-
سوالی در پی پاسخ مناسب !
سهشنبه 4 مهر 1402 10:31
چون قبلا ایتا نداشتم میپرسم . شاید شما بتوانید من را راهنمایی کنید. من یک ایتا تحت وب دارم که گاهی به اجبار برای کاری که بخاطرش رفتم تو ایتا سر میزنم ُ می بینم برخی پیامهای من خوانده شده . درحالی که مثلا پیام برای سه روز قبل است و من چهار روز هست اصلا ایتا سر نزدم. گاهی حتی طرفم واکنش نشون داده که چرا خوندم پاسخ...
-
عمه گیج الدوله
جمعه 31 شهریور 1402 23:01
امروز آزمون داشتم. علیرغم اینکه دوهفته زندگی را تعطیل کردم و فقط خوندم اما... بزارید از صبحش بگم که اسنپ گیر نمیومد و بالاخره به چه مصیبتی یافت شد. آقا ما دانشگاه زده بودیم، نگو رفته بود مترو نزدیک دانشگاه. یک آقای پیرمرد بانمکی هم بود که وقتی رسید دم مترو، گفت جا را مطمئنی؟ گفتم نه من دانشگاه زدم. من که بلد نبودم،...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 شهریور 1402 10:45
برای چشمم رفتم کلینیک، فرستادم عکس بگیرم. اومدم از اتاقش بیام بیرون، درش شیشه ای بود، عکس خودم را تو در دیدم. میگم ااا یکی اونطرف دره، بزارم اون باز کنه که در نخوره تو صورتش، یکمرتبه یادم اومد ااا این خودمم …................. چندتا خانم تو سالن انتظار نشسته بودن و معتقد به اینکه بچه های امروز فقط دست بگیر دارن. یکیشون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 شهریور 1402 10:17
در تمام زندگیم هر خلافی کردم، اصلا تویش شامل هر و کر با همکلاسی آقا نبوده . به لطف انتخاب واحد و کدهای گیج کنندش، این یک خلافم انجام دادم تا خیالم راحت باشه تپه قهوه ای نکرده، تو زندگیم باقی نگذاشتم. .......................................... رفتم موهام را به کوتاهترین شکل ممکن درآوردم تا جایی که خانم آرایشگر بالای ده...
-
مادام بوآری
یکشنبه 26 شهریور 1402 17:13
18سالم بود که مامان برای راحت شدن از دست من و کتاب خریدنهام، بردنم کتابخونه مرکزشون. مسئول کتابخونه، همکار قدیمی مامانم بود و با توجه به سابقه آشنایی بهم گفت هروقت کتاب نیاز داری، لازم نیست مامانت را بیاری. بیا هرچی میخوای بردار و بزنم تو سیستم و برو. اینطوری شد که من خیلی راحت و بدون شنیدن غر غرق شدم تو رویاها و...
-
آلزایمر!
شنبه 25 شهریور 1402 08:15
همسر یکی از دوستان مامانم به تازگی فوت کردند. آلزایمر داشتند و این اواخر به دلایلی همراه پرستار تو یک باغ خارج از شهر زندگی میکردند. مامان که رفته بودند مراسم، گفتند، یک سالن گرفته بودند که صندلی ها را مدل سینما چیده بودند وصاحبان عزا پشت مردم اون ته سالن نشسته بودند. به حق چیزهای ندیده بعد بحث سر تعداد بچه های مرحوم...
-
مقتول :اقدس الملوک. قاتل:اوستاش
شنبه 18 شهریور 1402 15:25
اعلامیه فوت عمتون را بنویسید، یکم جلوتر بریم اوستا من را میکشه
-
آگاهی یا عدم آگاهی، انتخاب با شماست!
پنجشنبه 16 شهریور 1402 00:14
قرار نبود بنویسم اما چون بحث داغ اینروزهاست مینویسم. نوشتن یک آقایی استاد دانشگاه تهرا. ن شدند که لایق این جایگاه نیستند. کاری به بحث لیاقت این آدم ندارم.حرفم چیز دیگه ای هست. داشتم تو اینستا می چرخیدم، یک کلیپ طنز در اینمورد دیدم. من معمولا بخش نظرات از خود کلیپ برایم جالبتره. نظرات دو دسته بود، موافق و مخالف. یک نفر...
-
حال عمه بسی بسیار خوب است، اما تو باور نکن:))
شنبه 11 شهریور 1402 19:38
داشتم به داداش کوچیکه میگفتم مگه ناتوانی جسمی داری که وسایلت را جمع نمیکنی، اشتباه گفتم مگه ناتوانی جنسی داری که به ادامه مطلب نرسیدم، چون سکوت که برقرار شد، تازه فهمیدم چی گفتم و صحنه را بسرعت ترک کردم. دیگه خودتان فکر کنم، متوجهید من تو چه مرحله ای هستم از حیات پ. ن:دوستان من دلم باقلوای یزدی و پشمک و قووتو پسته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریور 1402 17:02
بچه ها اگر سبکهای سنگین گوش نمیدین و دلتون میخواد آهنگ قری و شلوغ بشنوید و یکم شاد بشید این را گوش کنید. https://music-fa.com/download-song/40183
-
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد.
سهشنبه 31 مرداد 1402 16:49
یکبار اسنپ گرفتم، زد راننده رسید، راننده پیام داد الان میام. حالا من هرچی نگاه میکردم، ماشینی به کار نبود قرار بود یک پراید سفید باشه، یکدونه سبز بود. دیگه به پلاکش نگاه نکردم و رد سفر زدم و بعد هم هرچی تلفنم زنگ زد رد تماس زدم. دوباره گرفتم، اینبار راننده زنگ زد خانم من رسیدم کجایی؟؟؟ من هرچی چشم چرخوندم، ندیدم تا...
-
قطعی گاز
سهشنبه 31 مرداد 1402 10:56
خبر دادن که گاز، قراره از ساعت 6صبح قَطع بشه. منم که بدون چایی زنده نمیمونم، در یک عمل محیرالعقول چهار و نیم صبح بلند شدم، چایی بزارم که دیدم هعی دل غافل گاز قطع است. فقط از اونموقع به یک چیز فکر میکنم. آیا نباید مسئول این قطعی را برد ابتدایی را از اول بخونه، وقتی هنوز اعداد و ساعت را بلد نیست. هیچکسی هم الحمدلله...
-
آبروداری
دوشنبه 30 مرداد 1402 11:19
همیشه تو کتابخونه وقتی ذهنتون را می خواهید از خستگی دربیارید و اهنگی گوش بدین، یادتون باشه یا اون دوشاخه هندزفری را درست وصل کرده باشید یا اگر مدل بلوتوثی هست، بلوتوثش وصل شده باشه. وگرنه مثل عمتون با آخرین ولوم میزنید روی پخش و در نهایت ابروتون بر چوبه دار میره. ............... فقط که من نباید سوتی بدم. دوساعت جلوی...
-
لواشک و من و ...
شنبه 28 مرداد 1402 23:50
من عاشق لواشک شیرین هستم. داداش کوچیکه لواشک ترش ترش دوست داره. مامان امروز برای من با میوه هایی که موردعلاقه هیشکی نبود و تو یخچال مونده بود، لواشک درست کردن و گذاشتم تو حیاط. اما خب خشک نشد که بشه لواشک.عصری سینی را آوردم توی ساختمون تا فردا باز بزارم آفتاب که فسقلی دید و گفت چیه؟ گفتم قراره بشه لواشک! گفت خب میشه...
-
25تومنی کبودم.
پنجشنبه 26 مرداد 1402 22:29
کف دست چپم اون پایینش نزدیک مچ را نمیدونم کجا کوبوندم که به قاعده یک سکه 25تومنی کبود شده و دردناکه. کافیه بهش اشاره بشه تا فغان من بره بالا. غروبی حواسم نبود و کوبوندم روی میز که نعره ها زدم و اناالحق گویان، بر سر خود کوفتم که ننه بیچاره شدندی تو همین راستا رفتم شخم زنی وبلاگهای تلگرامی مردم که دیدم هعییییی دل غافل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مرداد 1402 21:23
تو کتاب نوشته شاعران و نویسندگان مزدوران و پیشه وران هستند. منم به جای پیشه ور خوندم بیشعور. تو خود بخوان حدیث مفصل ازین مجمل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مرداد 1402 20:02
ادم خوب نیست غرغرو باشه. اما چون همه معتقدهستن من زودرنج هستم و زود بهم برمیخوره، مجبورم اینجا بنویسم تا شما بگید برخوردن داره یا نه؟ اول اینکه به منابعم استاد گیر داد و معتقد بود من اسمها را برعکس نوشتم. مثلا کتابی که نویسندش من باشم و معیرالممالک، خب نویسنده اول من بودم را برعکس کردم و اول معیرالممالک را نوشتم و بعد...
-
چالشی که ختمش دادم:))
جمعه 20 مرداد 1402 00:56
وسط الغوثهایتون، چون رعد عمه دعوتم کرده بود به چالش برایتون چالش میرم. 1_دوست داری عاشق شی ازدواج کنی یا سنتی ؟ جونم براتون بگه، مصداق عمتون اینه ما بی غمان مست دل از دست داده ایم کلا عشق عاقلانه را ترجیح میدم. 2_همین الان چقدر پول تو حسابت هست؟ اینقدر که شپش عزیز از شدت وسعت جا پشتک میزنه 3_کدوم بازیگر میتونه نقش تو...
-
آرامشی هدیه به عمه
پنجشنبه 19 مرداد 1402 23:19
مطالب را برای استاد فرستادم تا استاد نظرش را بگه، دستها را با استغاثه بالا میبرید و فریاد الغوث برای عمتون سر میدین تا استاد بپسنده و اندکی آرامش به عمه خستتون هدیه بشه.
-
راز داری های عمه
سهشنبه 17 مرداد 1402 21:28
خواهرم بعد سالها با بزرگ شدن دخترش تصمیم گرفته یک رشته جدید بخونه. انتخاب واحد و دیدن نمره هاش همه با منه. کلا آدم استرسی هست، جزوه هایش همه تمیز است و استاد وسطش عطسه کرده نوشته استاد عطسه کرد میخوام بگم اینقدر دقیق مینویسه. ترم قبل تو درسهای پیش نیاز، یک درس را 12 گرفته بود، درحالیکه باقی درسهایش یا 20بود یا 19. اون...
-
من خوبم:))
سهشنبه 17 مرداد 1402 21:00
امروز با دوستم رفتیم کتابخونه که یک دستی بمن برسونه و خودش هم به کارهایش برسه. تمام منابعی که گرفتم از هر کتابی دوتا گرفته بودم. انقدر خندیدیم که صدای همه تو کتابخونه درومد. هی نگاه کردیم، هی خندیدیم. گفت باورم نمیشد اینقدر حالت خرابه، تا الان دیدم و کاملا باور کردم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مرداد 1402 23:00
اگر به موضوعات اجتماعی علاقه دارید یا اینکه مثل من خر درونتون بیش فعال شده و نیاز دارین گریه کنید بهتون پیشنهاد میکنم مستند"رویای دم صبح" را ببینید. تو یوتیوب میتوانید ببینید، غیر اون بعضی قسمتهایش تو برخی صفحات اینستاگرامی هم هست. غیر از موارد بالا یک حسن دیگه داره. گاهی ما واقعا متوجه رفتارمون و اثری که...
-
قربون محبت همتون:*
شنبه 14 مرداد 1402 22:33
اول که عذر میخوام بزرگواری شما را بدون تایید و پاسخ دادن حذف کردم. چون دلم نمیخواست تلخی تو این خونه مجازی باشه. دویوم لازمه بگم شاید من بد نوشتم و احتمال صدو پنجاه درصد من مقصرم. اما بچه ها اون اتفاق تلخ خدا را شکر، زبونم لال برای خانواده ام نبود. برای عزیزی بود. سیوم که از محبت همه شما سپاسگزارم و امیدوارم خدا...
-
برای سمیرای عزیز
دوشنبه 9 مرداد 1402 20:41
عمه جون سمیرا جونم بخاطر لطفت و آدرس ایتا که گذاشتی تایید نکردم عمه جونم. الهی هزارساله بشی عزیزم فقط عمه جون من ایتا ندارم قربونت بروم. بعد هم یک دنیا ممنونم از مهری که به خرج دادی عزیردلم
-
تولدم مبارک
یکشنبه 8 مرداد 1402 23:33
خب من متولد نهم مردادم هرچند هیچ عمه ای به اندازه من برادرزاده نداره و من رکورددارم. اما همشونم خسیس بودن درهرصورت میخوام بگم تولدم بر همتون مبارک باشه، ایشالا صدوبیست سال سایه عمتون رو سرتون باشه و شاهد موفقیتهاتون باشم. یادتون نره دنیا روی مدارمرداد ماهی ها میچرخه.
-
آزمایش همسایه ها!!!
یکشنبه 8 مرداد 1402 19:44
ما چندسالی بود یا سوسک نداشتیم یا تک و توکی بود. امسال با گرمای بی سابقه و وحشتناک، از در و دیوار خونمون سوسک میاد و امتحان انواع سوسک کش ها هم بی فایده بوده تا الان. فعلا که من یک سوسک کش حرفه ای شدم. حالا چرا اینها را گفتم؟ امروز نشسته بودم رو صندلی و پشتم به دیوار بود که فسقلی گفت، اقدس الملوک سوسک بالا سرته. از...
-
پیاز نخورید!
جمعه 6 مرداد 1402 23:24
ظهری با غذا پیاز مشتی خوردم و مسواکم یادم رفت و خوابیدم. شبی روبروی خونمون تعزیه بود، دخترخالمم نذری آورد. حالا وسط اونهمه صدا من احوالپرسی میکردم، اینم نمیشنید. حواسمم بود که فاصله را حفظ کنم. یکمرتبه بی هوا اومد جلو، از بوی پیاز سه متر رفت عقب هیچی دیگه اومدم بگم این شبها یا پیاز نخورید یا مسواک و آدامس فراموشتون نشه
-
تعزیه
جمعه 6 مرداد 1402 21:03
مقابل منزل ما هرسال تعزیه است و ما هرسال مهمان داریم اینموقع. امسال هم مثل هرسال. منم که خسته شدم، هرچی مامان گفتن برو تعزیه ببین گفتم نه!!! آقا کم کم از نشستن خسته شدم، رفتم در را باز کردم که از بین در ببینم که... خانمه نگو چهارزانو نشسته بود جلو در و تکیه زده بود، منم که خبر نداشتم در را باز کردم که یکهو یکی پشت و...
-
روم به دیفال ُ گلاب به روتون . بی تربیته نخواستین نخونین:))))
سهشنبه 3 مرداد 1402 19:23
لب تاب من بکوقتهایی برای خودش تصمیم می گیره پ را نیاره و به جایش \ بزاره. اومدم برای بچه ها نظر بنویسم مثلا که دیدم پ ندارم . درنتیجه گفتم تو نت یکسری کلمه مینویسم از چیزهایی که اون میاره من این حرف را ک پی میکنم. چشمتون روز بد نبینه من نوشتم \ریدن و منظور پریدن بود که گوگل بی تربیت برای من اون پ بی تربیت را بیاره که...
-
عمه متقلب
پنجشنبه 29 تیر 1402 17:12
با فسقلی فوتبال دستی بازی کردم. دیدم دارم باخت میدم دیگه همه گلها را با دست میزدم