ننه

حکیم بانو سه‌شنبه 29 خرداد 1403 ساعت 09:24

خواهر زاده به خاله میره؟

تو این یکمورد رفته

سمیرا سه‌شنبه 29 خرداد 1403 ساعت 09:16

حق بهت میدم که نخوای یه یادگاری باارزش رو بفروشی

فدااا

فاخر دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت 12:57 http://Fakhere.blogfa.com

حلال زاده به خاله‌ش میره؟

ایندفعه اره

الیشاع دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت 10:14 http://daily-elisha.blogfa.com/

عالی
حدا حفظش کنه
یه کم تخفیف میداد، شاید مشتری میشدن و میخریدن


مرسی، خدا عزیزانت را نگه داره
نه بابا همه از دم خسیسن

سمیرا دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت 10:07

این آدرس ایمیل منه، آها نمیدونستم که تابلو داره، پس سیصد میخرمش اگه فسقلی واقعا از ته دل به سیصد راضی باشه هزینه پست رو جدا میدم ممنونم عزیزم

قربونت برم سمیراجونم، من شوخی کردم عزیزم

سلام دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت 10:07

با درود
نوه ی من ادای صندوق دار ها را در می آورد
با کیبورد بازی می کند و قیمت کالا ها را میگه
بهش میگم مامانت در سن تو بود همه اش می گفت من دکتر زنان و زایمان می شم
این شد
وای به حال تو !

سلام
الان نسل جدید که دنبال درس و مشق نیستاونها راههای پول درآوردن را امتحان می کنند و به نظرم موفق هم میشن

سمیرا دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت 00:42

من بودم اگه راضی میشد، صدهزار تومن می خریدم، همین الانم خریدارم ماچ به عمه و فسقلی

آدرس بده عمه، شماره کارت بدم صدتومنم صدتومنه، هرچند صرره ننه، تابلوش خودش خام 150تومنه،اما چون تو سمیرامونی قبوله
فدااا، بوس آبدارننه

قره بالا دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت 00:38

عمه بهت نمیومد از این کارا بلد باشی ها
اصلا یه عمه داریم شاه نداره

عمه نگو، کلاهبردار بگو
فداااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد