-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 دی 1402 21:48
امشب بعد سالها برای دل خودم ریمل زدم، مامانم دیدن میگن بالاخره چشمهات معلوم شد حالا خوبه چشم من اصلا ریز نیست، اگربود...
-
آبروی عمه اقدس، تنبان... شد.
سهشنبه 26 دی 1402 22:35
بفرمان دکترم، رژیم سفت و سختی با حذف همه قندهای طبیعی و مصنوعی گرفتم. امشب با خواهر و فسقلی بیرون بودیم، بعد فسقلی عاشق بستنیه. رفتیم یک کافه که ظاهرا تو همه کشور یک شعبه داره. حالا از کجا فهمیدم؟ از اونجا که یک رفیق دارم عاشق چسی اومدن. همیشه میخواست بگه کافه رفته، اسم اینجا را میاورد. منم که همیشه خدا فقط یکجا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دی 1402 00:29
برای چکاب وضعیتم رفتم دکتر. حدود چهارسال بود دکتر را ندیده بودم،. من تو شرایط خیلی بد روحی حدود هشت سال پیش رفتم یک درمانگاه تخصصی برای درمان بیماریم. یک خانم دکتر فوق العاده زیبا و خوش پوش اما بمعنای واقعی کلمه وحشی بود که من را کلا با رفتارش از ادامه درمان منصرف کرد. چندوقت بعد یک دکتر دیگه همونجا بهم معرفی کردند یک...
-
فن بیانم آرزوست!
سهشنبه 19 دی 1402 17:13
یادتونه دنبال کلاس فن بیان بودم؟ یکی از دوستانم کلاس یک آقای بازیگر را معرفی کرد و گفت دوره های خیلی خوبی برگزار میکنه برو اونجا. راستش مشکل من ساعات کلاس های حضوری هست، چون میخوره به شب و من مشکل دید در شب دارم، دنبال یک کلاس توی روز میگردم. رفتم دوره آقای بازیگر را برم که دیدم هفت میلیون ناقابل وجه رایج مملکت است که...
-
ننه چنگیز!!
دوشنبه 18 دی 1402 23:06
حالا که شما خودی هستین اینم بگم و برم. به رفیقم میگم رفتم ارایشگاه کلی تبریک گفته. بهش میگم تبریک نداره، چنگیز رفتم تو آرایشگاه، ننه چنگیز اومدم بیرون
-
عمه غیرآدمیزاد2
دوشنبه 18 دی 1402 21:10
در راستای عجیب الخلقه بودنم اینم بگم، با اوستا حرف زدیم و قراره بهم در مورد یک چیزی نظرش را بگه، استرس داره خفم میکنه زنگ زدم به رفیقم که حجم استرسم کم بشه کلی خندیدم، میگه تو چرا میخندی؟ الان باید گیس من را بکنی و گریه کنی گفتم من وقتی استرس دارم و حالم بده بیشتر میخندم و وقتی وضع خیلی فجیع بشه زار میزنم یکهویی، وسط...
-
عمه غیر ادمیزاد
دوشنبه 18 دی 1402 17:40
گاهی احساس میکنم من خیلی اخلاق بدی دارم و افتضاحم. وسط درس کلاس خانمه شروع کرده که ترم بعد هم استادمون باشید و بقیه پیگیر اون و... منم فکر کردم تموم شده جواب سوالی که قبل این مزخرفات پرسیده بود را فرستادم و تا الان هنوز نسابیدم استاد را و این قضیه داره بهم ثابت میکنه کلا غیر ادمیزادم
-
قاجار یا الان؟!
دوشنبه 18 دی 1402 15:38
تو روح هرکسی ابروبرداشتن را مد کرد. زیبایی اون است که با دومن ابرو همچنان قشنگ جلوه کنی، والا زمان قاجار هر چیش بد بود این پسندیدن زن قلمبه با اون حجم ابرو که تازه هنوز تویش وسمه میکشیدن تا جذابتر جلوه کنند از امروز و یک من استخون و یک لایه نازک ابرو بهتر بود
-
عمه معطل در داروخانه!!!
یکشنبه 17 دی 1402 20:42
دیشب دنبال داروهای مامان رفتیم داروخانه محل قرارداد با بیمه، چون سایت بیمه وصل نشد و کلی تو داروخانه معطل شدم و در نهایت با عذرخواهی که سامانه باز نمیشه، بدون دارو برگشتم و... امروزخواهرگفت بریم یک داروخانه دیگه تا اون هم داروهایش را بگیره. قانونش این بود که باید یک برگه کوچیک پر میکردی با مشخصات کاملت، بعد تو صف...
-
پست موقت
یکشنبه 17 دی 1402 18:27
ننه ماهش کجایی؟ وبلاگت را چرا حذف کردی؟ یک خبری بمن بده عمه، قربون قد و بالات قره بالا ننه تو هم همینطور .دخترای خوبی باشید چرا عمه پیرتون را اذیت می کنید؟
-
نقدی به خرج نقد برای رفتن به سینما!!!
شنبه 16 دی 1402 18:38
تو خبر نوشته بلیط سینمای مدرن بین 40 تا 80تومن و ممتاز بین 25 تا70 یا 80تومن شده. من خودم که اصلا اعتقادی به سینما بالای یک دهه است ندارم و معتقدم پول را خرد کنی تو سطل زباله یا حتی چاه توالت بریزی بمراتب بهتر از خرج کردن برای خرید بلیط سینما هست. اینهمه هزینه که بخوای بکنی بده نت بخر و با هرکسی دلت میخواد فیلم ببینی...
-
سختترین کار دنیا
پنجشنبه 14 دی 1402 09:07
سخت ترین کار دنیا، بعد از کار توی معدن رفتن به آزمایشگاه، اونم وقتی آزمایش ادرار داری
-
عمه ساده!
چهارشنبه 13 دی 1402 23:02
من بقدری زودگول میخورم که خدا میدونه. فسقلی برای رسیدن به خواسته اش اومده کله من را بغل کرده و ناز و نوازش می کنه و میبوسه و میگه خوشگلم، قشنگم، عشقم، باشه هرچی تو بخوای، خودت را اذیت نکن و من همونجا گول خوردم به فجیعترین شکل ممکن
-
از سری ماجراهای من و فسقلی
چهارشنبه 13 دی 1402 16:50
خواهرم بشدت سرما خورده و کلاس نقاشی فسقلی را من بردمش. آقا ما ظهر پیاز مشتی با غذا زدیم و با وعده اینکه تو برو کتابت را بخون،فقط پشت کلاس بشین، کاری به کارت نداره، کتاب زیربغل اومدیم. تنها کاری که نکردم خوندن یک صفحه کتابه. بخاطر پیازی که خوردم، یک گوشه نشستم حرف نزنم بقیه اذیت بشن، چون ادامس و خوشبو کننده و مسواک...
-
حواشی کلاس!
دوشنبه 11 دی 1402 18:09
من جزو اون دسته آدمها هستم که اصلا حوصله تعارف تکه پاره کردن ندارم. حرفت را باید صریح و سریع بزنی. جایی اگر بروم که ادمها به همدیگه دکتر و مهندس میبندن و قربون صدقشون نیمساعت طول میکشه تا کار اصلیشون را بگن، واقعا عصبی میشم. توکلاسهای دانشگاه هم یک همکلاسی داشتم فقط یکربع اول کلاس قربون صدقه استاد میرفت و دعا میکرد تا...
-
نیاز به معرفی
شنبه 9 دی 1402 11:05
اگر کلاس مهارت فن بیان و سخنوری شرق تهران یک آموزشگاه حسابی و یک استاد خوب با قیمت مناسب سراغ دارید.ممنون میشوم معرقی کنیپ.
-
صحبت با پلشتی که پلشتی وجودش را در کامنت نشون میده.
پنجشنبه 7 دی 1402 20:46
بعضیها شعور که ندارن هیچی، شرف هم ندارند و عقده های وجودیشون را تو صفحات بقیه خالی می کنند.
-
روزگارم به... رفت.
پنجشنبه 7 دی 1402 14:18
امروز روز سوتی های بیشمار بود کله صبح اسنپ گرفتم بروم جایی، ماشین مطابقت نداشت. منم دیرم بود شدید، گفتم خدایا نجاتم بده، بمن تجاوز کنند به کل بلاگ اسکای کردن از راننده اصرار که من تو را چندباری تو این مسیر بردم، از منم که آقا اشتباه میکنی. جالبه اصرار داشت با اون یکی ماشینش هم برده هیچی دیگه کار انجام شد و از یکی سراغ...
-
مرد تو لباس زنونه فروشی:)))
سهشنبه 5 دی 1402 18:39
رفتیم با فسقلی پیاده روی، یک مغازه لباس فروشی زنانه نزدیک خونه، به تازگی افتتاح شده، بخاطر قیمتهای نجومیش خیلی خلوته. فسقلی بزور ما را برد اونجا، یکمرتبه گفت بچه ها بریم. گفتیم چرا؟ گفت یک مرد هم اینجا نیست، زشته من اینجام.
-
سوالات تخصصی:))
سهشنبه 5 دی 1402 16:41
با مامانم نشسته بودیم و داشتیم صحبت می کردیم یکمرتبه فسقلی اومد و بی هوا گفت اقدس من اگر بخواهم مرغ بپزم باید چیکار کنم؟ گفتم هروقت بزرگ شدی مادرجام و مامانت یادت میدن. یک دوری زد و برگشت و گفت خب وقتی خدا بمن بچه داد تو بشو دادششون گفتم من که داداش نمیشم . تهش خواهرشون بشم گفت باشه خواهرشون بشو. بعد جدیدا چون حس...
-
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است.
دوشنبه 4 دی 1402 11:58
شاید بخندید اما من واقعا باید برم گینس و تاریخ تصویب پروپزال را که رکوردش را شکستم ثبت کنم. من را برای یک نقطه دوباره رد کردند .استاد زنگ زده الان اصلاح کن بفرست. دوباره فرستادم میگه خب این چیزم گفتن اصلاح کنی نفرستادی که؟ میگم چرا فرستادم شما گفتید همین الان بفرست. نعره ها میزنه که چرا فرستادی؟ خدایا بقیش با خودت من...
-
تف سربالا
شنبه 2 دی 1402 09:05
تولید م. لی که لوازم یدکیش هیچ کجا پیدا نمیشه. بعد کلی این در و اون در زدن به سه برابر قیمت چون میدونه نیست و به بدبختی باید بخری. تف سربالاست متاسفانه
-
من قطب الاقطابم:))
چهارشنبه 29 آذر 1402 19:16
جدیدا به درجه ای از عرفان رسیدم که وقتی مغزم خسته میشه، بی توجه بزمان و مکان ده دقیقه به خواب میروم. امروز رفتم کتابخونه، بعد از چندساعت غور در کتابها، یکمرتبه به خواب ده دقیقه ای رفتم. اونم در حالیکه روی کتاب بحالت قوز افتاده بودم. روز قبلش هم این اتفاق افتاد و با افتادن کتاب از دستم روی میز، چون تکیه داده بودم و...
-
شب از من روی خوش از تو
یکشنبه 26 آذر 1402 12:15
من هیچوقت بیشتر از ده دقیقه تمرکز روی یک مساله ندارم.خیلی سعی کردم این مشکل فنی را حل کنم اما لاینحل است. برای همین از تمامی جلسات و کلاسهای آنلاین و آفلاین متنفرم.چون از یکجایی به بعد اصلا نمیفهمم آدم روبروم چی میگه و جسمم هست و روحم جای دیگست. امتحانهای آنلاینم هم فقط استرسم من را بند میکرد وگرنه... کلا اگر بیش از...
-
عمه جوگیر معتاد چایی
شنبه 25 آذر 1402 20:33
رفتم کانال مردم را دیدم که روزی هرچقدر پست دلشون میخواد میزارن اونم دو خطی. دیگه از دست رفتم خلاصش اومدم بگم یک جوری معتاد چایی هستم که یک قوری چایی برای مهمون دم کردم تا مهمون بیاد تا قطره آخرش را خوردم بعد مجبور شدم دوباره کتری را آب کنم و بزارم برای چایی پ.ن: به مضرات چایی زیاد آگاهم اما خب من معتادم چاییم تلخ...
-
فسقلی در خارح از کشور
شنبه 25 آذر 1402 20:22
بابای فسقلی برای یک ماموریت رفته یک جایی از جنوب. مامان فسقلی هم مرخصی گرفته و اونها هم رفتند. چند روز پیش با آبجی بزرگه زنگ زدیم حالشون را بپرسیم.فسقلی گوشی را گرفته با خاله بزرگه حرف بزنه میگه خاله جون من الان خارج از کشورم ِ وقتی برگشتم بیا ببینمت منم بهش گفتم خب کی میایی پیشم؟ میگه فعلا تصمیم گرفتم اقامتم را...
-
ارامش کالای نایاب
چهارشنبه 22 آذر 1402 01:07
بخاطر آرامش مامان استرسیم، گفتم خوب شده رفتیم خونه. بعد کانهو دروغگویی ماهر دارم داستان میسازم برای ننم فقط این دماغ من نگرانم عین پینوکیو آخر دراز بشه سر از اون سر شهر دربیاره ننم هم از اونجا غلطهای دروغ من را میگیره، منم ماله میکشم بعد دروغ بعدی. مادران عزیز با استرستون فقط بچتون را تبدیل به دروغگوی ماهری می کنید،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آذر 1402 23:26
با اوستا دیشب یکعالمه دعوا کردیم و ایشان معتقدند بنده زیادی خونسردم. بعد آبجی کوچیکه و شویش چون بنده درحال حاضر تنهام و پیشم بودند و روحیه داغون را دیدن، بنده های خدا کلی بردن گردش و بستنی و... تا رسید به امشب! در تمام عمرم بخاطر ندارم با کسی درگیر شده باشم، امشب که آبجی کوچیکه اول شب فشارش 9 بود و با ریختن یک گالن اب...
-
سلام کردی؟
سهشنبه 21 آذر 1402 15:16
همه می نالند که مامانم هنوز بعد ۶۰سال جایی میریم میگه سلام کردی؟ و.... خواستم از همین تریبون بگم که فسقلی خونمون جا ننمون این وظیفه را گرفته و تا از در میایی هنوز نگفته سلام که ببینی کی جواب میده؟ میگه اقدس سلام کردی؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آذر 1402 00:04
فعلا روی مود غر زدن و پاک کردنم، اما شما معرفتتون را خرج من بی معرفت کنید و بزارید غر بزنم دلم خالی بشه. هفته پیش برای دهمین بار پروپزالم رد شد!!!! زنگ زدم مشاورم و راهنما و گفتم اینها که نوشته اصلاح کن را معنی کنید من نمیفهمم. اون دوتا هم گفتن ما هم نمیفهمیمم، پروپزال تو کاملا درست و علمیه، زنگ بزن معاون آموزشی و بگو...